نظرات کاربران درباره کتاب آبلوموف

یک آدم کاملا تنبل و بی‌اراده را تصور کنید که توانایی گرفتن هیچ تصمیمی رو نداره و اکثر اوقات روی کاناپه‌اش دراز میکشه، چقدر می‌تونید درباره این آدم خیال‌پردازی کنید و بنویسید؟ گنچاروف با هنرمندی تمام یک کتاب درباره چنین آدمی می‌نویسه. درباره همین آدم که چطور زندگیش را سپری میکنه بی‌آنکه کاری بکنه. آبلوموف در زندگی هیچ معنا و مفهومی را نمی‌بیند و اراده‌ای برای گرفتن تصمیم و انجام دادن ساده‌ترین کارها ندارد. حتی جورابش را خدمتکارش زاخار به او می‌پوشاند. باید بگم خوندن این کتاب نیاز به حوصله زیاد داره و نویسنده ریزترین جزئیات درباره آبلوموف و خیال‌پردازی‌هاش رو تو کتاب آورده. برای من خوندن این کتاب لذتبخش بود و باعث شد روی همین حالت بیهودگی و خمودگی اسم بذارم:آبلومویسم! مفهومی که گنچارف به دنیا معرفی میکنه. وقتی شما بتونید روی مشکلی که دارید اسم بذارید و در واقع بشناسیدش واضح‌تر می‌تونید بهش فکر کنید و براش راه‌حل پیدا کنید.

برای درک عظمت این اثر، بدواً باید شرایط عصر تاریخی نویسنده رو درک کنید. این کتاب یکی از مهم‌ترین آثاری بود که در وهله‌ی اول منجر به لغو نظام فئودالیته روسیه و در وهله‌ی بعدی منجر به تحولات فرهنگی-اجتماعی ملت روس در قرن آتی شد. اگر می‌بینیم که مردم روسیه در قرن ۱۹ گرفتار سستی و خمودی و رخوت هستند و در قرن ۲۰ از روس‌ها به عنوان مردمانی سخت‌کوش و صُلب و سرسخت یاد میشه، نباید فکر کنیم که این‌ها ویژگی‌های ذاتی جامعه‌شون بوده؛ بلکه چنین آثاری با ایجاد گفتمانی اجتماعی نو، ریشه‌های تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آینده رو رقم زدند. کتاب با این که در زمان دیکتاتوری فئودال‌ها تألیف شده، اما به نرمی و ظرافت سلطه‌ی طبقه‌ای از اشراف و مالکیت تن‌پرور و بیکاره بر رعایا رو به تیغ پرسش میکشه. ورای بُعد جامعه‌شناسانه‌ی کتاب، گنچاروف با توصیفات و تشریحات دقیق مناظر، وقایع و شخصیت‌ها موجب شده که این کتاب بستری غنی برای بررسی توسط انواع تئوری‌های روانکاوی باشه. از نظر بُعد فردی و در ساده‌انگارانه‌ترین رویکرد، کتاب تلنگری به آبلوموف درون همه‌ی ما میزنه و ما رو به حد انزجار از این تن‌پروری و لمیدگی میرسونه. در کل کتاب بسیار خوبی هست، اما اگر هدفتون از مطالعه صرفاً گذران وقت و سرگرمی صِرف هست، احتمالاً براتون حوصله سَربَر باشه، چون کتاب بیشتر از تکیه بر روایت و داستان، بر شخصیت‌هایی تکیه داره که کمابیش تحولی در طی داستان ندارند. در پایان در پاسخ به دوستانی که توصیفات کتاب رو زائد می‌دونستند باید بگم که این توصیفات و اطناب کلام، به نظرم نمادی از رخوت و سستی آبلوموف بودن. نمیتونیم ساعت‌ها لمیدگی آبلوموف در رختخواب رو درک کنیم مگر این که ساعت‌ها و صفحات بسیار در این وضعیت ببینیمش! این اطناب کلام ما رو از این کتاب دلزده نمیکنه؛ بلکه ما رو از اهمال و تن‌پروری «شخصیت آبلوموف» دلزده میکنه تا جایی که از او منزجر شده و یا با او همدردی می‌کنیم. در صورتی که اگر این کتاب خلاصه می‌شد اثر اجتماعی و تاثیرگذاری خودش رو از دست می‌داد و صرفاً به داستانی کوتاه تقلیل می‌یافت.

در رویا تبدیل شدن به آنچه دوست داری سخت نیست ولی وقتی پای عملی کردن آن به میان می آید شاید خیلی ها تاب و توان سختی راه را نداشته باشند و در جا بزنند... آبلوموف نمونه بارز این مدعاست، شخصیتی شکل گرفته در خانواده ای این چنینی که هدفشان در زندگی این بوده که فرزندشان به قدر کافی خورد و خوراک داشته باشد و بیمار نشود و از هرگونه درد و رنجی به دور باشد. زندگی پرمایه و پرشکوهی در آینده داشته باشد بدون هیچ مشقت و تلاشی، در نهایت آسایش و تن پروری، تنها سوار بر بال خیال و رویا. شخصیتی بی هیچ شور و هدف و انگیزه ای در زندگی، همچون مرده ای متحرک. زندگی را جز به گونه ای که خود زیسته قبول ندارد و ترس همیشگی از کوچکترین تغییر. زمان در این کتاب اثری نداره چون آبلوف ها همیشه هستن. خوندنش برای من بی نظیر بود.

خب بلاخره بعد شش ماه دست و پنجه نرم‌کردن با این کلاسیکِ طویل تمومش کردم. نظرات رو اومدم خوندم دیدم همه دارن از تنبلی‌ِ آبلوموف میگن حس کردم اکثرا به‌وسط‌کتاب‌نرسیده اومدن نظرشونو نوشتن! تنبلی آبلوموف تو بخش های اول کتاب اونقدر زیاد و بولده که واقعا حس میکنی قراره تا اخرِ کتاب مشاهده‌گرِتنبلیهای آبلوموف باشی که هعی میخواد پاشه پا نمیشه هعی میخواد فلان کار رو کنه میگه نه یه چرت بزنم بعد:| ولی دوستان کتاب یک عاشقانه‌ی تمام عیاره! نویسنده برات از همه‌ی وجوه عشق حرف میزنه، احساسی نمونده که بشر در عشق حس کنه و گنچاروف ازون تو این کتاب حرف نزده باشه، از عذاب وجدانشون از آرزوهاشون از تخیلاتشون از شرمشون از شوقشون از خوش بینی های یک عاشق، از بدبینی های یک عاشق از همه چی این آدم حرف زده.... و از عشق اشتباه! و از عشق درست! اگر عاشق آدم اشتباهی بشیم چی؟ عشق فقط یه باره؟ عشق واقعی وجود داره؟ کتاب سراسر داستان عشق و زندگیه... داستان زندگیِ انسانهایی که زندگی میکنند و انسانهایی که فقط زنده اند!

واقعن امثال این کتاب باید پایین تر قیمت کذاری بشه تا مخاطبی که یکی از دلایلش [چه بسا اصلیش] برای استفاده از طاقچه و امثالهم، صرفه جویی در هزینه های کتاب هست، امکان دسترسی به این کتاب [محشر دنیای ادبیات] رو داشته باشه. و واقعن هم برای طاقچه و سایر کسب و کارهای این شاخه ی خاص بازار، تا اونجا که از فضای نشر کتاب و این عرصه ی تازه کتاب الکترونیک میدونم، امکان قیمت گذاری پایین تر محصوصن برای کتب گران فیمت، وجود داره!ً البته تا همین جای کار هم، باید خسته نباشید گفت و آرزوی پیشرفت روزافزون. شخصن به طاقچه و تیم محترمش (حتا در برابر سایر برندهای هم‌رده یا شاید درست ترش سایر رقبا، که البته اصلی رقیب تون مشخصن یک شرکته!!) حس خوبی دارم. که نتیجتن به کار و محتوایی که تولید میکنید (أپ) حالا دیگر اجساس عرق پیدا کرده ام و مطمئنن این نتیجه یک تیم درست و کار بلد طاقچه است.

کاش بره تو کتابخانه همگانی...

ابلوموفیسم سبکی از زندگی یا پدیده ایست که نامش را وام دار این رمان بزرگ میباشد ، جای نقد و بررسی ان در دوران اموزش بسیار خالیست ،مانند برخی کتاب های روسی مانند چله کمان .تیر و خواننده را به نهایت توان میکشاند و به سطحی عمیق از فهم و دانایی پرتاب میکند. بس بی تکرار و فراموش نشدنی وتاثیرگذار

عاشق این کتابم😊 چرا قیمت این رو کاهش ندادید؟😢

این کتابو بخونید تا از آبلومویسم بترسید و در لایف استایلتون تغییر جدی حاصل کنید.😍

خوب و آموزنده اما افسرده کننده... ازلحاظ ادبی و توصیفی نیز بسیار سطح خوب و جذابی داشت.

