نظرات کاربران درباره کتاب در انتظار بوجانگلز
۴٫۰
(۱۱)
Atena snf
«در انتظار بوجانگلز» واقعاً شگفتزدهم کرد.
▫️اسم و جلد کتاب جذبم کرد که بخونمش و هیچ اطلاعات دیگهای در موردش نداشتم. اول که شروعش کردم از روند یکنواخت داستان تعجب کردم. همین باعث شد که خیلی جذبش نشم و یه چند روزی بذارمش کنار. ولی جلوتر که رفتم، کنار گذاشتنش دشوار شد.
▫️داستان ظاهراً راجع به خانوادهای جوان و سه نفرهست. زن و شوهری به همراه پسرک عزیزشون؛ که داستان هم از زبان پسرک روایت میشه. لابهلای خط اصلی داستانی، یادداشتهای رمزآلود پدر خانواده هم به چشم میخوره. اونا خانوادهای شاد و ثروتمندن که مدام مهمونی برگزار میکنن و میرقصن و مسافرت میرن، انگار هیچچیز جلودار سرخوشی دیوانهوارشون نیست!
▫️باید تا انتهای داستان خوند. غافلگیرتون میکنه: از شیوهی روایت گرفته تا صحنهپردازیهای فوقالعاده و شخصیتپردازیها و جزئیات. همگی بهاندازه و درستن. همهچیز مهیاست برای تجربهای طوفانی و احساسی بین صفحات، پاراگرافها و کلمات.
▫️در انتظار بوجانگلز مثل گریه کردن میون خنده و خندیدن میون گریهست. بارها و بارها. آمیختهای زیباست از شادی و غم. مثل خود زندگی.
▫️میترسم بیشتر از این بگم. اما از اون دست کتابهاست که طیف گستردهای از مخاطبان از خوندنش لذت خواهند برد. نکتهی مهم اینه که قبل از خوندنش، سرنخی از روند داستان نداشته باشید. خلاصهی پشت جلد هم خیلی کمککنندهست؛ فرض کنید داستان براساس همین یک پاراگراف استوار شده:
«به خودم گفتم من نیز اندک بهرهای از جنون دارم، که عقل حکم نمیکند شیفتهی چنین زنی شوم، زنی یکسره مجنون، زنی که زندگی مشترک من با او شبیه زندگی مردی چلاق با زنی افلیج خواهد شد، که این رابطه فقط ممکن است لنگلنگان و تاتیتاتیکنان در جهات غریب پیش برود. اما دیگر روی سرسره بودم، پاگذاشته به درون مه، بیآنکه حتی خودم فهمیده باشم، بیهشدار، بیخبر.»
داستان کوتاهیه؛ ۱۶۸ صفحه. اما بهاندازهست. اگه از این کمتر یا بیشتر بود، اثرگذاری خودش رو از دست میداد. از ترجمه هم راضی بودم.
Mostafa Raste Moghadam
یک نسخه همین کتاب هم انتشارات نگاه با ترجمهی منصور انصاری منتشر شده.
mahi
کتاب داستان کوتاه و جالبی داره که یک نفس خوندم. داستان از زبان پسری روایت میشه که با پدر و مادرش زندگی میکنه. پسر عاشق پدر و مادرش و روزهای خوبی رو باهاشون میگذرونه. اما ماجرا اینه که مادرش بیماری روانی داره.پدر عاشق همسرشه و تمام ثروتی که به دست میاره رو خرج خوشگذرونی، رقص و مهمونی میکنن. به پسر سخت نمیگیرن و همگی غرق در جنون مادر، زندگی شادی دارن تا اینکه بیماری مادرش عود میکنه و مجبور میشن از بهشتی که ساختن بیرون بیان. چون دیگه جنون مادر قابل کنترل نیست و خودش هم ازش عذاب میکشه
عباس
اولش بهم نمیچسبید، اما همین طور پیش که رفتم بهتر شد. کتاب ۱۶۸ صفحه است با قطع کوچیکتر از کتاب های معمولی ، پس در کل کوچیکه، البته نسخه چاپی اش. دفعه اول که بهم نچسبید و نحوندمش، چند ماه سراغش نرفتم. اما الان تو یه نشست تمومش کردم و آخرش رو خوشم اومد. غافلگیرانه بود اگر نخواید مدام پیش بینی کنید. دل به دلش بدید و برید جلو
Saeed Azami
اگر از صدتا نویسنده معمولی بخوان متفاوت بودن یه کاراکتر و نوع نگاه مثلا خاص و لطیفش به دنیا رو به تصویر بکشن، بیشتر از 90 تاشون مینویسن طرف تو گل فروشی کار میکرده و بابت فروختن گل به مردم پول نمیگرفته و میگفته به نظرم گل فلانه و گرفتن پول بابتش بهمانه و اینا
(اگر از صدتا نویسنده ایرانی همچین چیزی بخوان، اون حداقل نود نفر، میشن حداقل نودوپنج نفر)
حالا حدس بزنید نویسنده این کتاب برای نشون دادن متفاوت بودن یکی از کاراکترا چکار کرده؟
اینکه برای نشون دادن متفاوت بودن یه کاراکتر از کلیشههای مربوط به متفاوت بودن استفاده کنید، متفاوت بودن کاراکتر رو نقض میکنه
Mahshid.M
این کتاب سرشار از اتفاقات مختلفه. شما چطور به قسمتِ گل و گلفروشی (که حتی یک پاراگرافِ کامل هم نمیشه و بخشی از یه مکالمهست) گیر دادید؟
واضحه که صرفا دلتون خواسته خشمتون رو سر کتاب خالی کنید و برام عجیبه که چرا!
کاربر ۸۱۸۵۹۳
افتضاح
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد