بریده‌هایی از کتاب چگونه بر جهان حکومت کنیم؟

زنان می‌توانند دروغ‌گویی و بی‌وفایی شوهرشان را تا حدی تحمل کنند، اما بی‌پولی و بی‌عرضگی او را هیچ‌وقت تاب نمی‌آورند،

فراموش نکنید که چهار چیز است که مردم را از حاکمان وقت بیزار می‌کند: فساد، بی‌رحمی، بی‌عدالتی و عدم کفایت. در میان این صفات، بی‌کفایتی از همه بدتر است. همان‌طور که زنان می‌توانند دروغ‌گویی و بی‌وفایی شوهرشان را تا حدی تحمل کنند، اما بی‌پولی و بی‌عرضگی او را هیچ‌وقت تاب نمی‌آورند،

رئیس‌کلّ فعلی، نه‌تنها اعمالش شیطانی و به ضرر مردم و کشور است، بلکه از لحاظ شغلی فردی بی‌کفایت و سست‌عنصر و نوکر بیگانه و از لحاظ اخلاقی متزلزل، فاسد و منحرف است. خلاصه منسوب کردن هر صفت بدی که سراغ دارید از جمله صفات بد خودتان به طرف مقابل خوب جواب می‌دهد.

جانشین هرکس می‌خواهید بشوید اول از همه باید او را بی‌آبرو کنید، بدجوری هم بی‌آبرو کنید.

جانشین هرکس می‌خواهید بشوید اول از همه باید او را بی‌آبرو کنید، بدجوری هم بی‌آبرو کنید.

حتماً با عوامل سازمان سیا هم تماسی داشته باشید. بعد از انحلال کا.گ.ب عملاً این سازمان در حمایت از دیکتاتورچی‌ها بی‌رقیب شده است.

شما باید یک عقبه پشتیبان داشته باشید

حفظ قدرت تنها با حمایت دیگران از شما امکان‌پذیر است.

قدرت به‌ندرت به کسانی اعطا می‌شود که استحقاقش را دارند. قدرت گرفتنی است، آن هم چارچنگولی.

سوهارتو بعد از این‌که ژنرال لطیف را به جرم سازماندهی کودتا زندانی کرد، خود بر مسند قدرت نشست، درحالی‌که همه می‌دانستند طراح اصلی و مغز متفکر کودتا خود خودش است.

شیوه‌های مختلفی برای کودتا وجود دارد. بهترین شیوه‌اش این است که شما مسبب اصلی کودتا باشید، مغز متفکر کودتا باشید، اما کسی به شما کودتاچی نگوید.

کودتا شگردی سیاسی و کوششی از سوی یک ائتلاف سیاسی غیرقانونی برای براندازی رهبران حکومت موجود است که از طریق خشونت یا تهدید به آن انجام می‌گیرد. تفاوتش با انقلاب چیست؟ انقلاب ماهیت مردمی دارد، ولی کودتا چنین نیست.

چرا در شیلی کودتا شد؟ چون شرایط وخیم‌تر و بحرانی‌تر از آن بود که رأی‌دهندگان شیلیایی بخواهند در موردش تصمیم‌گیری کنند.

حاضر شده بوده که تمام تاج و تختش را با اسبی برای فرار از مهلکه تاق بزند که ظاهراً در آن شلوغی میدان جنگ هیچ‌کس پیشنهادش را نمی‌شنود.

پس ریچارد سوم را چه می‌گویید؟ مجبور شد برای رسیدن به تاج و تخت کلی عرق بریزد و کلی مدعی تاج و تخت را چپ و راست معدوم کند تا تاج شاهی را بر سرش بگذارد. او در این راه هنری پنجم، ادوارد پسر هنری، کلارنس برادر هنری و دو پسر کلارنس ادوارد و ریچارد را سربه‌نیست کرد.

کلودیوس با چشم پر از اشک و دل‌شکسته و در کمال بی‌میلی و صرفاً بابت احساس تعهد و مسئولیت به تاج و تخت بی‌صاحب امپراتوری و مردم بی‌پشت‌وپناه روم این وظیفهٔ سخت و خطیر را پذیرفت. بله، خیانت و خدمت نسبت به زمان و مکان مسائل نسبی هستند و کلودیوس در مکان مناسب و زمان مناسب توانست از مواهب خنجر زدن از پشت بهره‌مند شود.

وقتی کلودیوس، گایوس امپراتور رومی را کشت و به‌جایش بر تخت نشست، همهٔ عالم و آدم می‌دانستند که کار کار خودش است، اما خودشان را به آن راه زدند و وانمود کردند که باور کرده‌اند گایوس طی حرکتی خودجوش توسط محافظانش به قتل رسیده. هیچ دادگاهی کلودیوس را خفت نکرد و او با عزت و احترام تاج شاهی یعنی امپراتوری را بر سر گذاشت.

اگر دنبال این هستید که خیلی زود، تند و سریع به قدرت برسید، کشتن حاکم وقت شیوهٔ مناسب و مقبول و معقولی به‌نظر می‌آید.

ناپلئون و ژولیوس سزار بدون این‌که منتسب به خاندان پادشاهی یا خانواده‌ای اشراف‌زاده باشند قدرت را در دست گرفتند. شما کافی است مردم را وادارید تا جلوی شما سر خم کنند.

در حقیقت توسل به دموکراسی در ابتدای کار (توجه کنید فقط و فقط در ابتدای کار) اصلاً چیز بدی نیست و به حکومت شما یک هالهٔ قانونمندی می‌دهد که برای اختفای نیت واقعی شما استتار بسیار مفید و نیکویی است. چالش اصلی، حفظ قدرت بعد از کسب قدرت است، طوری که مردم فکر کنند ادامهٔ حکومت حق قانونی شماست و این‌که این حق اصلاً از پایه و بنیان کاذب است، اصلاً و ابداً مهم نیست.