بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیره آفتاب | طاقچه
تصویر جلد کتاب سیره آفتاب

بریده‌هایی از کتاب سیره آفتاب

۳٫۹
(۱۴)
حضرت امام معتقد بودند پوشش زن نباید مفسده‌انگیز باشد و نباید برجستگیهای بدن را نمایان کند. رنگ لباس هم باید سنگین باشد. به این معنی که مثلاً قرمز تند ممکن است مفسده‌ای داشته باشد. معتقد بودند لحن و نگاه باید پاک باشد. در محیط کار خنده‌های بلند و صحبت‌های بی‌جا را اصلاً مناسب نمی‌دانستند و در کل، توصیه‌شان بر حفظ عفاف و حجاب بود. در کل، چادر را بهتر می‌دانستند و معتقد بودند که برازنده‌تر است و آن را سمبل انقلاب اسلامی می‌دانستند. در برخورد با پدیده بد حجابی، امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام می‌داد، ناراحت می‌شدند و خیلی برانگیخته می‌شدند. اگر سر سفره دست ما بیش از حد مجاز از آستین بیرون می‌آمد، تذکر می‌دادند.
Zeinab
یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذیر و در آن خط، سیر نما: «قُلْ انَّما اَعِظُکم بِواحِدةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّه مَثْنی وَ فُرادی». میزان در اول سیر، قیام‌لله است هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیت‌های اجتماعی. سعی کن در این قدم اول موفق شوی که در روزگار جوانی آسانتر و موفقیت‌آمیزتر است. مگذار مثل پدرت پیر شوی که یا درجا زنی و یا به عقب برگردی، و این محتاج به مراقبه و محاسبه است. اگر با انگیزه الهی مُلک جّن و انس کسی را باشد، بلکه اگر بدست آورد، عارف بالله و زاهد در دنیا است و اگر انگیزه، نفسانی و شیطانی باشد هر چه بدست آورد، اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالی دور است و فاصله گرفته (است
میثم
پس ای فرزند عزیزم! که خداوند تو را با ذکر خود مطمئن القلب فرماید، نصیحت و وصیت پدر سرگشته و حیرت زده ات را بشنو و به این در و آن در برای رسیدن به مقام و شهرت آنچه مورد شهوات نفسانیه است مزن، که به هر چه برسی از نرسیدن به مافوق او متأثّر می‌شوی و حسرت بالاتر را می‌بری و ناراحتی روحیت افزون می‌شود.
shariaty
امید به شفاعت داریم لکن این امید باید ما را به سوی اطاعت حق تعالی کشاند، نه معصیت.
shariaty
دل بستن به شفاعت اولیا علیهم‌السلام و تجرّی در معاصی از خدعه‌های بزرگ شیطانی است.
shariaty
آنچه مایه نجات انسان‌ها و آرامش قلوب است وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلّقات آن است که با ذکر و یاد دائمی خدای تعالی حاصل شود.
shariaty
پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوت‌ها و بدبختی‌ها و هلاکت‌ها و رأس تمام خطاها و خطیئه‌ها است حبّ دنیا است که از حبّ نفس نشأت می‌گیرد.
shariaty
پسرم! هیچگاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حب دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است؛ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام می‌کشد.
shariaty
پسرم! اگر می‌توانی با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همه موجودات، به ویژه انسانها نظر رحمت و محبت کن. مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان می‌باشند.
shariaty
ما و تو اگر توفیق یابیم که بارقه‌ای از این عشق به جلوه‌های حق که در اولیای اوست در خود ایجاد کنیم و خیر همه را بخواهیم به یک مرتبه از کمال مطلوب رسیده‌ایم.
shariaty
«ما محتاجیم به موجودی که خود، همچون ما فقیر نباشد در هستی و کمال هستی»
shariaty
برنامه امام این بود که با جمع به حرم می‌آمدند ولی دعا و زیارتشان را خیلی مختصر می‌کردند و تنها به منزل بازمی‌گشتند. ایوان را آب و جارو می‌کردند، فرش پهن می‌کردند، سماور را روشن و چای را آماده می‌ساختند و وقتی که ما از حرم بازمی‌گشتیم، برای همه چای می‌ریختند.
smoothybook
من همین طور که داخل ماشین نشسته بودم، از همان داخل خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمم کردم. نمازی که خواندم، پشت به قبله بود. چرا که از قم به تهران می‌رفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت! این طور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود.
smoothybook
توصیه‌ای در حلّ مسایل خانوادگی یکی از دختران امام نقل می‌کردند: در ابتدای ازدواج، خدمت حاج‌آقا رسیدیم که توصیه‌ای بفرمایند. ایشان به بنده فرمودند: اگر شوهرتان ناراحتی داشت، به هر دلیلی به شما چیزی گفت، بدسلوکی کرد؛ شما همان وقت هیچ نگویید، گرچه حق با شما باشد. بگذارید آن حالت عصبانیت که فروکش کرد، حرف خود را بزنید. عین همین توصیه را به شوهرم نیز کردند. بنده وقتی این حرف را شنیدم، در ابتدا خیلی به آن اهمیت ندادم. بعدها که فکر کردم، دیدم انصافاً ریشه بسیاری از اختلافات خانوادگی، به همین جا برمی‌گردد. لذا از آن به بعد، هر وقت کسی از من، توصیه‌ای درباره مسایل خانوادگی خواسته است، همین سفارش حضرت امام را گفته‌ام.
میثم
جلسه انس تشکیل می‌دادیم امام از مجالس انس با دوستان غفلت نمی‌کردند و جلسه انس را مایه نوعی کمک و ورزیدگی ذهن و آمادگی آن می‌دانستند. یک روز خود ایشان می‌فرمودند: در دوران جوانی، پنجشنبه و جمعه‌ای بر ما نگذشت مگر این‌که با دوستان جلسه انسی تشکیل می‌دادیم و به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران می‌رفتیم. در فصل برف و باران در حجره خود به برنامه انسی اشتغال می‌ورزیدیم و هنگامی که صدای مؤذن به گوش می‌رسید همگی به نماز می‌ایستادیم.
میثم
دست خدا این انقلاب عظیم را حفظ می‌کند در جلسه‌ای خصوصی، پس از رد و بدل شدن صحبت‌های مختلف، امام به این جانب فرمودند: من معتقدم که این انقلاب را، از ابتدا تاکنون، دست قدرت الهی ـ که فوق تمام ایدی است ـ بدینجا آورده است، و همان یداللّه این انقلاب عظیم را حفظ می‌فرماید.
میثم
بهترین موعظه یادم هست که روزی در نجف نامه‌ای خدمت امام نوشتم به این مضمون: خواهش می‌کنم مرا نصیحت کنید. ولو این که یک نصیحت عام و کلی باشد. ایشان در جواب فرمودند: بهترین موعظه آن است که خدا در قرآن فرموده است: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ»
میثم
به من گفتند: پیرمردی از شاگردان آقا ضیا در گیلان است که نسبت به امام روی خوش ندارد. این پیرمرد در آن زمان نود و هفت سال عمر داشت و از اصولیان معروف و شاگردان خوب آقاضیا هم بود. من بار سفر بستم وبرای زیارت آن پیرمرد، به شهر محل اقامتش رفتم. وقتی نزد او رفتم، از هر دری سخن گفتم و حرف را به آنجا کشاندم که گویی نسبت به حضرت امام حالتی انتقادی دارم. به این صورت می‌خواستم در انتقاد را باز کنم و افکار او را بفهمم و بدانم که آیا نسبت به امام با دیدی منتقدانه برخورد می‌کند یا خیر و به همین دلیل، نمی‌خواستم تصور کند که از امام حمایت می‌کنم. پیرمرد نود و هفت ـ نود و هشت ساله در جواب من فقط یک جمله گفت: من الان آفتاب عمرم لب بام است. نه کشتنی‌ام ونه زندان شدنی. به تو می‌گویم بعد از پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و علی علیه‌السلاماعتباری که آقای خمینی به اسلام و مسلمانان و قرآن و تشیع داده است، هیچ عالمی از علمای اسلام بعد از غیبت صغرا تا به حال نداده است.
میثم
بهترین لحظات امام امام در حالی به ایران وارد شدند که شور و شعف بر مردم حاکم بود و خود ایشان هم تعبیر جالبی در این مورد دارند. بعد از سخنرانی در بهشت زهرا علیهاالسلامامام اظهار تمایل کردند که به داخل جمعیت بروند. عکسی هم از امام هست که نه عمامه دارند و نه عبا، و وسط جمعیت گیر افتاده‌اند. امام فرموده بودند: من احساس کردم دارم قبض روح می‌شوم. تعبیر امام این بود که: بهترین لحظات من همان موقعی بود که زیر دست و پای مردم داشتم از بین می‌رفتم. این نهایت تواضع و خلوص امام را می‌رساند که این طور نسبت به مردم ابراز احساسات داشتند.
میثم
در شب شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در مسجد هندی نجف، مجلس فاتحه گذاشته بودند و آقای سید جواد شبّر منبر رفتند. ایشان نقل می‌کرد: در این مجلس که امام هم در آن شرکت کرده بودند روضه حضرت علی اکبر علیه‌السلام را خوانده و هفت بار هم در منبر به این روضه اشاره و گریزهایی زده بود، امّا امام با نهایت آرامش در مجلس نشسته بودند. ایشان با آن گریزهای متعدد می‌خواست از امام گریه‌ای بگیرد که دل ایشان سبک شود، ولی موفق نشد با این‌که مصیبت بزرگی بود. یک عده که حال امام را دیدند گفتند: از بس مصیبت سنگین است امام شوکه شده و گریه‌شان نمی‌آید! لذا پس از مجلس، خدمت امام ـ که به منزل تشریف برده بودند ـ گفتند: آقا شما امشب در روضه گریه نکردید؟ ایشان فرمودند: وقتی او روضه می‌خواند به من نگاه می‌کرد و من ترسیدم اگر گریه کنم برای غیر خدا باشد یعنی گریه‌ام بابت مصیبت فرزندم باشد نه برای رضای خدا.
میثم

حجم

۱۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۱۰۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد