بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری در قطار | طاقچه
۴٫۰
(۱۷۴)
یک دقیقه همه‌چیز عالی است، زندگی شیرین می‌شود و من چیز دیگری نمی‌خواهم و دقیقه بعد، بی‌قرارِ رفتن و گریختنم
Shirin Rassam
تنها جایی که حس می‌کنم خانه خودم است، اتاق خواب کوچکم است،
گیسو
زندگی یک پاراگراف نیست و مرگ نیز پرانتز نیست.
n re
بی‌‌انتها و بی‌نتیجه. بیدار دراز کشیده‌ام و به آن فکر می‌کنم و درد می‌کشم. از این غم‌انگیز‌تر وجود ندارد؛ دردناک‌تر از اینکه ندانی چه خبر است و آخرش به کجا می‌رسد.
sogand
به‌هرحال من از بودن خودم در این ماجرا خیلی لذت می‌بردم؛ بودن به‌عنوان یک زن دیگر، چیز شگرفی است که نمی‌شود انکارش کرد. بودن کنار مردی که تو را ترجیح می‌دهد و با وجود اینکه زنش را دوست دارد به او خیانت می‌کند. و دلیلش این است که کسی نمی‌تواند در برابرت مقاومت‌ کند
⚽️ kaka ⚽️
باید صادقانه بگویم که زن‌ها به‌خاطر دو چیز ارزش دارند؛ ظاهرشان و نقش مادری‌شان. من زن زیبایی نیستم و بچه‌دار هم نمی‌شوم؛ پس از من چه می‌ماند؟ هیچی.
Mikasa
مرگ در اثر تصادف با قطار خیلی هم غیرعادی نیست. گفته می‌شود سالی دویست سیصد مورد اتفاق می‌افتد؛ یعنی حداقل روزی یک‌بار. مطمئن نیستم چند موردش تصادفی است.
arash
زندگی یک پاراگراف نیست و مرگ نیز پرانتز نیست.
zahra ag
حس اضطراب در سینه‌ام موج می‌زند. او فکر می‌کند می‌توانم کمکش کنم. او امیدش را به من بسته؛ درحالی‌که همه‌‌ی چیزهایی که به او گفتم دروغ است؛ یک دروغی ننگین
M
با خوابیدن مشکل دارم و این نه به‌خاطر نوشیدن، بلکه برای کابوس‌هایی است که می‌بینم.
M
حس می‌کنم دارند با چشمان ریز و گرد و حسابگرشان تماشایم می‌کنند. یک برای اندوه، دو برای لذت، سه برای یک دختر، چهار برای یک پسر، پنج برای نقره، شش برای طلا، هفت برای یک راز که هرگز گفته نمی‌شود.
M
چرا آدم‌ها با رفتن دنبال دل‌شان چنین بلایی سر زندگی خودشان می‌آورند. چه کسی گفته که دنبال دل رفتن کار خوبی است؟ این خودخواهی و حماقت محض است.
M
من دختری که باید باشم نیستم. مدتی است که دیگر خواستنی نیستم؛ به‌نوعی تعطیل شده‌ام. نه اینکه فقط وزن زیاد کرده باشم، یا صورتم از فرط نوشیدن و کم‌خوابی پُف کرده باشد؛ نه، انگار آدم‌ بدبخت و ویرانی در چهره‌ام دیده می‌شود؛ در راه رفتنم، در حرکاتم، در رفتارم.
roxana.mirshafa
وقتی بچه داشته ‌باشی آسیب‌پذیر می‌شوی؛
استودیوس
این‌طوری زندگی کردن، همین‌طوری که حالا من زندگی می‌کنم، سخت‌ است؛ یعنی وقتی همه بیرون هستند و در کمال خوشحالی، سخت‌تر می‌گذرد.
میمی
کمتر از بیست‌وچهار ساعت از پیدا شدن جسد همسرت نگذشته و تو نیمه‌های شب به یک زن دیگر تلفن می‌زنی.
M
به او گفتم که از نظر روانی نامتعادل نیستم؛ مدت زیادی است که خودم هم نمی‌دانم این ادعا حقیقت دارد یا نه.
M
از این غم‌انگیز‌تر وجود ندارد؛ دردناک‌تر از اینکه ندانی چه خبر است و آخرش به کجا می‌رسد.
M
اسکات که هرگز به عدالت و آرامش نمی‌رسد. هرگز کالبدی پیدا نمی‌کند تا به‌گور بسپارد؛ هیچ‌وقت نمی‌فهمد چه اتفاقی برای مگان افتاده است؛ بی‌‌انتها و بی‌نتیجه.
M
آن‌ها هرگز کاری برای یافتن مگان نمی‌کنند. هر روز و هر ساعتی که می‌گذرد بیشتر مطمئن می‌شوم.
M

حجم

۳۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

حجم

۳۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد