بریدههایی از کتاب بابا لنگ دراز
۴٫۵
(۵۹)
شاید صحیح نباشد که من بنویسم «با یک دنیا محبت» اگر چنین است معذرت میخواهم، ولی آخر من باید یک نفر را دوست بدارم
friend moon :)
افتادگی یا تسلیم شدن یا رضا یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید علامت سستی و درماندگی است. من پیرو مذهب زندهتر و مبارزتری هستم.
کاربر ۱۹۶۲۰۵۵
بابا من رمز واقعی خوشبختی را پیدا کردم و آن اینست که برای «حال» زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است بلکه باید از این لحظه بیشترین استفاده را کرد. من میخواهم هر لحظه از زندگی را خوش باشم و میخواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.
کاربر ۱۹۶۲۰۵۵
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم.
ز غوغای جهان فارغ:)
اگر انسان بتواند در ییلاق زندگی کند در شهر ماندن دیوانگی است.
zahra ak
احساس میکنم که در دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمیفهمم و این امر مرا بیچاره کرده است
hastiiiii
باور کنید ناراحتیهای بزرگ نیست که صبر و بردباری لازم دارد؛ بلکه این ناراحتیهای خردخرد و جگر سوراخکن را با تبسم برگزار کردن حقیقتا روحیه لازم دارد و من سعی میکنم این روحیه را به دست آورم. میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی یک صحنه بازی است و من باید آن را با مهارت بازی کنم، و اگر ببرم یا ببازم، در هر حال شانهها را بالا بیندازم و بخندم. چه ژولیا جوراب ابریشمی ببوشد و چه هزارپا از سقف بیفتد شما هرگز شکایتی از من نخواهید شنید.
masoom
در این هوای بهاری که همه چیز آنقدر زیباست و همه جا را سبزه فرا گرفته و غنچهها سر درآوردهاند، دلم میخواهد به درس و کار پشت کنم و به دشت و صحرا بگریزم و به طبیعت پناه ببرم. وه که چقدر دشت و صحرا پرماجراست! و لذت زندگی در آمیختن با این ماجراهاست نه نوشتن آنها در کتاب.
masoom
«آنقدر در دنیا چیزهای جورواجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
Zeinab
هر کس این نامه را بخواند فکر میکند من به مرض «هیدروفوبی» مبتلا شدهام، ولی حقیقت اینست که من بیماری تنهایی دارم و تشنهٔ داشتن خانواده هستم!
nik
آدم هوس چیزهایی که مزهاش را نچشیده هرگز نمیکند، ولی بعد از اینکه یک بار مزهٔ نعمتی را چشید آن وقت دیگر محرومیت از آن مشکل است.
nik
بدون شک بابا خوشیها عادلانه تقسیم نشده است.
nik
ولی من تصمیم گرفتهام سر راه بنشینم و تودهای از خوشیهای زندگی را ذخیره کنم، خواه نویسندهٔ بزرگی شوم یا نشوم
nik
برگشتن به یک محیط آشنا خیلی کیف دارد. من در اینجا احساس آرامش میکنم. درست مثل اینکه همهٔ دنیا خانه خودم است و جزیی از همین دنیا هستی؛ نه آنکه قاچاقی بدان راه یافته باشم.
nik
ولی شما را به خدا بابا، وقتی شما یک دختربچه ۹ ساله گرسنهای را در آبدارخانه بگذارید که کارها را سیقل دهد و یک ظرف نان شیرینی هم پهلوی دستش باشد و تنهایش بگذارید چه انتظاری دارید؟ بعد وقتی که ناگهان به او سر میزنید و میبینید سر تا پایش پر از خورده نان است و آنوقت بازویش را بکشید و سیلی به گوشش بزنید بعد سر شام وقتی که دسر آوردند به او امر کنید که از سر سفره برخیزد و بعد به سایر بچهها بگویید به علت اینکه دزدی کرده نباید دسر بخورد. آیا اگر فرار کند عجیب است؟
من فقط شش کیلومتر رفته بودم که مرا گرفتند و برگرداندند و تا یک هفته زنگ تفریح که بچهها بازی میکردند مرا به تیر میبستند.
fateme
من با این فلسفه که یأس و نکبت و غم، قوای اخلاقی را تقویت میکنند مخالفم. افرادی که سعادتمند و خوشحال هستند که مهر و محبت میبخشند. من به اشخاص بدبین و از زندگی بیزار، ایمان ندارم.
fateme
«آنقدر در دنیا چیزهای جورواجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
و این راست است. دنیا پر از شادی است، در صورتی که هر چه پیش آید انسان قبول کند. فقط رمز موفقیت در اینست که انسان کمتوقع باشد؛
کاربر ۸۶۱۷۳۲۹
«آنقدر در دنیا چیزهای جورواجور هست، که یقیناً همه ما مثل پادشاه سعادتمند خواهیم بود.»
و این راست است. دنیا پر از شادی است، در صورتی که هر چه پیش آید انسان قبول کند. فقط رمز موفقیت در اینست که انسان کمتوقع باشد؛
کاربر ۸۶۱۷۳۲۹
۱۳ اکتبر
بابا لنگ دراز عزیز،
یک بار دیگر در دانشکده و سال آخر مدیر مجلهٔ ماهانه دانشکده هستم. به نظر باور کردنی نیست که این دختر فرهیخته، چهار سال پیش مقیم موسسهٔ ژان گریر بوده است. ما در امریکا خیلی زود پیش میرویم.
چه فکر میکنید؟ آقای جروی در یادداشتی که به لاک ویلو فرستاده و از آنجا برای من فرستادهاند مینویسد: «بنا به دعوت یک عده از رفقایش به دریاگردی میرود، با تأسف نمیتواند به لاک ویو بیاید و امیدوار است که در این تابستان به من در ییلاق خوش گذشته باشد.» در صورتی که آقای جروی میدانست که من با خانواده ماک براید هستم، برای اینکه ژولیا به او گفته بود! بهتر است شما مردها این حقهبازیها را به زنها واگذار کنید، شما مهارتش را ندارید.
Bookish cat
آدم وقتی در مورد موضوعی که اطلاع دارد صحبت کند یا بنویسد میتواند حرف خود را به دیگران بقبولاند و مؤثر واقع شو
ema
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان