بریدههایی از کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم
نویسنده:نیکولاس دارواس
مترجم:محمد مهدی خرازی
انتشارات:انتشارات کتیبه پارسی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۸ رأی
۳٫۸
(۴۸)
همواره این را مفروض پنداشتهام که گاهی پزشکان ممکن است به اندازهٔ کارشناسان والاستریت اشتباه کنند.
Pooria Mardani
تنها بعداً که به تدریج در خرید و فروش از طریق تلگراف تجربه کسب کردم، توانستم مزایای آن را درک کنم. فقدان تماسهای تلفنی، فقدان سردرگمی، و فقدان شایعات متناقض، همه و همه دیدگاهی بیطرفانهتر به من بخشید.
محمدجواد
میتوانستم آن سهم را دوباره با پرداخت قیمتی بالاتر خریداری کنم. آنگاه من دومین گام مهم را برداشتم.
میدانستم اینکه نیمی از مواقع حق با من باشد مسیری نیست که من را به موفقیت برساند. آرام آرام دریافتم که چگونه میتوانم سودی سر به سر داشته باشم
کاربر ۷۶۷۱۰۰۴
بعد از افتادن پرده همه تشویق میکردند به جز مردی که ابراز تنفر کرد، جرج برنارد شاو پیش او رفت و گفت: آیا بازی من را دوست نداری؟ مرد پاسخ داد: نه دوست نداشتم. شاو گفت: من هم دوست نداشتم. اما ما دو نفر در برابر همهٔ آنها چه کار میتوانیم انجام دهیم؟
کاپوچایو
من همواره این را مفروض پنداشتهام که گاهی پزشکان ممکن است به اندازهٔ کارشناسان والاستریت اشتباه کنند.
محمدجواد
داشته باشم و در عین حال ورشکست شوم. اگر حدود ۱۰۰۰۰ دلار سرمایهگذاری میکردم و سهمی با قیمت متوسط را خریداری میکردم، هر معامله به طور متوسط ۱۲۵ دلار برای کمیسیون هر بار خرید سهم و ۱۲۵ دلار
کاربر ۷۶۷۱۰۰۴
درست مثل یک تازهکار به تمام معنا رفتار میکردم. سیستم محتاطانهای که بنا نموده بودم فرو ریخته بود. همهٔ معاملات به فاجعه ختم میشد. من سفارشهای متناقضی ثبت میکردم. سهامی به نرخ ۵۵ میخریدم. آن سهم به ۵۱ میرسید اما همچنان صبر میکردم. مانع ضرر؟ این اولین چیزی بود که کنار گذاشتم. صبوری؟ قضاوت؟ به هیچ وجه. جعبهها؟ کاملاً آنها را از یاد برده بودم. در حالی که روزها با بدخواهی از پس هم میگذشتند، معاملاتم چیزی شبیه این شده بود:
در بالاترین قیمت میخریدم.
به محض اینکه میخریدم سهام افت میکرد.
میترسیدم و در قیمت پایین میفروختم.
به محض اینکه میفروختم سهام بالا میرفت.
حریص میشدم و دوباره آن را در بالاترین قیمت میخریدم.
amin sharif
من دریافتم که نمیتوانم سهم را در قله بفروشم. هر کس ادعا میکند که همیشه میتواند این کار را انجام دهد، دروغ میگوید.
kabiribagher
حقیقت این است که همزمان با گشاد شدن جیبم، مغزم ضعیف شده بود. من بیش از حد به خود مطمئن شده بودم، و این خطرناکترین وضعیت ذهن برای یک نفر در بازار سهام است
محمدجواد
مانند استراتژی پایهام، تصمیم گرفتم همواره این کار را انجام دهم: تنها در مسیر روند صعودی پیش میرفتم، ضمانت مانع ضررم را پشت سر خود میکشیدم. در حالی که روال ادامه مییافت بیشتر میخریدم. وقتی روال بر عکس میشد مثل یک دزد فرار میکردم.
مینا صادقی
احساس من از این خبرها چه بود؟ شادی؟ هیجان از اینکه حالا بیش از ۲۰۰۰۰۰۰ دلار داشتم؟ نه دقیقاً. من خوشحال بودم اما هیجانزده نبودم. وقتی من اولین ۱۰۰۰۰ دلارم را از داینرز کلاب درآوردم هیجان بسیار بیشتری داشتم. این بار من احساس دوندهای را داشتم که با مشقت آموزش دیده و شکستهای بسیاری را پشت سر گذاشته تا اینکه بالاخره به پیروزی رسیده است.
من همچنین با تنگنای مشابهی که در گذشته نیز آن را پشت سر گذاشته بودم مواجه شدم: آیا باید بفروشم؟ آیا باید کاملاً از این کار بیرون بیایم؟
محمدجواد
حالا میدانستم که باید قاطعانه به سیستمی که برای خودم ساخته بودم پایبند باشم. یاد گرفته بودم که اگر حتی یک بار از آن منحرف شوم به دردسر میافتم. همهٔ ساختار مالیام فوراً به خطر افتاده بود و میتوانست مانند خانهای کاغذی در هم بشکند.
محمدجواد
اگرچه من در قضاوت خود از دیدگاههای فنی و بنیادی اطمینان داشتم، اما برای یک لحظه هم برای متوقف کردن ضرر، سلاح دفاعی برتر خودم یعنی همان سیستم مانع ضرر را رها نکردم. مهم نیست که خانه شما چقدر خوب ساخته شده است؛ شما بیمهٔ آتشسوزی آن را فراموش نمیکنید
محمدجواد
در حالی که به بازار نزولی مینگریستم، میدانستم که نمیتواند برای همیشه سیر نزولی داشته باشد. دیر یا زود سهام صعود میکرد و بازار نزولی همواره بازار صعودی را در پی داشت. هنر این بود که اولین نشانهها را دریابید و مطمئن باشید که آنها واقعی هستند و قبل از این که دیگران متوجه شوند خرید کنید؛ زیرا قیمتها شروع به رشد میکنند.
محمدجواد
همهٔ گزارشهای شرکت و ترازنامهها میتوانند گذشته و حال را به شما بگویند، اما نمیتوانند آینده را بگویند و به این دلیل بود که خودم برنامهریزی کردم. همچنین متوجه شدم که این فقط دیدگاه من است. من به دنبال سود سرمایهای بودم. شخصی که در پی درآمد حاصل از سود سهام بود باید طور دیگری میاندیشید.
محمدجواد
آنچه با ادامهٔ سقوط سهام والاستریت من را مسحور کرد، این بود که به تدریج دریافتم سیستم مانع ضرر فوری من، نیاز به چنین ارزیابیای را از بین میبرد.
من به این کشف لذتبخش دست یافتم که روش من بسیار بهتر از آنچه تصور میکردم کار میکند. آن روش به طور اتوماتیک من را از فاجعه رهانیده بود. بازار تغییر کرده بود، اما من قبل از اینکه تابع آن تغییر شوم، از آن خارج شده بودم. مهمترین جنبه برای من این بود که من مطلقاً کوچکترین اطلاعی از سقوط بازار نداشتم.
محمدجواد
۱. این تجربه نقطهٔ عطف مهمی در کسب و کار بازار سهام من بود.
۲. در این نقطه بود که سرانجام به این باور دست یافتم که،
۳. هیچ چیز مطمئنی در بازار وجود ندارد؛ به طور حتم نیمی از اوقات اشتباه میکردم.
۴. باید این حقیقت را بپذیرم و بر اساس آن خودم را دوباره هماهنگ کنم؛ باید بر غرور و خودپسندیام چیره شوم.
۵. باید یک متخصص بیطرف شوم که خود را با هیچ نظریه یا سهمی تعریف نمیکند.
۶. نمیتوانم فقط در پی شانس باشم. ابتدا باید تا آنجا که ممکن است ریسک را کاهش دهم.
محمدجواد
غرورم به من اجازهٔ عمل کردن نمیداد. اعتبار نظریهام در معرض خطر بود. مدام میگفتم این سهم نمیتواند از این پایینتر برود. من آنچه را که بعداً آموختم نمیدانستم؛ اینکه چیزی به نام نمیتواند در بازار وجود ندارد. هر سهمی ممکن است هر کاری بکند.
محمدجواد
قبل از اینکه یک رقصنده به هوا بپرد کمی خود را عقب کشیده و قوز میکند تا خود را برای پریدن آماده کند. من دریافتم که در مورد سهام نیز به همین شکل است؛ سهمها معمولاً به یکباره از ۵۰ و ۷۰ افزایش نمییافتند. به بیان دیگر من دریافتم که یک سهم در روند صعودی که پس از رسیدن به ۵۰ پسرفتی به ۴۵ داشت، مثل رقصندهای بود که آمادهٔ پریدن میشد.
محمدجواد
در حالی که به ریسمانی پوشالی چنگ زده بودم، تصمیم گرفتم مطالعهای گسترده پیرامون حرکات هر سهم پیش بگیرم. عملکرد آنها چگونه بود؟ ویژگیهای رفتارشان چه بود؟ آیا هیچ الگویی در نوسانهای آنها به چشم میخورد؟
محمدجواد
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۴,۳۰۰
۱۷,۱۵۰۵۰%
تومان