نظرات کاربران درباره کتاب جوراب بلند زنانه

حیف وقت

تقریبا راحت میشه منظور نویسنده رو فهمید. بین اطرافیانمون به سادگی میتونیم افرادی رو پیدا کنیم که خیلی به این جور سمبل های شانس آور ایمان دارن.

جالب و متفاوت بود

فکر میکنم کتاب هایی که برای مطالعه در وقت اضافه مطرح میکنید باید به اندازه کافی جذابیت داشته باشه تا ما رو برای خودندن کتاب های طولانی تر ترغیب کنه..ممنون طاقچه جون

واسه اینکه 5 دقیقه از عمرمو هدر دادم ناراحت نیستم چون ن بد بود ن جالب:(

وقتی بخواهیم همه چیز را فقط به یک چیز ربط دهیم این می شود...دقیقا مصداق باور به مسئله ی چشم زخم میمونه اما نمیدونیم وقتی زمان یک اتفاق برای تو رسیده باشد کائنات و زمین و زمان سر وقتش پدرتو درمیارن

داستان کوتاه یعنی این. یه نوشته ی بسیار خوب و استاندارد. از اونایی که به شما انگیزه میده که قلم برداری و یه چیزی بنویسی.

دقیقا داره قانون جذب رو تعریف میکنه

به نظرم علت اینکه بعضی دوستان سردرگم شدن اینه که این داستان بخشی از مجموعه داستان‌های کتاب معروف تیم اوبراینه که در ایران با دو اسم "آنچه با خود حمل می‌کردند" و "وسایلی که همراهشان بود" ترجمه شده. درواقع خوندن این داستان بدون خوندن بقیه مجموعه یکم عجیب به نظر میاد و ممکنه مخاطب رو از معنا و منظور اصلی نویسنده دور کنه. پیشنهاد می‌کنم حتما کل داستان‌های این کتاب رو در کنار هم مطالعه کنید.

بستگی دارد به ذهن خواننده

ساده و دلنشین بود باتشکر

چرت

کتاب به نیروی باور اشاره میکنه نیرو که نمیشه گفت بهتره بگم معجزه باور

ارزش خوندن نداره.. یک داستان کوتاه یا باید متنش قشنگ باشه یا پیام خوبی رو منتقل کنه متن و بیان داستان خیلی بی ارزش بود

طرف منحرف جنسی بود 😂😂

نتیجه ای که از این داستان میشه گرفت متفاوت هست ولی با تکیه به اعتقاد هایی که داریم یا به قولی "تلقین" کردن از دست و بال تیر و تانک قسر در رفت برای تقویت باور به اعتقاداتتون پیشنهاد میکنم!

داستان جالب بود وقدرت عشق رو به تصویر کشیده

دست مریضاد، واقعا عالی بود ، من هم از این روش برای سلامتی همسر وفرزندانم استفاده میکنم ،وقتی میخوان از خانه خارج بشن ۶قل هو الله و یک لا حول ولا میخوانم و فوت میکنم وبا خیال راحت بدرقه شان میکنم وبه کارهای روزمره‌ام میپردازم از شما ممنونم که چشم مرا بیشتر باز کردید ازاین روش در تمام موارد زندگیم استفاده خواهم کرد .سپاسگزارم

داستان جالبی نبود. درسته که باور عمیقی به عشق رو نشون میداد اما به نظرم موضوع جالبی برای بیان این مساله انتخاب نکرده بود. علاقه به جوراب شلواری دوست دخترش و بو کردنش! یکی از آبکی ترین قصه هایی بود که توی عمرم خوندم. خداروشکر که کوتاه بود

خیلی کتاب کوتاه وپرمحتوایی بود من دوسش داشتم وارزش خوندن داره