بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در میان گمشدگان | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب در میان گمشدگان اثر دن شاون

بریده‌هایی از کتاب در میان گمشدگان

نویسنده:دن شاون
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۹از ۳۰ رأی
۳٫۹
(۳۰)
احساس می‌کردم به هرچه دست می‌زنم می‌لرزد، به مبل و صندلی، به میز، به کف اتاق. انگار همه‌شان منتظر فرصت مناسبی بودند تا در یک چشم‌به‌هم‌زدن از هم بپاشند.
javadazadi
پهنهٔ زمانی بزرگ و استثنایی و بکری پیش رویم بود، چیزی مثل یک سرزمین که باید ادعای مالکیتش را می‌کردم، آن را به تصرف خود درمی‌آوردم و از آن بهره‌برداری می‌کردم، پهنه‌ای به نام «آینده».
Mahshid Khazani
ابر قرمز و نارنجی آتش به طرفم هجوم می‌آورد، برقی در یک چشم‌به‌هم‌زدن. درد هم داشت؟ این‌که وجود آدم، هستی آدم، زندگی آدم، در یک لحظه به آخر خط برسد به چه چیزی شبیه بود؟
javadazadi
گاهی با خودم فکر می‌کردم او آن‌قدر خودش را سرکوب کرده است که کم وبیش از درون تهی شده، یا در بهترین حالت تبدیل به موجودی تک‌بعدی شده است، انگار ضمیر خودآگاهش جایی شده باشد برای صدور و اجرای دستورات ساده: «بخور، بخواب، غذا بپز، دوباره بخواب.»
javadazadi

حجم

۱۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد