بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هر که ایمانش بیش، امیدش بیشتر | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هر که ایمانش بیش، امیدش بیشتر

بریده‌هایی از کتاب هر که ایمانش بیش، امیدش بیشتر

۴٫۶
(۷۴)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود امید برای امت من رحمت است. زیرا اگر امید و آرزو نبود، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی‌داد و هیچ باغبانی درختی نمی‌کاشت
هدی✌
همهٔ ما در جهنم وارد شده‌ایم (مریم ۷۱) و ازجمله راه‌های نجات از آن و رسیدن به آمرزش الهی این است که به دیگران ترحم داشته باشیم. (نور ۲
shahiieed
انَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (یوسف ۸۷) و حالا می‌فهمیم که چرا فرد کافر
shahiieed
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
m_rezaei1
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود لاتُشعِر قَلبَکَ الهَمَّ عَلی ما فاتَ فَیُشغِلُکَ عَنِ الاستِعدادِ عَمّا هُوَ آتٍ (غررالحکم، ص ۳۲۱) اگر چیزی از دستت رفت غصه نخور و قلب خود را مشغول آن نکن تا از امور دیگر آینده باز نمانی. پس در یک شکست توقف نکنیم. اگر در کاری شکست خوردیم دوباره تلاش کنیم یا سراغ کار دیگر برویم. همهٔ درها که بسته نیست. تمام کوچه‌ها که بن‌بست نیست.
m_rezaei1
الهی وَ رَبّی مَن لی غَیرُک. غیر از تو کسی را ندارم. گفت أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ (زمر ۳۶) آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟
m_rezaei1
گفتم خیلی احساس تنهایی می‌کنم. گفت فَإِنِّی قَرِیبٌ (بقره ۱۸۶) من که نزدیکم. گفتم اما خدایا تو کجایی؟ گفت نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق ۱۶) ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم.
m_rezaei1
کوی ناامیدی مرو، امّیدهاست سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
m_rezaei1
برای این که معلوم شود کسی نصفهٔ پر یا خالی ظرف وجودی خود را می‌بیند، یک راه این است که از او بپرسیم چطوری؟ اوضاع و احوال چطور است؟ جهان بر وفق مراد است؟ از زندگی راضی هستی؟ و ... از پاسخ فرد به چنین سؤال‌هایی می‌توان فهمید که نصفهٔ پر یا نصفهٔ خالی ظرف را می‌بیند. و می‌توان فهمید که چقدر خوش‌بین و مثبت‌اندیش است یا بدبین و منفی‌باف. در این‌جا یک تذکر و هشدار مهم وجود دارد که ... اول تمثیل زیر را بخوانید تا آن هشدار را بگوییم.
ellena_1988
یأس و بدبینی، امید و خوش‌بینی این تمثیل را شنیده‌اید که اگر نصف لیوان آب را به یک فرد بدبین و منفی‌اندیش نشان دهیم، می‌گوید نصف آن خالی است، اما فرد خوش‌بین و مثبت‌اندیش می‌گوید نصف لیوان پر است! از خود بپرسیم که ما خوش‌بین هستیم یا بدبین؟ امتحان کنیم و لیوان یا ظرفی را به خودمان نشان دهیم تا عکس‌العمل ما جواب این سؤال را معلوم کند. آن ظرف، ظرف وجودی و سرمایه‌های خود ماست. ظرف تمام ما نصفه است. هیچ یک از ما نمی‌تواند ادعا کند خداوند تمام نعمت‌های مادی و معنوی را به او داده و کسی هم نمی‌تواند بگوید خدا هیچ نعمتی به من نداده. نه. خداوند نعمت‌ها را پخش کرده. یکی قدی بلند دارد، اما قیافه‌اش خوب نیست، دیگری قیافه‌اش خوب است اما موهایش می‌ریزد، سومی موهای پر پشتی دارد، اما دندان‌هایش از بچگی پوسیده و ... یکی حافظهٔ خوبی دارد اما خلاقیت ندارد، دیگری خلاقیت دارد اما پشتکارش کم است و ... یکی بخشنده است اما شجاعت ندارد، دیگری شجاع است اما گاهی حسادت می‌کند، دیگری حسود نیست اما اهل ریا و تظاهر است و ... پس ظرف وجودی تمام ما نصفه است.
ellena_1988
صدای خش‌خش برگ خشکیده این است که نه! آخر خط نیست. برگ می‌گوید هنوز امیدوارم. امیدوارم که دوباره جذب خاک شوم، باعث قوت خاک باشم، به ریشه برسم و دوباره گیاه زنده‌ای باشم و ...؛ خدا را چه دیدی؟! شاید این دفعه شکوفه‌ای شدم! شاید میوه‌ای شوم که انسانی مرا بخورد! ... * بیاییم ما هم مثل برگ باشیم، هیچ وقت از میدان به در نرویم، حتی وقتی که کاملاً ناامید و خسته‌ایم! حتی وقتی بی‌طراوت و خشکیده روی زمین افتاده‌ایم و دیگران ما را زیر پا له می‌کنند. و بدانیم هیچ وقت راهِ رفتن به سمت ریشه بسته نیست. و این ریشه خداست (ابراهیم ۲۴) و اتفاقاً هر چه شکست ما (حتی در مسائل اخلاقی و معنوی) بزرگ‌تر باشد و هرچه دل‌شکسته‌تر باشیم، امکان جذب ما توسط ریشه بیشتر است. خداوند ده‌ها بار خودش را غَفورٌ رَحیم توصیف کرده، یعنی هم می‌بخشد و هم مورد لطف و رحمت قرار می‌دهد. بلکه بالاتر، دوست دارد توبه‌کاران را. إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ (بقره ۲۲۲)
ellena_1988
وقتی در پیاده‌رو راه می‌رویم گاهی زیر پا صدای خرد شدن برگ‌های پاییزی را می‌شنویم و شاید تاکنون بی‌تفاوت از کنار آن برگ‌ها و از کنار این پدیده گذشته باشیم. اما جا دارد فکر کنیم. باید آیات الهی را در طبیعت بشناسیم و به آن‌ها فکر کنیم (بقره ۲۶۶) و بلکه به آن‌ها ایمان بیاوریم. (مؤمنون ۵۸) خب! یک برگ زرد و پژمرده که زیر پای ما له شده، چه نشانه و آیتی است و چه پیامی برای ما دارد؟ شاید یکی از پیام‌ها این باشد که گیاه، امیدوار است که به تکامل برسد و حیوانی آن را بخورد. اما اگر هیچ حیوانی گیاه موردنظر را نخورد چی؟! اگر فصل پاییز آمد و گیاه خشک شد، چی؟! آیا آخر خط است و دیگر امیدی به تکامل وجود ندارد؟
ellena_1988
عامل محرک در تمام این تکامل‌ها، همان امید است. و این امید سرمایهٔ بزرگی است که کافران ندارند. انَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (یوسف ۸۷) و حالا می‌فهمیم که چرا فرد کافر در قیامت به حاصل کار خود نگاه می‌کند و افسوس می‌خورد و می‌گوید ای کاش من خاک بودم! یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا (ملک ۴۰) این وحشتناک ترین جمله است که یک انسان می‌تواند بگوید یعنی این که حتی نتوانسته خاک باشد، یعنی دریغ از ذره‌ای امید به رحمت الهی.
ellena_1988
زندانیان را یکی یکی گردن می‌زدند. دستور خلیفه بود که از نگهداری آن‌ها خسته شده بود. نوبت رسید به جوانی خوش‌سیما. دل جلاد به رحم آمد - از کشتنت نمی‌توانم دست بکشم، اما آخرین خواسته‌ات برآورده است. - لقمه نانی بیاور تا رفع گرسنگی کنم. آن‌چنان با ولع می‌خورد که انگار نه انگار که چند قدمی مرگ است. با خود می‌گفت سنگی که به هوا برود تا به زمین برسد، هزار چرخ می‌خورد خدا می‌داند که در این مدت چه اتفاقی می‌افتد. خبر آمد صبر کنید. متوکل عباسی را کشتند.
ellena_1988
هر چه گفت بی‌گناهم، فایده‌ای نداشت. مامور اجرای حکم که آمد التماس کرد که این دم آخری او را به ستون دیگری ببندند. با خود می‌گفت شاید خداوند فرجی کند. و خداوند فرجی کرد. * پادشاه اتفاقاً از آن شهر می‌گذشت. جمعیت را که دید، آمد به میدان. قصه را شنید و از متهم سوالاتی کرد. بی‌گناهی او برایش اثبات شد. برات آزادی‌اش را به حاکم داد. این رفتار گناهکار یک درس است و لذا ضرب‌المثل شده که از این ستون تا آن ستون فرج است. (امثال و حکم، مرحوم دهخدا)
ellena_1988
امیدوار باشید. ابراهیم علیه السلام در آتش و پیامبر صلی الله علیه و آله در غار با تار عنکبوت و یوسف علیه السلام در چاه حفظ شد. ما هم خدایی داریم. امیدوار باشیم. حتی اگر اوضاع تیره و تار بود امیدوار باشیم. چون تاریکی نشان روشنایی است. قرآن کریم می‌فرماید آیا صبح نزدیک نیست؟ اَلَیسَ الصُّبحُ بِقَریب (هود ۸۱)
ellena_1988
عیسی علیه السلام نشسته بود و پیرمردی با بیل زمین را شخم می‌زد. عیسی دعا کرد خدایا امید و آرزو را از او بگیر. پیرمرد همان لحظه بیل را کناری انداخت و دراز کشید. مدتی گذشت و عیسی دعا کرد خدایا امید و آرزو را به او بازگردان. پیرمرد بلند شد و شروع کرد به کار کردن. عیسی علیه السلام به سراغ او رفت و علت این رفتارش را پرسید. پیرمرد گفت وقتی داشتم کار می‌کردم، ناگهان با خود گفتم تو که این قدر پیر شده‌ای، تا کی می‌خواهی کار کنی؟ لذا بیل را انداختم و دراز کشیدم. سپس با خود گفتم به خدا تا وقتی که زنده هستی،‌ باید معیشتی داشته باشی، لذا بلند شدم و بیلم را برداشتم.
ellena_1988
به خداوند چنان امیدوار باش که تو را بر انجام گناهان بی پروا نکند و از خدا چنان بترس که تو را از رحمت او نومید نسازد. یعنی اگر این احساس به ما دست داد که وضع ما خیلی خراب است و خداوند گناهان ما را نمی‌آمرزد و لذا امیدی به اصلاح ما نیست، این احساس خیلی خطرناک و از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است. لذا اگر مطالب این مجموعه چنان خوفی در دل مخاطب می‌اندازد که خود را جهنمی می‌بیند، باید مثبت ارزیابی شود، به شرطی که مخاطب از سوی دیگر چنان امید و رجائی داشته باشد که خود را حتما بهشتی بداند.
ellena_1988
الهی کی درخشد برق امید؟!
m_rezaei1
لانه کوچکی داشتم، سرپناه بی‌کسی‌ام بود و تنها دارایی‌ام. تنها دارایی‌ام. اما تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ لانهٔ محقرم کجای دنیا را گرفته بود. و سنگینی بغضی راه کلامش را بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. - آری طوفان را من فرستادم و مخصوصاً برای تو هم فرستادم! اما من خدای مهربان تو هستم. ماری از درخت بالا می‌آمد و تو در لانه خواب بودی. به طوفان گفتم تا لانه‌ات را واژگون کند. این تنها راهی بود که بتوانی از خطر مار نجات یابی. گنجشک در خدایی خدا خیره مانده بود. - آری! منم خدای مهربان تو و دیگر موجودات. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از شما دور می‌کنم و شما ندانسته به دشمنی‌ام برمی‌خیزید یا در رحمت من تردید می‌کنید. اما هنوز دوستتان دارم. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه‌هایش ملکوت خدا را پر کرد. آری چه زیباست خدا را با رحمت بی‌انتهایش دیدن.
کاربر ۳۳۰۵۷۶۰

حجم

۸۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۸۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
رایگان