بریده‌هایی از کتاب مایکل وی (جلد هفتم)

پیرمرد با چشم‌های سیاهش نگاه نافذی به او انداخت. «خیلی برای مُردن مشتاقی، نه؟ جنگ می‌خوای؟ نترس، به اندازهٔ کافی جنگ می‌بینی. ولی نگران نباش. لازم نیست عجله کنی. جنگ خودش می‌آد سراغت. و تو فقط می‌تونی تصمیم بگیری کجا باهاش روبه‌رو بشی. ولی بهت اخطار می‌دم. اگه در دریای آزاد باهاش روبه‌رو بشی، دریا می‌شه قبرت.»

دریاسالار هتچ که خودش را مسیح تصور می‌کرد، دیگر چیزی جز تلی از خاکستر نبود که دود از آن بلند می‌شد. مایکل وقتی می‌خواست از اتاق بیرون برود، پا روی خاکسترها گذاشت و گفت: «این هم پایان کارِ یه مثلاً ایزد دیگه.»

می‌دانید، در میان تمام اتفاقاتی که پشت سر گذاشتم، نکتهٔ مهمی دربارهٔ زندگی یاد گرفتم. نکته‌ای که شاید برای شما هم معنی داشته باشد. نکته‌ای که مجبور شدم برای فهمیدنش دور دنیا سفر کنم، ولی ارزشش را داشت. خیلی ساده است: متفاوت بودن خوب نیست. این لعنتی فوق‌العاده است. الکتریکی باشید، دوستان. مایکل وِی

۴۳: بخت و اقبال با دلیران است

«مرگ رو قبول کردم. تا حالا شانس آوردم. ولی شانس هم بالاخره یه روزی ته می‌کشه.»

«هر آدمی واسه خودش یه کسیه.

«خیلی برای مُردن مشتاقی، نه؟ جنگ می‌خوای؟ نترس، به اندازهٔ کافی جنگ می‌بینی. ولی نگران نباش. لازم نیست عجله کنی. جنگ خودش می‌آد سراغت. و تو فقط می‌تونی تصمیم بگیری کجا باهاش روبه‌رو بشی.

«همه یه روزی می‌میرن. فقط بعضی‌ها زودتر از بقیه. بعضی‌ها هم ذره‌ذره.»

«ریش‌سفید راست می‌گفت. شیطان همین حالا هم بیشتر از چیزی که فکر می‌کردیم قوی شده.»

بخت و اقبال با دلیران است

«کسی که واسه یه نفر شیطانه واسه یکی دیگه پدره.»

دنبال افتخار نیستم، فقط آزادی می‌خوام.

«خردمندی همیشه به معنی بزدلی نیست. بی‌باکی همیشه به معنی شجاعت نیست

آدم عاقل نقشهٔ حمله نمی‌کشه، نقشهٔ پیروزی می‌کشه.

بهتون حمله می‌کنن. ولی مقاومت کنین.

اگه فقط افرادی رو دوست داشته باشی که بهت خبرهای خوب می‌دن، هیچ‌وقت افرادی رو که لیاقت اعتمادت رو داشته باشن دوست نخواهی داشت؛ چون کسانی که دوستت دارن، حقیقت رو بهت می‌گن. حقیقت همیشه خوشحالت نمی‌کنه، ولی همیشه یه موهبته.’

اونجا مستحکم‌ترین پایگاهشونه و قوی‌تر از اونه که بتونیم با این افراد کمی که داریم بهش حمله کنیم. ولی موش می‌تونه به جاهایی وارد بشه که شیر نمی‌تونه.

تو از ما عاقل‌تری. اختیار تو دست هوشته نه خشمت.