نظرات درباره کتاب پرتقال‌های خونی و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب پرتقال‌های خونی اثر دامون بهرنگ

نظرات کاربران درباره کتاب پرتقال‌های خونی

۳٫۰
(۶۸۶)
alireza gh
مشخصا" نویسنده با پشتوانه قوی مطالعه ی کارهای خوب و با تمرین بسیار زیاد به این سطح از توانمندی و حرفه ای گری رسیده. جای تبریک داره. نشانه ها به خوبی استفاده شدند. از شب کوری پدر و تشخیص ندادن آدم از حیوان (ماهی ها و جوان ها )که نتیجه ش بلاییه که بواسطه ی شغلش سر جوون های شهرش آورده و بعد مجبور شده شبونه از شهر فرار کنه. از کوتاهی پیشانی مادر که نشونه ی بداقبالیشه. از شغل و ماموریت شغلی راوی که کالبدشکافی مرده هاست. از پرتقال خونی که در بعضی جاها یادآور چشم های پدره. همون چشم هایی که از پدر رو به مرگ برای راوی به ارث میمونه و با شروع کابوس پایان داستان به جای چشم های راوی قرار می گیره. شهر نشانه ی دنیای بعد از مرگه. برای راوی قراره بهشت باشه (شاید اشاره به سیب خانم). اون دوتا پیرمرد مثل نکیر و منکر، دربونهای آخرت هستند. راوی که برای ماموریت کالبد شکافی گذشته به دنیای مرده ها میاد از کم و کیف ماجرا در یک تجربه/کابوس روحی آگاه میشه و ناچاره بجای پدرش که به هر وسیله ای مسبب مرگ جوونها بوده تقاص پس بده.یک ماموریت در عین حال ممنوعه. شکستن یک تابو. گذر به دنیای مردگان. نشونه ش؟ اینکه شب کوره و نباید شب رانندگی کنه، اما می کنه. نهایتا ماموریتش تموم میشه و بعد حوله ی خونی و پرتقال ها روی بر میداره و میره. داستان پر از ارجاعات ریز و ظریف دیگه هم هست و اگر کسی داستان رو با سوال های زیاد به پایان برده باید حداقل دو بار دیگه داستان رو بخونه. اور کت پدر و پرونده ها نشان از ماهیت کار نظامی و قضاییه. فرار شبانه از شهر، اصرار مادر به عدم برگشتن به اون شهر. ترسیدن بنگاه دار از نام پدر. نکته ی دیگه زن پرتقال فروشه، همون که می تونه مادر یکی از همون جوون ها باشه.طنز تلخی که میگه نارنج با ماهی می چسبه. ارجاع بعدی به ماهی کجاست؟ ماهی های مرده در کابوس پایانی استعاره ای از جوونای مرده. سنگ های گرد سیاه با حاشیه (صدف های) سفید... یاد چشم ماهی نمی افتید؟ چشم هایی که از زمین به آسمون نگاه میکنه. مسئله ی جالب دیگه توصیف از شهر جدید در مقایسه با شهر قدیمه. همه چی همونه فقط همه چی به شکل کاریکاتور گونه ای بزرگ و برجسته شده. زرق و برق بیخودی. حس و حال همونه که ظاهرا قبلا بوده. همه چی بعد از اون اتفاق منجمد شده ظاهرا. این انجماد در توصیف خونه، بیشتر به چشم میاد. داستان چارچوب داره، نقطه ی اوج داره (جایی که بنگاه دار اسم پدر رو میشناسه). از اونجا به بعد خواننده در یک حالت خوف و رجا بیشتر برای کشف رازهای داستان کنجکاو میشه و ناچاره، تاکید می کنم ناچاره داستان رو از اول بخونه و می بینه راوی چه سرنخ هایی رو از قبل به دست داده. این بار از خوانش داستان بیشتر لذت می بره. داستان علی رغم اینکه یک بیانگر حدیث نفس یا سفر درونی/بیرونی شخصیه با این حال می تونه یاد آور حوادث تاریخی/اجتماعی خاص هم باشه که نشون دهنده ی حساسیت نویسنده ست به این مسایل. جای تبریک فراوان داره. مطمئنا" داستان های به همین زیبایی و بهتر ،از این نویسنده در آینده میشه خوند.
sasha
بهرام صادقی فوت شده:) خطاب به عزیزانی که گفتن ایشون خود نویسندس، و این کامنت که منتظره در اینده کتاب های بهتری از این نویسنده نوشته بشه:)
کاربر ۴۹۷۵۴۲۷
واقعا تحلیل بی نظیر و دقیقی بود . سپاس فراوان ...
