بریدههایی از کتاب دختری در قطار
۴٫۰
(۱۷۴)
پدرها و مادرها بهجز بچههایشان، به هیچچیز اهمیت نمیدهند.
M
چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش.
Mahsa Bi
ما در حافظه کوتاهمدت اصلاً خاطراتی ثبت نمیکنیم. چیزی برای یادآوری در آن وجود ندارد و برای همیشه، مثل حفرهای سیاه، در آن دورهی زمانی باقی خواهد ماند.
Mahsa Bi
آنها همانی هستند که من زمانی بودم؛ من و تام پنج سال قبل. آنها همانی هستند که من نیستم؛ آنها همانی هستند که من میخواهم باشم.
n re
تهی بودن و پوچی. به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش. این را از جلسات روانکاو یاد گرفتهام. حفرههای زندگیات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند؛ باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی. همهی این چیزها را میدانم؛ ولی نمیتوانم با صدای بلند به زبان بیاورمشان، نه حالا.
Mahsa
تهی بودن و پوچی. به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش. این را از جلسات روانکاو یاد گرفتهام. حفرههای زندگیات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند؛ باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی.
دریا
چه کسی گفته که دنبال دل رفتن کار خوبی است؟ این خودخواهی و حماقت محض است.
محمد جواد
میخواهم به آنا هشدار بدهم و یادش بیندازم که عاقبتِ زن دوم به آنجا ختم شد که سرش را داخل اجاق پیدا کردند.
کتاب زیبا با نوشتاری عالی بود
حفرههای زندگیات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند؛ باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی.
مریم
زنها بهخاطر دو چیز ارزش دارند؛ ظاهرشان و نقش مادریشان. من زن زیبایی نیستم و بچهدار هم نمیشوم؛ پس از من چه میماند؟ هیچی.
استودیوس
پدرها و مادرها بهجز بچههایشان، به هیچچیز اهمیت نمیدهند. بچهها در مرکز دنیایشان قرار دارند و واقعاً به حساب میآیند. هیچکس دیگری برایشان مهم نیست؛
استودیوس
باید صادقانه بگویم که زنها بهخاطر دو چیز ارزش دارند؛ ظاهرشان و نقش مادریشان. من زن زیبایی نیستم و بچهدار هم نمیشوم؛ پس از من چه میماند؟ هیچی.
shariaty
دراز کشیدهام و به صدای کار کردن کتی گوش میدهم که سرخوش است و من به لباسهای افتادهی کنار ریل راهآهن فکر میکنم و به جس که زیر نور خورشید صبحگاهی به شوهرش خیانت میکند.
shariaty
زندگی یک پاراگراف نیست و مرگ نیز پرانتز نیست.
shina khosravi
اینطور نمیتوانم؛ نمیتوانم فقط یک همسر باشم. نمیفهمم بقیه چگونه این کار را میکنند؛ اینکه کاری جز انتظار نداشته باشی. منتظر یک مرد باشی که بیاید خانه و دوستت داشته باشد. یا اینکه گیر بدهد به چیزی و اعصابت را بههم بریزد.
Aida.Z
من روزی دو بار برای یک لحظه هم که شده، نگاهی به زندگی دیگران میاندازم؛ چیزی آرامشبخش در تماشای زندگی امن بیگانهها در خانههایشان وجود دارد.
میمی
به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش. این را از جلسات روانکاو یاد گرفتهام. حفرههای زندگیات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند؛ باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی.
zeynab
دلم میخواهد او دوباره مرا ببیند؛ مرا بهتر ببیند. و حس میکنم اگر به سویش میرفتم، کمکم میکرد. او چنین آدمی است.
M
- چرا به من چیزی نگفتی؟ باید به من میگفتی.
میگویم: «خجالت میکشیدم.» و میزنم زیر گریه. چاپلوسی وقیحی است؛
M
قبول کرد یا شاید هم وانمود کرد عذرخواهیام را پذیرفته. در آغوشم گرفت؛ خوبی مطلق.
M
حجم
۳۲۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۳۲۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰۳۰%
تومان