نظرات کاربران درباره کتاب پنج دقیقه زندگی
۳٫۹
(۲۹۱)
Nitwit
دوتا نکته: یکی اینکه واقعا اخرش قشنگ بود،داستانایی که غیرمنتظره، خوب تموم میشن رو دوست دارم.یه لبخند همراه با حیرت میارن رو لبم :)
دوم اینکه : "اگه تو یه حلقه بینهایت گیرکرده باشه و خودش ندونه چی" این جمله واسه من الهام بخش ترین بخش داستان بود.
اگه ما،هممون، تو یه حلقه بینهایت گیر کرده باشیم و خودمونم ندونیم چی؟ اگه هردفعه بمیریم و زنده شیم و قبلش رو یادمون نیاد!؟؟!!
ممنون،داستان قشنگی بود
کاربر 8774914
من هنوز شروع به خوندن نکردم ولی باتوجه به نظرات دوستان مشتاق هرچه سریعتر خوندن شدم ممنون ازنظراتون
yurika stargirl
دقیقا :))))
بهار
جالب بود تا حالا کتاب چند دقیقه ای نخونده بودم و دوست داشتم طولانی تر بود چون داستان جذابی بود
mamad
بنظرم جالب ترین قسمت حلقه ی تکرارش بود یک لحظه تصور کنید در همین زندگی ما توی یک حلقه ی تکرار باشیم یعنی بارها و بارها متولد شده باشیم و مرده باشیم چه احساسی پیدا میکنید؟برای اوقات بیکاری کتاب خیلی خوبی بود
کاربر ۴۴۶۶۷۲۰
😂😂😂
کاربر ۴۰۲۱۱۸۱
شما سریال دارک رو ببین دقیقا داستانش همین حرفتونه. کاملا
horen~
😐😂😂😂
الهه
به نظرم می خواست بگه با هم حرف بزنبم تا از تکرار و سکوت خارج بشیم ،حرف بزنیم و گوش بدیم به هم وقت بزاربم و به هم اهمیت بدیم ،ا
پریا
من کادرمانگر هستم و خوشحالم یکی از زیبایی های کار ما در این کتاب گفته شد و اون زندگی کردن با مراجعینه . کتاب خوبی بود :)
سیّد جواد
سکوت، تکرار😵😵😵
امیرحسین
دوستان من این داستان رو نفهمیدم که چی میگه.نویسنده قصدش چی بود؟ اولش یکم حس کردم داره سیاسی حرف میزنه ولی بعدش...هیچ نفهمیدم.
الف ب
😄
امیرحسین
ممنون😂🙏
R
زنی که دچار فراموشی حاد شده و توی لوب بینهایت گیر کرده دکترا ازش نا امید شدن اما راجر کسی که از اون مراقبت میکنه متوجه شده که خود بیمار تا حدی متوجه شرایتی که توش قرار داره شده و به طور نامحسوس با نقاشی و رشته های کلمات داره اینو نشون میده و راجر هم سعی میکنه اینو به دکترا بفهمونه ولی اونا قبول نمیکنن
اواخر داستانم میخونیم که بیمار داره روند بهبودی طی میکنه چون از حمله مار آثاری توی نقاشیش وجود داره پس یه چیز محوی یادش مونده و اخر داستان هم اسم راجر در ذهنش هست چون با شگفتی از آشنایی با راجر ابراز خوشبختی نمیکنه پن: توضیح و خلاصه کتاب اندازه خود کتاب شد 🤦♀️😐😂
هنرمند هنردوست
سلام مارگارت هستم و شما....؟
Dexter
خداییش یه ذره نویسنده ها به خودشون زحمت بدن چی می شه؟؟!!
کاربر ۲۶۸۵۰۸۶
میبینید آخر این کتاب دختره میگه : نوک زبونم بود یعنی داره حافظش قوی تر میشه و برمیگرده. کتاب خیلی خیلی خیلی عالی بود حتما بخونید . وقتی یک مریضی پیدا میکنی بدون یکی بهت امید واره که تو خوب میشی حتی اگه خودت هم امید وار نباشی . همیشه امید وار باش
سبحان عزیزی
آره با یه دیالوگ پایان داستان رو مشخص کرد: نوک زبونم بود
arghavan
داستان جالبی بود.
دلم براش خیلی سوخت،چقد بده که هر دقیقه چیزی از یادت بره:(
کاربر ۳۶۱۵۱۹۱
درسته
R
اما اون داشت درمان میشد :)
AmirHossein[AHS]
خوب بود و آموزنده.
mohammad
منم تو یه تکرار بی پایان گیر افتادم ولی میخوام رها بشم
Abozar Nimroozi
به تکراری شبیه این روزهای ما دچار هست
میچکا
امتیاز درواقع ۴/۵ هست .
داستان را که خوندم، فهمیدم چه زندگی های جالبی رو میشود در یک داستان کوتاه جا داد،داستان کوووتااااااههه...
Narges f
قشنگ بود...
الهه
زیبا بود
ای کاش یکی به مارگارت کمک کنه و اون رو از تکراری بودن زندگی اش خارج کنه.
farzaneh
از این داستان هایی یه که اول غرقت میکنه بعد ناگهان پایان و تو میمونی و یه سوال ... چی شد؟
سعید جان
:(
Abolfazl Samipour
عمیق بخونید همین
Fatemeh Karimian
قشنگ بود..
و ای کاش بیشتر بود..
بید مجنون
داستان جالبی داشت اما اگه بازم ادامه میداد بهتر میشد
شرایط سختی که هم حافظه کوتاه مدت و هم بلند مدتو ازدست بدی واسه خانواده طرف هم خیلی سخت
امیدوارم حال مارگارت بهتر بشه !
حجم
۷٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه
حجم
۷٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه
قیمت:
رایگان