آرزو چاجایی
تحلیل بی نظیری بود 👌👌👌
سعید جان
اولاش خیلی باحال تر بود... اینم پنج تا ستاره حالشو ببره...
عاشق کتاب
قشنگ بود. میخواست بگوید آدمها مثل دانه های تسبیح به هم متصلند، هر حرکتی باعث موجی از تقلا در همگان میشود.زندگی گذشته پدر چنان تاثیری در افراد پیرامونش گذاشته که انعکاس آن هنوز هم پیداست.
فاطمه ناظریان
نمیدونم کی به این داستان جایزه داده. احتمالا فقط بخاطر توصیفاتش جایزه گرفته وگرنه که حتی سر و ته شخصیت اصلی داستان هم معلوم نبود و همه چیزو فقط باید با حدس جلو میبردی. واقعا مزخرف بود!!!
کاربر ۴۰۹۸۷۹۹ sh_kh
مبارکه این صلح نامه😀
فاطمه ناظریان
صرف اینکه روز موجب برکت و حرکت بیداری‌ست، به این معنی نیست که شب زایل کننده‌ی آنهمه جنبش. شب هست تا روز قدر شناخته شود، همینطور صرف اینکه عشق هست، تنفر کاهنده‌ی کیفیت زندگی نمی‌شود. شب و روز، عشق و نفرت، هر دو جزو خلقتند و آنچه خلق شده، برای حیات آدمی فزاینده‌ست. اما بطالت ، مفهوم زاده‌ی فعلِ بشری‌ست که حیات را از قیمت می‌اندازد و ما را از حرکت باز می‌دارد. اوقاتتان پر برکت باد 😊
هیچ کس
آنچه کیفیت حیات آدمی را تنزل می دهد ، تنفر است که گاهی در رفتار، گاهی گفتار و گاهی در نوشتار هویدا می گردد.گوهر زمان را صرف یادگیریِ صبر و تحمل و عبور از نفرت کنیم. طاقچه زمانتان پر کتاب باد.
علیرضا حساس
خیلی لذت بردم ... برای توصیف حالِ خوبتون نیاز نیست به فارسی سخت روی بیارین همینکه فضای داستان بهتون آرامش بده همین کافیه بنظر من
Khat Khati
داستان سرشار از توصیفات زیبا و فضاسازی های عینی و بی کم و کاست بود. با قدرت و بسیار ماهرانه شروع شد اما هر چه به جلو میرفت از قدرت داستان کم می شد و به نظر من داستان دچار یک سرگردانی شده بود. نمیدونست چه خط داستانی رو باید دنبال کنه و در انتها شاید یه پایان ضعیف و شاید یه پایان باز که به دلم نتونست بشینه الفبای داستان رو به ی رسوند.
Meysam frj
توصیفات صحنه و شخصیت ها خیلی عالی،پیوستگی و ارتباط تیکه‌های داستان هم عالی.از جمله داستاناییه که محدود به یه بُعد خاص نیست،نکات روانشناختی داره،نکات جامعه شناختی داره(البته در حد یه داستان کوتاه) ولی یه ایراد از نظر من (بعنوان یه خوانندهٔ معمولی) این بود که در آخر داستان،نویسنده بیش از حد روی هوش و درک خواننده حساب کرده،همین باعث شده که پایان مرموز باشه،و برای بیشتر خواننده‌ها،مثل من،گنگ بنظر بیاد...در واقع یه مقداری از مخاطب عام فاصله داره.
Ms.vey
داستان زیبایی بود با توصیفات خوب منتها کمی مفهوم عمیق داشت متوجه نشدم پایان بندی هم زیاد جالب نبود
آبرنگ
چیزی نگم بهتره..
السا
پدرش ساواکی بود و اون سنگ های سیاه هم شهدای انقلاب
fateme
خیلی خوب بود ولی چرا آخرش انقدر نامعلوم !!
