بریدههایی از کتاب در میان گمشدگان
نویسنده:دن شاون
مترجم:امیرمهدی حقیقت
ویراستار:مهدی نوری، فرید دبیریمقدم
انتشارات:نشر ماهی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۰ رأی
۳٫۹
(۳۰)
داستان من یک داستان معمولی است: من از پدرم متنفر بودم و حالا که مرده، از همین متنفربودنم هم احساس بدی دارم. از اینکه بگذریم، حرف چندانی برای گفتن نیست.
javadazadi
هربار که یک مسیر را به جای مسیر دیگری برمیگزید، چقدر آدم تا ابد بدل به آدمهای دیگری میشدند و چقدر آدم اصلا به وجود نمیآمدند؟ اگر همهچیز تا این حد تصادفی بود، پس یعنی او درقبال هیچچیز مسئول دانسته نمیشد؟
javadazadi
حتی همین حالا هم درست همین فکر را در سر دارم؟ در تاریکی، خیره به پسرهای بهخوابرفتهام، ایستادهام و به خودم میگویم نجاتم بدهید، بچهها، نجاتم بدهید. البته که نمیتوانند. کارم تقریبآ تمام است. خیلی زودتر از اینها کارم تمام بوده. از همان اولین لحظهای که نوزاد با آن چشمهای تنگ و ریزش سعی میکند بر چهرهٔ شناور و معلق آدم تمرکز کند
ــ درست همانطور که گربه به تماشای ماه مینشیند ــ بله، درست از همان لحظه، آدم دیگر خودش نیست، بلکه شبحی است از خودش
پوریای معاصر
ساعتی بعد، جلو در اتاقشان ایستادهام و بازی چکرزشان را تماشا میکنم. دلم میخواهد بهشان بگویم: «شاید به همین زودیها بمیرم.» میخواهم محکم تکانشان بدهم و فریاد بزنم: «مگه نمیبینین من هم آدمم؟ یه آدم واقعی؟» اما به جایش این حرف از دهانم خارج میشود: «هی رفیق، ببخشید که باهات بد حرف زدم. نمیخواستم اونطوری سرت داد بکشم.»
او، غرق در بازی، شانهای بالا میاندازد و میگوید: «خب... باشه.» حتی سرش را هم بلند نمیکند
پوریای معاصر
نگاهم کرد، غمگین و تحقیرآمیز. پردهٔ نازکی از مستی روی چشمهایش نشسته بود. «تو خیال میکنی میدونی مردم واسه کارهایی که میکنن چه دلیلی دارن؟ توی دانشگاه این رو یادت دادهن؟»
mehran_ebadi
نگاهم کرد، غمگین و تحقیرآمیز. پردهٔ نازکی از مستی روی چشمهایش نشسته بود. «تو خیال میکنی میدونی مردم واسه کارهایی که میکنن چه دلیلی دارن؟ توی دانشگاه این رو یادت دادهن؟»
mehran_ebadi
هربار که یک مسیر را به جای مسیر دیگری برمیگزید، چقدر آدم تا ابد بدل به آدمهای دیگری میشدند و چقدر آدم اصلا به وجود نمیآمدند؟
seyed ali mirferdos
گاهی با خودم فکر میکنم وقتی کسی تو را نمیشناسد، یعنی تو هم کسی نیستی.
نازنین بنایی
من به زندگیام ادامه دادم: درسم تمام شد، شغلهای مختلفی را امتحان کردم، از این شهر به آن شهر رفتم، از این خانه به آن خانه اسبابکشی کردم و با دخترهای زیادی رفیق شدم. در سرتاسر دههٔ سوم عمرم، همیشه با خودم فکر میکردم چه فیلم فوقالعادهای میشود از روی زندگیام ساخت! اما وقتی نشستم و آن را روی کاغذ آوردم، فهمیدم چیز دندانگیری نیست؛ زندگیام در یک کلام عبارت بود از یک سری حوادث پراکنده و نامربوط.
نازنین بنایی
انگار چیزهایی که دربارهشان حرف نمیزدیم حضور پررنگتری داشتند.
fatem22n
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان