نظرات کاربران درباره کتاب خیال ماندنت را دوست دارم

عالی بود. خیلی زیبا درون آدم ها رو به تصویر کشیده بود. متن روان و سلیس داشت. ممنون از نویسنده محترم

خیلی خوب و عاشقانه بود حال کردم

اول قلم خانم فلاح عالیه و دوم موضوع جذابی داره...شخصیت مرد بسیار جذابی داره و شخصیت خانم داستان هم با اینکه بعضی کارهاش رو مخ بود اما باز هم دوست داشتنی بود و اگر به رمان هایی با ژانر عاشقانه ای زیبا و اجتماعی علاقه مند هستید رمان خیلی خوبیه یکی از نکات مثبت داستان دیالوگهای پر تعلیقشه....

بشدت رمان پرتنشی بود، بدترازهمه شخصیتهای رمان،دختری اجتماعی ،شاغل،باهوش بعدازعقدتبدیل به دختری دمدمی مزاج توسری خورولوس ولجبازمیشه شخصیت پسرهم که غیرقابل تحمل ازخوندن رمان غیرازاعصابی داغون چیزی نصیبتون نمیشه

این داستان درسته که نسبت به کتاب برای مریم ضعیفه اما در کل داستان خوبی بود و بد نبود. البته انتقادی که می‌تونم از این داستان بکنم اینه که ای کاش شخصیت مازیار و آرام کمی در پایان رمان تغییر می‌کردن و از لجبازیشون کمتر میشد و عشق رو بر زبان جاری می‌کردن. درسته که عشق همراه با عمل خوبه، ولی اگه به زبون نیاد طرف مقابل روزی دلسرد میشه و این زندگی بهم می‌خوره. بخصوص که دیگه لجبازی هم داشته باشند. نکته‌ی دیگه ای که می‌تونم بگم قلم روان، ساده و در عین حال دلنشین نویسنده است. در یک کلام، برای یکبار خواندن خوبه! خانم فلاح، قلمتون سبز و همیشه نویسا. 🌿🖋️

یه داستان خیلی قشنگ با یه موضوع خوب داره این رمان و علاوه بر اون متن نگاری خوبشم باعث میشه که از خوندن این رمان بتونی لذت ببری

من خیلی دوست داشتم کتاب خوبی بود❣️

خوب است

در کل و در مقایسه با رمانهایه بدون کشش و جاذبه ایرانی بد نبود...توصیحات زیادی و گستاخی و کله شقی ارام یکم اذیت کننده بود ولی در کل خوب بود

نویسنده قلم قوی و قدرت تخیل خیلی خوبی داره و جوری با جزئیات داستان پردازی کرده که انگار دارید دفتر خاطرات شخصیت اول داستان رو میخونید. اما همین پرداختن به جزئیات باعث شده رمان فوق العاده طولانی و خسته کننده بشه ( بیشتر از ۱۵۰۰ صفحه). به نظرم پرداختن به جزئیات تا وقتی خوبه که تبدیل به تکرار مکررات نشه. اما در این داستان ما بارها و بارها شاهد قهر و آشتی آرام و مازیار و یه سری اتفاقات تکراری دیگه هستیم. برخلاف نظر دوستانی که گفته بودند داستان کلیشه ای نیست باید بگم همون موارد کلیشه ای رمان های عاشقانه در این کتاب هم هست (مثل دختر و پسر پولدار و خوش تیپ و همه چی تموم و زندگی های بی نقص و فانتزی و....) من معمولا در رابطه با این نوع کتاب ها که صرفا یه داستان عاشقانه رو نقل می کنه و هیچ نکته خاصی نداره، میگم برای گذراندن وقت بد نیست اما در مورد این کتاب تردید دارم اینو بگم چون برای وقت گذرونی هم زیادی طولانی و کسل کننده س. اگه خیلییییی وقت اضافه داشتید، بخونیدش!

داستان بسیار جذاب بود،از کلیشه ها ی معمول رمان ها ،خبری نبود،که این نقطه قوت کتاب بود،ولی بسیار کش دار بود،و نویسنده از رابطه ی جنسی زن و شوهر آنقدر توضیح داد،در جای،جای کتاب،که لوس و خسته کننده بود،درکل ،میتونم بگم،نویسنده ذائقه ی مخاطب رو میدونسته که اینجوری بیان کرده،و این هوش نویسنده رو میرسونه که ،قابل تحسینه.

این کتاب نسبت به رمان های آبکی که این روزها نویسنده نما ها چاپ میکنن، ارزش خوندن رو داره. موضوع رمان جدید بود و ادبیات زیبایی داشت. چیزی که به شدت اعصاب من رو به هم می‌ریخت این بود که بین دو شخصیت اصلی هیچ اعتمادی وجود نداشت!!! دائما یکی منتظر بود که دومی یه کاری کنه.به همین دلیل عشق بین این دو نفر برای من زیاد قابل باور نبود.شخصیت مرد داستان خیلی دیکتاتور و خودخواه بود!! کل کل ها و بحث های بین این دو نفر واقعا من رو عصبی می‌کرد چون خیلی زیاددد بود.

مقوله‌ی شناخت یکی از مهم‌ترین موارد قبل از ازدواج است. وصلت‌های شکل‌گرفته‌ی بدون شناخت و با تکیه بر احساسات زودگذر که نتیجه‌ی ترشح هورمون‌ها هستند و به اشتباه نام عشق بر آن گذاشته شده، در بیشتر موارد به ناکامی منجر خواهند شد. #رمان #خیال_ماندنت_را_دوست_دارم نوشته‌ی خانم #مائده_فلاح از #نشر_شقایق را که خواندم، چیزی که نظرم را در شخصیت‌های این داستان به خود جلب کرد، وجود زوج‌هایی بود که هرکدام به دلیل عدم تفاهم در زندگی، دچار چالش و بحران شده بودند. از شخصیت اصلی و دختر داستان، آرام مجد، که دختری جسور با مدرک کارشناسی در رشته‌ی کنترل کیفیت مواد غذایی(با همسرش مازیار شایگان) گرفته تا شخصیت‌های فرعی مثل مهتاب(خواهر آرام) با بهنام، بیتا(زن برادر آرام) با آرمان، کوروش(دوست همسر آرام) با همسرش، همه در زندگی متاهلی خویش به دلیل نداشتن شناخت کافی از طرف مقابل، دچار مشکل شده‌اند! آرام که هسته‌ی اصلی داستان است و ماجراها حول شخصیت وی می‌چرخد، با این‌که خود دختری شجاع و پرسودا و جسور است و حتی پایش به دادگاه رسیده به دلیل جسارتش در برملا کردن دست کارخانه‌داری که جنس تقلبی وارد بازار می‌کرده، اما حالا که به‌طور جدی قصد ازدواج با مازیار شایگان را دارد، دیگر تمایلی به داشتن یک زندگی پرچالش ندارد و فقط یک زندگی آرام می‌خواهد و به همین خاطر مدام سد راه مازیار برای رسیدن به اهدافش می‌شود! این دقیقا چیزی است که مازیار خلاف آن‌را تصور داشته، چون با توجه به شناخت اندکی که از آرام دارد، همواره گمان داشته آرام هم‌پای او در رسیدن به اهدافش خواهد بود! با وجود علاقه‌ی زیادی که این دو نسبت به یکدیگر دارند اما همین عدم شناخت از خواسته‌های قلبی و نحوه‌ی عملکرد طرفین برای رسیدن به اهدافی که در سر دارند، دلیلی برای اختلاف بین این دو می‌شود و این در حالی است که مازیار با اتکا بر سواد و اعتماد به نفسش، پا در راهی گذاشته که محال است بخواهد در نیمه‌راه، حتی به خاطر عشقش، دست از تلاش بردارد. آرام ناچار است پیشنهاد جدایی از او را مطرح کند زیرا نمی‌تواند زندگی پر از حادثه و معما را با مازیار تحمل کند، ولی مازیار زیر بار خواسته‌ی او نمی‌رود و جنجال‌ها ادامه دارد تا این‌که... ساختار این رمان، احساساتی‌گری است و شخصیت‌ها در چالش‌ها، واکنش‌های احساسی شدید از خود بروز می‌دهند. رمان دارای تعلیق خوبی است و چالش‌ها یکی پس دیگری نمایان و عنصر تعلیق تقویت می‌شود. من این رمان را دوست داشتم👌💚