ترکان
من که سر در نیاوردم چی شد😅 اصلا حاجتی کی بود بالاخره ؟ چرا گفتن خودتو به کسی معرفی نکن
M.l
عالی👍
M.l
کلا همون قدره فک کنم چونکه برگزیدس اینطوره
کاربر ۱۱۸۱۶۵۲
کلا ۳۴ صفحه بود یا برا من بقیش باز نمیشه؟
Negar Amini
توصیفاتش عالی بود👌👌
313
در نگاه اول به نظر گنگ و پوچ میاد،ولی اگه کسی به نکاتی مثل رفت و امد پدر به دادگاه و اینکه انگشتش مثل تفنگ شکاری به سمت کسی نشانه میرفت و ارتباط زیاد داستان با قبرا و ...توجه کنه میتونه یه احتمالاتیو برای خودش در نظر بگیره که به نظرم همین ‌داستانو جذابش میکنه.
حمید
بدون تردید پنج ستاره در تقابل با داستان های این مجموعه حق همین داستانه. تصور کنید شما داور یک مسابقه ی آشپزی هستید و غذای خاصی به چالش کشیده شده. وقتی نگاهش میکنید و میچشید و طعم تمام مخلفات رو حس میکنید. فقط میشه بگید همینه. این خودشه. این درسته. با آدم صحبت میکنه. از کدوم خوبیش بگم که خیلی زیاد داره. توصیف به جا و کامل پخته شدن داستان. ایجاد صحنه ها و فضاهای عالی متناسب با داستان. لحن خوب و روان در عین پیچیدگی و گره های داستان. کدهایی که در ابتدا فقط توصیفات ساده به نظر میان اما انتهای داستان نشانی از رمزالود بودن داستان داره. نمیدونم چطور؟ اما میشد مخاطب رو مجاب کرد که برگرده به داستانی که خونده و رجوع کنه به اطلاعات. نه اینکه همه چیز لو بره. اما نباید مخاطب فقط احساس کنه که خب یه داستان رمزالودی وجود داشته و هیچ کس قرار نیست متوجه بشه. وقتی مادرها بالای سر قبر ها حاضر میشن خب میشه گفت یه مرگ مجهول رخ داده. اما کاش شغل پدر بیشتر بلد میشد. نه خیلی اما اندکی. تقریبا داستان یک اثر هنری تمام عیاره. به نظرم حیف بود مثل یک داستان جنایی کدها انقدر سخت بیان بشه. این طوری داستان بعد از حل معماها حل میشه و از بین میره. یه خاطره ی خوب میمونه. البته هدف داستان تقریبا بازگویی همین معماها به نظر میاد. اما کاش به کنکاش جنبه های شخصیتی شخصیت ها و به طور کلی انسان تن میداد. حیفه که باز هم نگم. توصیفات عالی هستن.
رادمهر باوندپور ۲
داستانی خوبی و سرگرم کننده ای
neo
جذاب و پرپتانسیل، اما زود رها شد.
کاربر ۲۰۷۹۷۶۳
خری
هیچ کس
تبریک، داستانی رو که داوران انتخاب کردن رو هم خونده بودم و دوباره خوندم، نکته ای که برتری اون رو نشون بده دریافت نکردم، بیشتر شبیه یک سفرنامه بود.پر از استعاره...
کاربر 86311
داستان با ورود سریع و به هنگام، شخصیت پدر را از همان ابتدا می سازد. در ادامه شخصیت بردازی خوب مادر و اطرافیان نیز از وجوه مثبت داستان است. زبان و لحن داستان درست انتخاب شده. فضاسازی بسیار خوب است و تصویرهای متناسب با داستان، در ذهن خواننده شکل می کیرد. در مورد موضوع داستان که نوعی افشکری در مورد شخصیت پدر است، به خوبی با شیوه افشاکری تدریجی بدر ساخته می شود. کمی ابهام در مورد نوع رابطه پدر و کورستان ساحلی وجود دارد. اگر فرض کنیم که این بخش ، متکی به اطلاعات خواننده شکل می کیرد، قابل قبول است ولی از آن جا که اطلاعات یکدست و همکن برای همه خوانندگان قابل فرض نیست، پس می شود انتظار داشت که در داستان بخشی از کار پدر بر رنگتر شود تا بتوان به سفیدخوانی ماجرای گورستان پرداخت.و هر گورستانی در هر شهری برای مادر، محلی برای آمرزش خواستن از کناهان پدر است، چیزی در این حد اگر به داستان اضافه شود عالی است و ابهامی را که نوشتم برطرف می کند. موافقم با دوستان که پایان بندی داستان، خوب و درست نیست. انتظار پایانی منسجم تر از این داستان داریم. در شکل فعلی این پایان، داستان را جمع می کند ولی خواننده را راضی نمی کند.

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۱۱صفحه بعد