بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب باشگاه قتل پنجشنبه | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب باشگاه قتل پنجشنبه اثر ریچارد آزمن

بریده‌هایی از کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

نویسنده:ریچارد آزمن
امتیاز:
۳.۳از ۷۸ رأی
۳٫۳
(۷۸)
«من که اگه یه دزد بیاد می‌آرمش داخل. خوبه که یکی بیاد دیدنمون.»
غَزال_ک
آدم‌هایی که حس شوخ‌طبعی ندارند هرگز شما را به خاطر شوخ‌بودن‌تان نمی‌بخشند.
zohreh
یکی یکی چراغ‌های دهکده خاموش می‌شود. تنها روشنایی باقی‌مانده پشت پرده‌کرکره‌های بیمارستانی ضخیم ویلوز است؛ آخر ساعت مردن با ساعت زندگی فرق دارد.
zohreh
دانا همیشه کله‌شق بوده، همیشه هول‌هولکی و با قاطعیت رفتار می‌کرده است. که اگر کارتان درست باشد ویژگی خوبی است ولی اگر در اشتباه باشید مایهٔ دردسر می‌شود.
zohreh
اگر آدم هر از گاهی گریه نکند، کارش به جایی می‌کشد که همیشه گریه خواهد کرد.
zohreh
آدم همیشه می‌داند اولین بار کِی است، نه؟ ولی نمی‌داند آخرین بار کِی است.
zohreh
امروز صبح به ابراهیم نیاز است. او فقط به عشق همین چیزها زنده است.
zohreh
بعد از یک سنی دیگر تقریباً می‌توانید هر کاری را که دوست دارید انجام دهید. هیچ‌کس شما را دعوا نمی‌کند، البته به جز دکترها و بچه‌های‌تان.
zohreh
هر از گاهی شب‌ها از ترس بیدار می‌شوید. از بین آن همه چیز که می‌شود از دست داد، آخر آدم باید عقلش را از دست بدهد؟ بگذارید پا یا ریه را از شما بگیرند، بگذارید همه چیزتان را بگیرند قبل از این‌که عقل‌تان را بگیرند. قبل از این‌که بشوید «رزماری بیچاره» یا «فرانک بیچاره»، از عقلی که برای‌تان مانده استفاده کنید و غروبش را بپذیرید. قبل از آن‌که دیگر سفر و بازی و باشگاه‌های قتلی در کار نباشد. قبل از آن‌که دیگر نباشید.
کاربر ۱۴۸۳۸۵۲

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد