بازوهای عضلانیاش حالا دیگر بیشتر شبیه ران بود تا بازو
A.zainab
شنیدهام چیزی به اسم مرد بزرگ وجود ندارد، فقط چالشهای بزرگ در زندگی وجود دارند.
A.zainab
چیزهایی را از دست دادیم که هرگز برنمیگردند. مثلاً معصومیتمان را.
A.zainab
«هنوز هم خوشحالی با من اومدی پاسادِنا، رفیق؟»
«تا جهنم هم دنبالت میآم.»
A.zainab
تو به عظمت رسیدی. توی دورانهای تاریکی مثل این دورانه که بومی برای نقاشی کردن عظمت بهمون میدن.»
A.zainab
نکتهٔ مهمی دربارهٔ زندگی یاد گرفتم. نکتهای که شاید برای شما هم معنی داشته باشد. نکتهای که مجبور شدم برای فهمیدنش دور دنیا سفر کنم، ولی ارزشش را داشت. خیلی ساده است: متفاوت بودن خوب نیست. این لعنتی فوقالعاده است.
پشیز | pashiz
هتچ الکتروکلن را خیلی دستکم گرفته بود و خیال میکرد جنگ هادس فقط تمرینی برای سربازانش باشد و راحت در آن پیروز شوند. بازیهای جنگی. به همین دلیل خودش را کاملاً بیدفاع گذاشته بود. اگر اِنل و تووالوییهایش قبل از جنگ به اینجا آمده بودند، با درندهترین و آموزشدیدهترین جوخههای الجن در دنیا مواجه میشدند. آنها حتی به اسکله هم نمیرسیدند، چه برسد به اینکه از کشتی پیاده شوند. ولی این مال پیش از جنگ بود. حالا کوبیدن راکت پینگپنگ به صورت یکی از سربازها نهایت مقاومتی بود که الجن از خودش نشان داد.
فرزاد