نظرات درباره کتاب سقوط و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب سقوط

نظرات کاربران درباره کتاب سقوط

۴٫۳
(۶۲)
Amirhossein Zarei
برای اون ها که نفهمیدن خلاصه کتاب رو می نویسم. اونایی که هنوز نخوندن هم این خلاصه رو نخونن اول برن کتاب رو بخونن. این کتاب از زبان ژان باتیست کلمانس روایت میشه. که اول در پاریس وکیل موفقی بوده اما تغییراتی در زندگیش باعث شده به آمستردام سفر کنه و روزانه به میخانه ای به نام «مکزیکوسیتی» بره. توجه کنید اسم میخانه مکزیکوسیتی هست که در شهر آمستردام قرار داره. در «مکزیکوسیتی» با افراد مختلف دیدار می کنه و براشون گناهان خودش رو اعتراف می کنه. و این باعث میشه که افراد هم صحبتش باهاش احساس همدردی کنن و اونا هم گناهان خودشونو اعتراف کنن. و داستان هم موازی با یکی از اعترافاتش هست. در زمان وکالتش سعی می کرده کاملا تابع قانون باشه، از افراد بی گناه دفاع می کرده و هیچ وقت رشوه ای رو قبول نمی کرد یا قانونی رو زیر پا نمی ذاشت. اما همه ی این کارها از زبان خودش به خاطر خودخواهیش بوده و می خواسته خودشو بالاتر از دیگران ببینه. تا اینکه یه شب که داشته از خیابون رد میشده صدای خنده ای رو از پشتش میشنوه ولی برمیگرده و می بینه کسی نیست... و میفهمه صدای خنده‌ از درون خودش بوده... از همون زمان بدبختی هاش شروع می شه. یه شب هم که داشته از پلی رد میشده زنی رو می بینه و از کنارش می گذره، مدتی بعد صدای فریاد و برخورد با آب رو می شنوه ولی برای کمک به اون زن بر نمی گرده... از فرط احساس گناه از کمک نکردن به اون زن و صدای خنده هایی که توی سرش میشنوه کم کم قاطی می کنه. شروع می کنه به کاوش کردن در شخصیت خودش، می فهمه‌ همزمان با چند زن رابطه داشته و دلیلش هم فقط خودخواهیش بوده.. می خواسته مردم و همین طور زن ها دوستش داشته باشن و بهش خدمت کنن اما خودش هیچ مسئولیتی نداشته باشه و دوست داشتن و احترامی ابراز نکنه... وقتی که به این حقیقت می رسه سعی می کنه روش زندگیش رو تغییر بده. توی دادگاه از خدا حرف می زنه و روش دفاع از موکل هاشم بر اساس گناهکاری شخص خودشه. همه ی موکل هاشو می ترسونه و کم کم شهرتش افت می کنه. به علاوه به دنبال عشق می ره اما بعد می فهمه هیچ درکی از عشق نداره و به عیاشی و مشروب خواری روی میاره. توجه کنید همه ی این تغییرات تو زندگیش به علت خنده های تو سرش و نجات ندادن اون زن بوده. چندسال میگذره و احساس می کنه وضع روانیش بهتر شده و تصمیم می گیره به خاطر بهتر شدن وضعش روی یه کشتی جشن بگیره. ولی وقتی که روی عرشه ی کشتی بوده صدای اون زنو از توی دریا می شنوه و می فهمه که وضع روانیش بهتر نشده و هیچ گاه هم بهتر نخواهد شد. بنابراین تصمیم می گیره سفر کنه به آمستردام جایی که هیچ کس اونو نمیشناسه. و هر روز داستان زندگی و گناهانشو تعریف کنه تا کمی از بار گناهانش کاسته بشه. همچنین یه نقاشی دزدیده شده توی خونش نگه می داره و به هم صحبتاش در مورد این نقاشی هم توضیح میده.هم صحبتاش هم می تونن باعث دستگیریش بشن اما به خاطر همدردی باهاش هنوز دستگیر نشده. به علاوه خودش هم از دستگیر شدن بدش نمیاد. به خاطر احساس گناهی که در برابر دختر احساس می کنه... نکته:‌ داستان سقوط به این جهت جذابه که همون طور که از نامش بر میاد به سقوط اشاره می کنه ولی نه فقط یه سقوط، بلکه سقوط تحت اللفظی دختر از بالای پل و سقوط شخصیت، شغل و در کل زندگی ژان باتیست کلمانس در پی اون. سقوط به سبک همیشگی آلبرکامو در چند صفحه و درباره ی نزول شخصیت انسان و برملا شدن خود همیشگی و واقعی است. خواننده در زمان خواندن داستان احساس می کند داستان در حال روایت شدن به خودش است و همزمان خود خواننده هم مانند شنونده ی درون داستان با ژان باتیست کلمانس همدردی می کند. در متن داستان تعریف ها و داستان های همیشگی درباره ی کلیسا و مسیحیت هم آورده شده که خودتون می تونید بخونید. امیدوارم از این کتاب لذت برده باشید...
ایمان
ممنون. با دونستن خلاصه هیچ چیز از جذابیت این اثر کم نمیشه چون این رمان تعلیق محوری نیست. من این رمان رو نصفه خواندم. اما نظرم تاثیرپذیری از داستایوفسکی توش خیلی مشهوده...
رهگذرِ دنیا
ممنون از خلاصتون باعث شد تو وقتم صرفه جویی کنم 🙏
سارا خانم
لذت بردم . قطعا کتاب رو خواهم خواند
Mohammad
(۳-۱۱-[۱۹]) در این رمان، کامو از اون حالت بی تفاوتیی که شخصیت اصلی رمان "بیگانه" داشت خارج میشه، اندیشه ها و جهان بینیش پیچیده تر میشه، و تا حدودی فهمش یه کم دشواره؛ داستان به صورت مونولوگ پیش میره. برداشت ها از این کتاب میتونه متفاوت باشه ولی من فکر میکنم این کتاب آیینه ی قدنماییه از انسان مدرن، انسانی که در ابعاد اخلاقی و اجتماعی در حال سقوطه. "گاهی اوقات به آن چه که در آینده، مورخان در مورد ما خواهند گفت، فکر می کنم. در مورد انسان مدرن تنها یک جمله کافی است: او عشق بازی می کرد و روزنامه می خواند."
عادل
یک کتاب پرمغز و پر مفهوم دیگه از آلبر کامو! ترجمه هم حرفی نداره خیلی خوبه... خوندنش پیشنهاد میشه. ولی اگه میخواید کتابای آلبر کامو رو بخونید بهتره اول از همه کتاب «بیگانه» ایشون رو بخونید.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
سقوط کتابی نیست که یک‌بار آن‌را خواند و به قفسۀ گردگرفتۀ یک کتابخانه یا کنج کشوی یک میز عودتش داد. سقوط روزنه‌ای به دنیای ناشناخته و ناهنجار تمامی انسان‌هایی ست که سال‌هاست از نگاه به واقعیت درون خود گریخته‌اند. سقوط یک آیینۀ تمام‌نمای قدی است که بارها در آن باید به خود نظر انداخت.
azar
یه قسمتی از کتاب: وقتی میخواستم از نابینایی که در عبور از خیابان کمکش کرده بودم خداحافظی کنم در پیاده رو به او ادای احترام میکردم ،قطعا وقتی کلاهم را از سر برمیداشتم منظورم به او نبوده است،او نمی توانست این حرکت مرا ببیند،پس برای چه کسی کلاه خود را برمیداشتم؟ برای مردم! 🔍شخصیت داستان در پی اتفاقی که براش میفته شروع میکنه به کنکاش وجود خودش و بازگو کردن لایه های پنهان شخصیتش و نمایش خود واقعیش! یا بهتر بگم رو به رو شدن با خود حقیقیش
نازنین
این قسمتی از کتاب که نوشتید خیلی جالب بود برام دوست دارم حداقل یکبار هم که شده این کتاب رو بخونم
Aida
من صوتیش رو خریدم . ولی هنوز گوش نکردم . الان این نظر شما رو خوندم تصمیم گرفتم برم همین الان گوش کنم . خیلی نظرات ضد و نقیض زیادی در موردش خوندم 😅 یا میگن خیلی خوبه یا میگن بده ! پس بهتره خودم شروع کنم 🤓
pooneh
عالییی بود واقعا کتابی نیست که به یکبار خوندن بشه اکتفا کرد چون در ابتدا مینا و انتها خواننده غافلگیر میشه و خیلی جالب کسی که داره متن رو میخونه یعنی خود مارو به چالش میکشه و کمی ممکنه از حقایق خودمون متعجبمون کنه با تاکید خوندش پیشنهاد میشه!
leila
زیباترین و فهم ناشده ترین کتاب آلبرکامو 👍
hamin hamin
برای منی که مثل اون در تمام زندگیم با فلسفه پوچی مراوده داشتم (به شدت) قابل درک و تفسر🙂
Aminkk96
شرمنده اشتباه شد😑
Aminkk96
اون سقوطه نه بیگانه. جمله ی ژان پل سارتر
Amir
خب آلبر کامو کسی نیست ک بخواد بد بنویسه،من این کتابو نخوندم.تو سایت ایرانصدا گوش کردم و ب نظرم کتاب خیلی خوبی بود... این کتاب ب صورت صوتی با محتوای ۱۴۵ دقیقه‌ای(خلاصه شده) و رایگان تو سایت ایرانصدا قرار داره... اگه خواستین می‌تونید به ایرانصدا یه سر بزنین و کتابهای دیگه‌ای رو هم دانلود کنین.🙂🌺
ریسا
شاید در نگاه اول خواندن کتاب کمی دشوار باشد اما وقتی جلوتر میرویم واقعا کتاب جذابی است و گویی مونولوگ ها کتاب شمارا به اعماق وجود خود میبرد درواقع رفتارهای انسان را بیان می کند که به دلیل ماسکی که همیشه بر چهره داریم آن را پنهان میکنیم ولی در واقع اکثر ما انسان ها نشان هایی از خشونت و بدجنسی در ذات خود داریم به نظر من در این کتاب قاضی تائب می تواند حکم خدارا داشته باشد که گویی از درون همه خبر دارد و گفتگوهایش باعث می شود انسان پرده از رخ بردارد
Fāřñäż
چه نظر جالب و جامعی 👏👏
yasaman
کتاب خیلی عجیبیه. در تمام لحظاتی که میخوندمش به این فکر میکردم یکبار کافی نیست، نیازه که دوباره و دوباره شاید تو سن بالاتری باز هم بخونمش و هر بار بهتر و بیشتر درکش کنم . حس میکنم خیلی حرفها برای گفتن داشت که نتونستم بفهممش، هر کلمه از حرفش هدف دار بود. واقعا درسته که میگن فهم ناشده ترین کتاب آلبر کامو هستش. و ما همه به نوعی تو زندگیامون کسی هستیم مثل راوی داستان ژان باتیست کلمانس
802
مفید، مختصر و پرمغز. فقط آروم و با حوصله بخونید رشته کلام از دستتون در نره.
project woman
به نظرم دوباره باید کتاب را خواند.عبارت سقوط بسیار عالی تشریح شده بود.
nafas.h_97
عالی بود اولین کتاب از کامو بود که میخوندم و واقعا جذب قلمش شدم
Ali Khabbazian Moghaddam
بسیار عالی و آموزنده است و این هنرمندی آلبر کامو جای بسی تقدیر فراوان دارد و باید احسنت گفت
کاوه
بسیاز عالی و پر از نکات نغز.
amirhoseim
کتاب خوبی بود سرعت خوانش باید پایین باشه و با دقت خونده بشه پر از جملات جذاب و به وجد آورنده هست فقط یه سوال از خواننده ها منظور این عبارت چیه؟ آیا زن تنها چیزیست که از بهشت برایمان باقی مانده است؟
sami
تنها چیزی که حضرت آدم از بهشت آورده زن هست البته گندمم آورد
nafis
کتاب بدی نبود،اما خیلی باید با دقت خونده بشه،از یه جایی به بعد سخت میشد روی متن تمرکز کرد.
