کسی آنقدری ساکت نبود که حتی صدای نفسهای خودش را بشنود، چه برسد به حرفهای من.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر بلایی در دنیا هست سرم بیاورید، من لبخند میزنم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
به کسی چه مربوط که من کجا هستم؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
خب، اگر قبول داری که دو به علاوهٔ دو میشود چهار پس باید قبول داشته باشی که اگر دو نفر از گنبد سنت پل پایین بپرند، حتماً باید به زمین برسند. میمیرند ولی به زمین میرسند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر قرار باشد از جایی بلند خودش را پایین پرت کند، تو باشی جایی نمیروی که احتمال گیر افتادنت کمتر باشد؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
مرا یاد دربازکن میانداخت. با هر سؤال قسمت بیشتری از حلبی در قوطی کنسرو را میبرید تا اینکه لوبیاها بیرون بریزد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سکوت چیزی نیست که کسی دلش بخواهد بشنود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
کاش همهچیز مثل قبل میشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر دوست داری قضاوتم کن، از من متنفر باش، باور کن که نابخشودنی هستم. اولین نفر نیستی. یک عمر است همینطوری گذشته. فرقی نمیکند
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر الکس در پارکینگ اسمم را صدا نزده بود احتمالاً سوار قطار میشدم و به خانه میرفتم ـ مسیر طینشده میماند. به اندازهٔ کافی وقت داشتهام که فکر کنم چقدر فرق میکرد. راهها همینطوری هستند: به مسیری برمیخوری، تصمیم میگیری که از کدام طرف بروی، و میدانی دیگر هرگز آن یکی را پیدا نخواهی کرد.
سمانه انصاف جو