این کتاب عالیه،حتما بخونید جز کتابهایی که قبل از مرگ باید خواند

اصلا فکرشو نمیکردم انقدر زود این کتابو تموم کنم. برخلاف چیزی که فکر میکردم اصلا کسل کننده نبود حتی همون بخش اول، انقدر خوب به جزییات پرداخته شده بود که برای شناخت شخصیت واقعا لازم بود. در ادامه هم عاشقانه شد و بعد یک رمان خوب و خواندنی...خواندنی تر از بقیه آثار روسی که خونده بودم. به نظرم از اون کتاباست که باید قبل از سی سالگی خوند

چرا بایدبابت کتابی که چیزی دستمون رو نمی گیره ۳۰ تومان پول داد. قیمت گذاری رو چه فازی انجام میشه؟؟؟؟!!! چاپ و زینک و کاغذ و چسب گرون شده باید رو نسخه دیجیتال تاثیر بگذارد؟!!!⁦🕊️🧐🧐😠😠

کتابش ک عالیه ولی فیلمشم جالبه. حیوونی ابلوموف افسرده شده بود تا لنگ ظهر می خوابید😭

این داستان فوق العادس.البته بخش اولش ممکنه یکم خسته کننده باشه.😀ولی درکل عالیه

من فیلمش رو دیدم😊 خیلی جالب بود. حیوونی آبلوموف همش پرده ها رو می کشید و سالن و کل خونه اش رو تاریک می کرد;تا لنگ ظهر می خوابید😫😩😩

لطفا در بی نهایت قرار بدین از 40هزار رفت 98 هزارتومن ارزون که نشد گرونترم شد با این قیمتها کتاب بخریم عادلانه تره هزینه چشم پزشک رو هم نمیدیم

یکی از چالش های تابستان برای من خواندن چند رمان طولانی بود که آبلوموف اولین رمانی که خواندم 😍 📕آبلوموف یک اثر کلاسیک روسی که ایوان گنچاروف آنرا نوشته است و سروش حبیبی آن را ترجمه کرده است. بهتر بگویم یک خلق ادبی که حاصل زندگی روسی و نشان گذشت زمان را در آن می‌بینیم. ♦️داستان در چهار فصل روایت می شود در فصل اول احساس کردم که داستان کند پیش می‌رود اما در فصل‌های بعدی متوجه شدم که نویسنده عمدا این کار رو انجام داده است تا ما رو با شرایط یک فرد آبلومویسم آشنا کند . ✔ تن آسایی و سستی و کند حرکتی آبلوموف به همه چیز ،تنها فنر محرک در سراسر داستان است .✔ آبلوموف این ارباب‌زاده بیکار، بارزترین خصلت او بی اعتنایی به امور جهان است که در فرهنگ روسیه نمودی از انسان تن‌پرور و فرومایه است که رؤیاهایش را فدای رخوت و خوابی عمیق می‌کند که بر سرتاسر لحظات زندگی اش سایه افکنده‌است. دوستان ⭐آبلوموف عادت به انجام هیچ کاری ندارد .تصمیم می‌گیرد گامی بردارد اما نمی داند ازکجا وچگونه شروع کند .... درنتیجه خواسته های او همیشه به این شکل که :"خوب بود که این کار انجام شود."باقی می ماند و غرق در رویای خود می شود.⭐ در جهان آبلوموف هیچکس معنی و هدف زندگی خود را نمی داند و حتی اگر مجبور نباشند از کار نیز می‌گریزند و در داستان می خوانیم که حتی عشق نیز نمی تواند اورا به زندگی برگرداند. که این به علت تربیت و محیطی است که او در آن پرورش یافته است.(چون از کودکی خدمه برای او همه کار انجام داده اند.) ایلیا ایلیچ یک دوست به نام شلتوس دارد که خیلی تلاش می کند او را از این وضعیت نجات دهد اما او هم موفق به انجام این کار نمی شود . ✍با خواندن این داستان با خودم اندیشیدم که همه ما یک آبلوموف درون داریم مثل کوک درون که باید آن را بشناسیم در کدام هدف و کار خود مثل آبلوموف عمل می کنیم و برای تحول خود تا چه مرحله ای پیش می رویم ؟؟ 🌼"ایلیا ایلیچ تا مرحله ای رسید که در رختخواب نیم خیز شد و دستش را دراز کرد و به اطراف نگریست."🌼 چه خوب می شود که همه ما یک شتولتس در زندگی داشته باشیم رفیقی همدل . یه نکته دیگه که دوست داشتم شخصیت های زن در این داستان هوش بالایی در اداره امور زندگی داشتند.

عااااالی

از جمله کتابهایی است که باید یک روزی بخوانمشان