در عشق اگر شتاب کردم بانو!
بر روی دلم حساب کردم بانو!
دیگر به دلم امید برگشتن نیست
پلها همه را خراب کردم بانو!
amid :)
مجبور شدم که قاتلم را بکشم
این آینهی مقابلم را بکشم
ـ بین خودمان بماند ـ امروز غروب،
تصمیم گرفتهام دلم را بکشم
amid :)
خودکار سهرنگ قابلم را نبری!
دفترچهی مشق خوشگلم را نبری!
من با تو سر نیمکت زندگیم
عمریست مواظبم دلم را نبری
amid :)
خودکار سهرنگ قابلم را نبری!
دفترچهی مشق خوشگلم را نبری!
من با تو سر نیمکت زندگیم
عمریست مواظبم دلم را نبری
amid :)
قربان صداقت و صفای خودمان!
ماییم و دل پاک و خدای خودمان
در شهر شما نمیشود عاشق شد
باید برویم روستای خودمان
amid :)
یک عمر به دنبال سرنخ بودیم
در تاب و تب و عذاب و برزخ بودیم
تقصیر کسی نبود، عاشق نشدیم
انگار که ما دو قالب یخ بودیم
amid :)
هر چند که اشتباه دارد، بانو!
تنها به دل تو راه دارد، بانو!
اما تو فقط عذابدادن بلدی
والله دلم گناه دارد، بانو!
amid :)
در سینه، کویر لوت باقی مانده
دل، لانهی عنکبوت باقی مانده
من شاعر کوچههای غربت هستم
از من دو ـ سه خط، سکوت باقی مانده
amid :)
اوضاع زمانه، هیچ، سامان نگرفت
دور «شب و روز» نیز پایان نگرفت
یک عمر اسیر خشکسالی بودیم
ابر آمد و بغض کرد و باران نگرفت
amid :)
از جنس بهار هر چه داری بفرست
دریا و گل و رود و قناری بفرست
یادت نرود برای تنهایی من
حتماً دو سه عکس یادگاری بفرست
amid :)