بهار
بنظرم کتاب خیلی خوبیه رو تک تک جمله هاش باید تامل کرد
Alire7a
کتاب به زیبایی قضاوت و محکوم کردن دیگران رو به نمایش میکشه. ایده هایی راجب اتفاقات زندگی داره که بسیار زیبا و شنیدنی اند. میتونم بگم یک کتاب فلسفی قوی هستش . مخصوصا پایان بینظیرش... اینم بگم کتاب یک خورده سنگین هستش . من خودم دو بار خوندم به شخصه از زیباترین کتاب هایی هستش که تو عمرم خوندم و به همه پیشنهاد میکنم.مخصوصا کسایی که فلسفه دوست دارن
MhmD
"شیرجه‌های نرفته گاهی اوقات کوفتگی‌های عجیبی به‌جا می‌گذارد" چنان که آدم و حوا از بهشت به زمین سقوط کردند،کلمانس وکیل فرانسوی از بلندای محبوبیت و شهرت به پست ترین مکان ممکن سقوط میکند،سقوطی که کامو از آن صحبت میکند نه سقوط از آن جایگاه والای احترام و دوست داشته شدن توسط مردم به کنج عذلتی به نام "مکزیکو سیتی" بلکه ورای جنبه های مادی است،افتادن کلمانس از چشم خویش است،سقوط از اوج غرور به حضیض نفرت از خویشتن. با این تفاوت که اگر سقوط آدم و حوا به خاطر فعلی بود که انجام داده بودند؛سقوط کلمانس به خاطر عدم فعل است،کاری که انجام نداد و اکنون بارش را بردوش میکشد. سقوط مونولوگ های کلمانس از روایت سرگذشتش،قضاوت خویشتن و قضاوت جامعه است؛نقدی بر هر آن چه جامعه در سر میپروراند یا حداقل فکر میکند که میپروراند. اسپویل! کلمانس که وکیل محبوب و خوش نامی بوده یک شب متوجه دختری میشود که تصور میکند که میخواهد خودکشی کند،او اعتنایی نمیکند و راهش را میکشد و میرود،حتی پس از شنیدن صدای آب هم او بی اعتناست و سریع محل را ترک میکند؛با این حال این حادثه چنان او را تحت تاثیر قرار میدهد که زندگی اش دگرگون میشود،در جریان مونولوگ ها او خویش را واکاوی میکند و به این اشاره میکند که چگونه هر آن چه پیش از آن اتفاق انجام میداده و تصور میکرده تصوری تهی و پوچ بیش نبوده است،که از هر اتفاق مقصودی دیگر داشته،او خودش و جامعه را نقد میکند.کلمانس مدتی پس از دگرگون شدن زندگی اش به باری به نام "مکزیکو سیتی" پناه می آورد و خود را قاضی توبه کار مینامد؛کلمانس که وکیل بوده حالا در کسوت قاضی مینشیند و چنان که میگوید "باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید. "ابتدا به قضاوت خویش و سپس به قضاوت جامعه میپردازد. نکته این است که کلمانس سعی دارد که با قضاوت مردم خود را از داوری نجات دهد،میکوشد تا با گناه کار جلوه دادن همگان،کارش را توجیه کند تا بگوید که احتمالا هر آدمی اگر جایش بود همین کار را میکرد چرا که جامعه درگیر تزویر و ریاست.که همه ی انسان ها گناهکار اند که "نمی‌توانیم بی‌گناهیِ کسی را تأیید کنیم، درحالی‌که می‌توانیم با اطمینان مجرمیت هر کسی را تأیید کنیم. هر انسانی گواه جنایات دیگران است" با این همه اتفاقی که کلمانس را تحت تاثیر قرار داده نه جلوگیری از غرق شدن دختر که پی بردن به ذات خویش است که او را دگرگون ساخته،او هیچ گاه سعی نکرد بفهمد که دختر مرده یا زنده است،یا این که اصلا قصد خودکشی داشته یا این تنها تصور کلمانس از آن صحنه بوده؛مردن یا زنده بودن دختر اهمیتی نداردمرگ کلمانسی که او میشناخت است که اورا تحت تاثیر قرار داده. کامو در مونولوگ های کلمانس عقایدی راجع به زندگی،مرگ،بشر ،رابطه،جنگ،گناه و رستاخیز بیان میکند که خواننده را به تفکر وادار میکند،قصه اهمیتی ندارد همان گونه که کلمانس به مسلک اهمیت میدهد تا به حرفه. او با مبنا قراردادن خویش سعی در قضاوت مردم و نوع بشر دارد،با این همه او از مردم نا امید است چنان که از خویش نا امید شده بدین سان که در پایان از هردو راه نجات دادن دختر و نیز نجات ندادنش بیزاری میجوید و درنهایت خرسند است که ازین دو راهی عبور کرده "اما خیال‌مان راحت باشد! دیگر خیلی دیر شده است، همیشه خیلی دیر است. خوشبختانه!"

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد