میدونی، خیلی چیزها دربارهٔ عشق ازت یاد گرفتهام. با این خیال خام به این سیاره اومدم که به راحتی میشه احساسی رو به مردمم معرفی کنم که شما آدمها قدرش رو نمیدونید. چیزی که فهمیدم اینه که عشق با همه اشکالش ـ عشق مادرانه، عشق پدرانه، عشق دوستانه ـ مسئلهٔ خیلی پیچیدهایه. عشق واقعی قدرته، شاید قدرتمندترین چیزی که نوع انسان در اختیار داره. موسیقی میسازه، هنر، شعر، ولی مهمتر از همه، در فاصلهٔ زمان و مکان دوام داره.
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی اتفاقی چنین تکاندهنده رخ میدهد، اتفاقی که زندگی خیلیها را تحت تأثیر قرار میدهد، همه باید حق داشته باشند که حقیقت خودشان را تعریف کنند. الماس به خاطر بریدگیها و شکستهایش درخشان میشود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
به یاد آوردن این همه اندوه چه فایدهای دارد؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
نمیخواهم بخوابم. به اندازهٔ ابدیت وقت دارم که از خواب لذت ببرم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
همهچیز را مثل فیلم میبینم. شاید وقت مرگ دقیقاً همینطوری میشود، فیلمی که قاب به قاب جلوی چشممان نمایش داده میشود تا اینکه دیگر تصویری باقی نمانده باشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«مثل رفتن به پاریس یا نیویورک نیست که اگه نخواستی با یه پرواز برگردی خونه. هواپیمایی بریتانیا هنوز خدمات بین سیارهای راه ننداخته.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
هیچی قطعی نیست، هیچی ثابت نشده
𝐑𝐎𝐒𝐄
این آدمها رو ببین. مغازهها رو ببین. چی میخرن؟ هیچی، جز امید به اینکه فردا بهتر از امروز باشه چون حالا لباس نو دارن. به نظر من که مسخرهست
𝐑𝐎𝐒𝐄
چون باید میفهمیدم عشق چیه. باید درک میکردم چه حسی داره ـ اینکه چقدر فوقالعادهست که حس کنی تنها نیستی، که کسی هست که جونت رو براش میدی
𝐑𝐎𝐒𝐄
ما از خیلیها بهتر بودیم، ولی نه آنقدرها. اگر پولدارها نتوانند ببینند، نتوانند لمس کنند، ناراحتشان نمیکند. اصلاً نمیدانند که چنین جاهایی هم وجود دارد، مگر اینکه در تلویزیون دیده باشند.
𝐑𝐎𝐒𝐄