نظرات کاربران درباره کتاب اسماعیل

یادش بخیر😳 این کتابو از نمایشگاه کتابِ سالِ94 خریدم. بعد یه هفته ی پرکار و پردرس😳,وقتی که از خستگی نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم شروعش کردم,یه نفس خوندم و تا چند ساعت بعدش کتابو تموم کردم😊 پایان بندی بی نظیری داشت. برم برای بار چندصدم دوصفحه آخرشو بخونم 😉

این کتاب داستان جذاب و کشش داری داره منتها بنده که با دیگر آثار استاد فردی آشنا هستم و تازه این کتاب رو خوندم اولش باور نمیکردم که این اثر برای آقای فردی باشه به خصوص در قسمت توصیفات و آرایه های جانبخشی و تخیلات انگار زیاده روی هم شده بر خلاف بقیه آثار و اینکه داستان رویه نامشخصی هم داشت اما به هر حال اثری خواندنی بود. و تاسف بار ترین جای داستان عشق اسماعیل به سارا بود که به ناگه انگار ته کشید و معلوم نشد چی به چی شد.

سلام من کتاب اسماعیل رو ظرف ۴۸ ساعت خوندم چند صفحه که خوندم تصور کردم داستان مربوط به دهه ۳۰ هست تا اینکه میره شمال و اونجا روی سنگ قبر میرزا ملک نوشته در گذشت ۱۳۴۷ معلوم میشه داستان مربوط به دهه ۵۰ است. اینجا👆👆 شاید تخیل و تصور من خوب نبوده وقتی از شمال بر میگرده ودر بهار سال بعدش روی خط راه آهن ژاندارم‌ها بااسب دنبال قمار بازها میکنند !!! آیا در ژاندارمری های اطراف تهران در دهه ۵۰ اسب بوده !!! بعید میدونم در منطقه ما که نبوده. فصل ۱۶ در قطار کامل داداش زاده میگه من ۸،۷ سال پیش سربازیم رو تموم کردم .همون موقع امپریالیسم انگلیس بحرین رو از ایران جدا کرده بود ... میگه جدا کرده بود در حالیکه سال ۴۹ مقدمات جدایی بحرین چیده میشه و بحرین سال ۵۱ از ایران جدا شده والان که کامل داداش زاده در قطاره، ۷یا ۸ سال بعد از اون هست که میشه سال ۵۷ یا ۵۸ که انقلاب شده ولی در ادامه داستان و برگشت اسماعیل از تبریز حداقل داستان، یک سال و نیم دیگه داره ادامه پیدا میکنه! و خبری از انقلاب نیست !!! بچه‌ها رو به کوهای اطراف تهران میبرند مسلما شمیرانات هست در اون مناطق قبل از ظهر سنگ ریزه‌ها اونقدری داغ نمیشوند که کف دست بچه‌ها رو بسوزنه !!! در پایان داستان بعد از خاک کردند کتاب‌ها در زیر پله صدای اذان بلند میشه وضو میگیره نماز میخونه میره بالای سر محبوب ... که مأمورها میرسند. همین تعقیب و گریز از دیوار بالا رفتن پایین اومدند وکوچه پس کوچه‌ها رو طی کردن. تا به قبرستان رسیدن حداقل و حداقل نیم ساعت طول میکشه اونجا که میرسه باز میبینیم صدای اذان بلند میشه !!! دونباره وضو میگیره و میره برای نماز من کاری به وضو و نمازش ندارم ( خواسته به بهانه نماز بره داخل گرم بشه) ولی هیچ جای ایران در یک شهر با یک افق ،به فاصله نیم ساعت دوبار صدای اذان پخش نمیشه ( ثانیا در همین فاصله هوا روشن میشه) اگه خادم خواب مونده باشه دیگه بیخیال اذان میشه و اذان رو پخش نمیکنه .

این اولین کتابیه که از مرحوم فردی خوندم داستان پردازی هنرمندانه ای داره و قلم روانی...

با چند فصل قبل از فصول آخر نتونستم ارتباط بگیرم و داستان به نظرم قفل کرده بود اما از باقی رمان واقعا نمیشه گذشت، شیرین و جذابه. پر از توصیفات دلنشین، ملیح و استادانه است. در پیاده کردن و جاگذاری ایدئولوژی درون جریان داستان هر چند با ظرافت عمل کرده و دل رو نمیزنه اما نتونسته خودش رو کاملا بپوشونه. در واقع بخش های از رمان ادبیات نیست و بیشتر بیوگرافی یا شرح حال یک ایدئولوژیه بنابراین به نظر من کسی که به این فرهنگ تعلق نداره نمی تونه مطالعه رو ادامه بده. در کل اما تجربه لذت بخشیه خوندنش. علی الخصوص با پایان بندی استادانه و محشری که داره. روح جناب فردی شاد.

جلداولش خوبه جلد دومش عالی

به شخصه عاشق این کتابم. نسخه چاپیش رو خوندم. واقعا زیباست

اون بخش از کتاب که اسماعیل تو قطار بود رو چندین بار باید خوند،این قدر توصیفات کامله از افراد داخل کوپه.

من این کتاب رو خوندم و بنظرم داستان خوبی داشت و از آرایه های ادبی بسیاری در متن کتاب استفاده شده. بهر حال خواندن این کتاب را برای یک بارم که شده پیشنهاد میکنم. سپاس

کتاب خیلی خوبیه من تازه شروع کردم به خوندش البته کتابشو دارم دانلود نکردم و اینکه خیلی خوبه🙆

الهم العجل لولیک الفرج🌷 یه جاهایی را خیلی پروبال داده و ادبیش کرده. کتاب معرفی شده در رادیو معارف جهت مسابقه کتاب خوانی یار مهربان بود.مطلب خاصی نداشت.

کتاب فوق العاده ای هستش