یعنی من عاشق اخلاق مازیار شدم اما واقعا به عنوان یه زن رفتارش غیر قابل تحمل بود.داستان چرا انقدر طولانی بود

باسلام و احترام به نظر سایر دوستان .بنظرم قلم نویسنده در جذب مخاطب در اوایل داستان بسیار توانا بوده ولی رفته رفته با عکس العمل های بچگانه ی آرام در برابر شایعات خصوصی ، از قدرت آن کاسته میشود به قول گذشتگان شخصیتی که با یک غوره سردی و با یک مویز گرمیش میشود کشش طولانی مجادله بین آرام و مازیار کمی خسته کننده میشود .البته انتظار داشتم در پایان داستان ،تکلیف عمو جان ومیترا هم روشن شده باشد که چنین چیزی مشخص نشد .در کل نکته های ظریف برخورد مناسب با مشکلات برای کسانیکه تجربه ی اوایل زندگی مشترک را دارند از نقاط قوت داستان و قدرت قلم نویسنده حکایت میکند.با تشکر از خانم مائده فلاح .

به نظرم کل داستان ۵۰صفحه بیشتر نبود ؛واقعا ۳۵۰ صفحه بعدی فقط کش دادن الکی بود....نه عاشقانه بود نه عاقلانه......اصلا دلنشین نبود داستان ...

بخش زیادی از کتاب رو حس‌ میکردم وارد یه دور باطل شدم مدام میخواستن خانوم‌ رو گول بزنن مدام تا دم گول خوردن میرفت ولی گول نمیخورد. واقعا‌ انرژیم‌ تحلیل رفت یه جاهایی‌. شاید به خاطر تفاوت فاحش شخصیت زن داستان با خودم بود که انقدر از تصمیماتش و حرفاش اذیت میشدم یه جاهایی دلم میخواست بزنم تو دهنش 😂 همینطور ارام یه کارایی میکرد بعد دلیل کارش توضیح‌ داده میشد معمولا هم به صورت مونولوگ‌ به خواننده گفته‌ میشد چرا فلان حرف زده شده یا ارام فلان کار رو کرده ولی دلیل ها بی نهایت غیر منطقی بود. هیچ جوری نمیتونست دلیل حرفی که بعدش میزد یا کاری که میکرد باشه. بیشتر شبیه توجیه بود انگار نویسنده مطمئن بود اگه توضیح نده هیچ جوره خواننده درک نمیکنه برای چی ارام باید این تصمیمات رو بگیره. این از تصمیمش برای عقد شروع‌ شد که اصلا به نوع رابطه ی قبلشون نمیخورد یهو قبول کنه عقد کنه بعد اون فرار بی جهتش به جای موندن و حرف زدن بعد انگار فهمید خیلی بی خود بود اون فرار، مدام دلیلش توجیه میشد تو رمان بعد قهر کردن های بی دلیل با توجیهاتی که از توان درک‌ من خارج بود مدام دو به شک بودن های بی جهت، قبول کار نکردنش و توجیه ابکی. به نظر من منطقی تر هست اگر شخصیت یک فرد، ساده شروع بشه و بر حسب اتفاقاتی که براش میفته پخته بشه از اون سادگی در بیاد و زرنگ بشه این کتاب بر عکس بود شخصیت زن اوایل داستان منطقی و عاقل بود هر چی میگذشت احمق و احمق تر میشد در نهایت ممنونم از‌ نویسنده بی انصافیه که از کنار قلم‌ روونش رد بشم

علاوه بر جذابیت داستان ، متن کاملا روان و توصیف احساسات خیلی خوب و قابل درک بود.

کتاب خوبی بود ولی خیلی تکرار مکررات داشت اگه به جای ۳۸۰ صفحه توی۲۰۰ صفحه خلاصه اش می کردن خوب میشد

قشنگ بود