نظرات کاربران درباره کتاب بیگانه

همگی بیگانه ایم .... عقاید ،افکار، نوع صحبت ،نگرش ، گریه ،خنده و... ما رو از بقیه متمایز میکنه و اگه این فاصله زیاد بشه، کم کم تبدیل میشیم به یه مشت بیگانه شبیه مورسو... واسه ادم احساساتی مثل من ،این بیگانه شدن در اجتماع خیلی دردناکه... بحث کنیم با هم درباره اختلافاتمون اما دلها رو نشکنیم ... جدی بحث کنیم اما وسطش بخندیم... دوست باشیم با تمام اختلافات خلاصه با رفتارمون مورسو ها رو اعدام نکنیم #نه_به_اعدام_مورسوها

کامو رو کلا با همین کتاب بیگانه اش شناختم. از ویژگی های شخصیت داستان تن ندادن به عرف عام هست. من با ترجمه خانم لیلی گلستان خوندم که روان بود، به کسایی که به فلسفه اگزیستانسیالیسم علاقه دارند شدیدا توصیه میشه. و بریده از کتاب👇 غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم می‌کردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، وقت خود را می‌گذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد و اندام ماری را در آغوش بکشم..درست که فکر کردم، من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد، وانگهی، این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که «انسان، بالاخره به همه چیز عادت میکند».

درمورد مسائل فلسفی این کتاب چیزی نمیگم چون دوستان زحمت کشیدن تو نظرات گفتن😀 من از اول تا آخر داستان فقط دهنم باز مونده بود از احساسات و کارهای شخصیت اصلی این رمان و همش حرص خوردم😤😬 به نظرمن نداشتن ایمان به خدا و بعداز اون نداشتن دین باعث میشه انسان احساس پوچی بکنه و فقط مثل یه آدم مست کارهایی رو انجام بده که لذتشون برای چندساعت و چندروزه چیزی که دراین کتاب به طور زیبایی به تصویر کشیده شده😌👌

من نسخه چاپی ترجمه اقای جلال آل احمد رو خوندم ، بدک نیست کتابش

متن کتاب عالی....نویسنده بی نظیر....سبک نویسنده.فاخر....ترجمه ضعیف....ای کاش از ترجمه ی جلال بود.... کسانی که فکر می کنن با خوندن یه کتاب به پوچی میرسن از درک حقایق هستی بی نصیب خواهند موند..... از تمامی دوستانی که به سبکی خارج از دایره ی مرسوم ادبیات کلاسیک علاقه دارن شدیدا توصیه می کنم...🌹🌹

« بیگانه » أی است که گرچه درک می کند بیــهوده زنـده اسـت ولـی در عین حال به زیبائی های این جهان و به لذاتی که نا منتظر درهر قدم سر راه آدمــی اسـت سـخت دلبسـته اسـت و بـا همین ها است که سعی می کند خودش را گول بزند و کردار و رفتار خود را به وسیله أی و به دلیلی موجه جلــوه دهـد . مردی است ازهمه چیز دیگران بیگانه . از عادات و رسـوم مـردم ؛ از نفـرت و شـادی آنـان و آرزوهـا و دل افسـردگـی هاشان . و بالاخره مردی است کهدر برابر مرگ ـ چه آنجا که آدم می کشد و مرگ دیگری را شاهد اســت و چـه آنجـا که خودش محکوم به مرگ می شود – رفتاری غیر از رفتار آدمهای معمولی دارد .

بیگانه ،توصیف قشنگ و لحظه به لحظه ی زندگی ادمیه که هدف خاصی نداره ...

عاشقتم

اصیلترین کتاب کامو معرف قشری در جامعه که عموماً درک نمیشن و به خاطر تفاوت عقاید و همراهی نکردن با تفکرات غالب سرکوب میشوند.

جملات پایانی کتاب فوق العاده بود

اسم کتاب مطابق با شخصیت داستانه که انگار با همه چی ناآشناس..و آدم درمقابل اتفاقات و شرایط غریب بی تفاوته.. هر نویسنده سبکی داره و این سبک و نظر نویسنده شاید زیاد مورد پسند نباشه... اما بنظرم این دنیای عجیب شخصیت داستان جالب بود.

خیییلی خوب بود ...😋

فوق العادس باید چند بار خوندش و درگیرش شد

این کتاب با اینکه فضای یخ زده و افسرده کننده ای داره ولی ارزش مطالعه رو داره و اینکه سعی کنید همزاد پنداری با آرتیست نداشته باشید چون به نظر من یه پوچ گرا که نمونه اش آقای کامو باشن نظریه خودشو اثبات که نه بلکه نقض هم میکنن و حاضرم بحث کنم راجبش

محتوا خیلی خوبه....ولی ترجمش افتضاحه،اینقد که نمیشه با داستان حس گرفت

کتاب خوب و جالبی بود و واقعا شخصیت اول داستان ینی مورسو با دنیایه اطرافش بیگانه بود،فقط براش لذت در لحظه مهم بود و فکری برای آینده نداشت،راست گفتن رو ترجیح میداد به دروغ گفتن،چون دلیلی برای دروغ گفتن نمیدید حتی برای نجات جونش چون اعتقاد داشت همه میمیرند و خدایی هم وجود نداره،که در آخر داستان نظرش فرق میکنه،که البته من معتقدم پایانش اونطوری که باید قوی میبود،نبود،چون ابتدا و اواسط داستان خط داستانیه خوب و قویی داشت،من از خوندش لذت بردم،امیدوارم شما هم لذت ببرید،یاعلی🌻

یک بیگانه در خود لذت و نفرت امید در لحظه آخر.

شخصیت اول این کتاب یک بیگانه است.چون درک کردن اون برای اطرافیانش وخوانندگانکار مشکلیه و اغلب اونو موجودی سنگدل و نفرت انگیز میدونن.به قول آقای مرسو که این

صفحه ی ۴۲ تا ۴۳ احساس میکنم یه بخشی از داستان بصورت کاملا غیرحرفه ای و یا اشتباهی سانسور و حذف شده و آدم احساس گیج شدن میکنه،(فعلا تا آخر ببینیم باز چه میشه)

بهرحال کامو نویسنده چیره دستی هستن هرچند ما کتاب بیگانه رو بی هدف بدونیم. شخصیت اصلی داستان از لحظه لحظه زندگیش تا جایی که بتونه لذت برده و اتفاقات تلخ و شیرین به یک اندازه براش مهم بودن. اینکه به خدا اعتقادی نداره کاملا تو متن کتاب منعکس میشه و ابن بی خدایی به نظر خواننده نوعی پوچی رو القا میکنه. یک شخصیت خنثی که در عین حال که چیزی رو دوست داره اونو دوست نداره و این تناقض در متن کتاب دیده میشه.