باید صادقانه بگویم که زنها بهخاطر دو چیز ارزش دارند؛ ظاهرشان و نقش مادریشان.
M
وقتی به کارهای دیگری که انجام دادهام، به دیگر خیانتهایم فکر میکنم، این پیش آنها پشه است و خیانت نیست.
M
زندگی ما پر از ماجرا خواهد بود.
M
قلبم طوری میزند که انگار توی حلقم است؛ نا آرام و پُرطنین.
M
انگار اصلاً متوجه دردی که من میکشم، نیست.
M
خیلی عصبی هستم و قلبم مثل پرنده میزند؛ مثل پرندهای که سعی دارد از قفس فرار کند.
M
بخشی از وجودم که نمیتواند در برابر بروز اتفاق مقاومت کند، کاملاً ناامید شده است.
M
میروم سمت چپ و رو به زمین بازیای قدم میزنم که مابین فضای سبز ما جای دارد. حالا خالی است؛ ولی تا چند ساعت دیگر پر میشود از کالسکه، مادرها و پرستارهای بچهها.
M
شاید درست فکر میکند. شاید بیشتر از آنچه فکر میکنم، مرا میشناسد.
M
بیداریهای شبانهام بهخاطر وحشتم از به خواب رفتن است.
M
نمیتوانم فقط یک همسر باشم. نمیفهمم بقیه چگونه این کار را میکنند؛ اینکه کاری جز انتظار نداشته باشی. منتظر یک مرد باشی که بیاید خانه و دوستت داشته باشد. یا اینکه گیر بدهد به چیزی و اعصابت را بههم بریزد.
M
گاهی فکر میکنم کاش میتوانستم دوباره با همه کسانی که در گذشته میشناختم روبهرو شوم؛ ولی بعد فکر میکنم درباره حالایم چه چیزی میتوانم به آنها بگویم؟
Mahsa Bi
در کشتن فرزند نامشروحش شرکت داشته.
aurora