بریدههایی از کتاب شب صورتی
۴٫۱
(۱۳۱)
ـ تو مثل کسی هستی که یه صندوق پر از سکههای طلا پیدا کرده. حالا هر جا میره، اونو با خودش میکشه و میبره. معلومه که خسته میشه. از کار و زندگیش میافته. هی باید مراقب دزد و آدمهای حریص باشه. به نظر تو، این آدم، خوشبخته یا بدبخت؟ بد آورده یا خوب؟
ArminJP
آفرین! احسنت! راهش همینه. تو هم این دخترخانمو بسپار به خدا. این شور و نشاطو در راهی که میگم خرج کن.
ـ میترسم بره شیراز و اونجا بلایی سرش بیاد. یا وقتی بزرگ شد، با یکی دیگه ازدواج کنه!
ـ کسی که پولشو گذاشت تو بانک، نباید نگران باشه. هی نباید بره بانک و بگه میخوام ببینم جای پولم اَمنه یا نه. توکل به خدا یعنی همین. ممکنه تو همین شهر، تو کوچهٔ خودتون بمونه و آخرش قسمت تو نباشه. ممکنه بره شیراز و آخرش شریک زندگیت بشه. کار، دست خداست. باید اینو باور کنی؛ وگرنه آرامش پیدا نمیکنی.
ArminJP
بعله... ما همه، عکسهایی هستیم از چهرهٔ خدا. البته خدا چهره نداره... میدونم. اینجور میگم که بهتر بفهمی. شش سالم بود و مکتبخونه میرفتم. یه دختری بود که هم لوچ بود، هم پاهاش مادرزادی، کج. همه مسخرهش میکردن. نمیدونم چی شد که من بهش علاقهمند شدم. همیشه کنارش مینشستم. مدتی موقع صبحونه، دستمالمو کنار دستمال اون پهن میکردم تا بلکه از غذای منم بخوره. اون ناز میکرد و نمیخورد. یه بار که دست کرد و تکهای از پنیرمو برداشت، اونقدر خوشحال شدم که انگار دنیا رو بهم دادن! تا پنجاه سال بعد نمیدونستم چرا تو بچگی، به همچو دختربچهای، تعلق خاطر پیدا کرده بودم. بعد فهمیدم چه فرق میکنه؛ اونم عکس خداست. عکسها با هم فرق دارن، ولی صاحبشون که یکیه. این تو رو گرفتار کرد، اون منو. بالأخره همهش عکس اونه و احترام داره.
ArminJP
بله، آدمیزاد یا خودمحوره یا خدامحور. یعنی یا خودبینه یا خدابین. آدمِ خودبین، از خودراضیه. همه رو فدای خودش میکنه؛ برای همین، همه ازش دوری میکنن. پرهیزگاری، شغل آدمای خدابینه. خدابین از خودبینی نجات پیدا میکنه. پرهیزگاری یعنی تمرین برای دوری از خودخواهی. اگه دیدی همه ازت بریدن، معلوم میشه که راهو اشتباه رفتی. باید برگردی تا اوضاع عوض بشه. شک نکن!
ArminJP
عالم و عابد و زاهد همه طفلان رهاند / مرد اگر هست به جز عالِم ربانی نیست.
Alla
سید با حالت التماس به آسمان نگاه کرد. سینا حالت او را که دید، اشک دوید توی چشمش. آرزو داشت بتواند آنجور به خدا نگاه کند!
Alla
«آدما همیشه به هم احتیاج دارن؛ چه سالم باشن، چه نباشن.»
Alla
«آدما همیشه به هم احتیاج دارن؛ چه سالم باشن، چه نباشن.»
Alla
آسمندلی گفت: «عشق، ما رو اذیت میکنه. چرا؟ چون اسمشو گذاشتیم عشق؛ اما در واقع، خودخواهیه. اگه گذشت داشته باشیم، اگه فراموش کنیم، راحت میشیم. اگه این هوا و هوسِ لامصب نباشه، مزهٔ عشقو میفهمیم.»
Alla
ـ این هوا و هوسو زیاد میشنوم. یعنی چی؟
ـ هرچی بهونهای بشه برای تسلط شیطون، هوا و هوسه. دلت میخواد پوز یکیو بزنی. دلت میخواد هیشکی جلودارت نباشه. دلت میخواد هرجور شد، به هرچی میخوای برسی. اینا هوا و هوسه. کار باید از روی عقل و دین باشه، نه از روی هوا و هوس. خودخواهی هم هوا و هوسه. سَمّ عشقه. عشق جاذبه داره. خودخواهی، دافعه داره. عشق میگه بیا. خودخواهی میگه برو. شیشه رو تو تاریکی میزنی میشکنی، بعد نالهت میره هوا که پامو برید و زخم و زیلیم کرد. خودخواه که باشی، زندگیت تاریکه.
Alla
ـ کسی که پولشو گذاشت تو بانک، نباید نگران باشه. هی نباید بره بانک و بگه میخوام ببینم جای پولم اَمنه یا نه. توکل به خدا یعنی همین.
Alla
«یا أیُّهَا الانسَان! إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدحاً فمُلاقِیه»؛ ای انسان! شک نکن که با تلاش و رنجی طاقتفرسا به سوی پروردگارت رهسپاری تا سرانجام ملاقاتش کنی.
Alla
ـ بله، آدمیزاد یا خودمحوره یا خدامحور. یعنی یا خودبینه یا خدابین. آدمِ خودبین، از خودراضیه. همه رو فدای خودش میکنه؛ برای همین، همه ازش دوری میکنن. پرهیزگاری، شغل آدمای خدابینه. خدابین از خودبینی نجات پیدا میکنه. پرهیزگاری یعنی تمرین برای دوری از خودخواهی. اگه دیدی همه ازت بریدن، معلوم میشه که راهو اشتباه رفتی. باید برگردی تا اوضاع عوض بشه. شک نکن!
Alla
«اینم یه امتحان الهیه. بدونِ اینکه بخوای، نگات افتاده به دختر مردم. لابد چادر یا روسری نداشته و بچهٔ مردمو گرفتار کرده. روسری و چادر برای همینه. یادت باشه درِ یه خونه رو که میزنی، باید کنار وایسی ببینی کی درو باز میکنه. کسی هم که درو باز میکنه، باید حواسش باشه. اینها رو که بیخود نگفتهن. روی حساب و کتاب گفتهن. توی این ماجرا، تو گناهی نداری؛ اما از این به بعد اگه اختیار خودتو بدی دست دلت که هر بلایی خواست به سر تو یا اون دختر بیچاره بیاره، گناه کردی.
Alla
ـ آدمیزاد مثل مگسی که به تار عنکبوت میافته، به دام گناه میافته؛ اونوقت هی دست و پا میزنه و بیشتر خودشو گرفتار میکنه. بعد یکدفعه میبینه دیگه راه نجاتی نداره. دیگه به هیشکی امیدی نداره، جز خدا. از ته دل میگه خدایا کمکم کن! خدا هم نجاتش میده. خیلی مهربونه. شک نکن!
Alla
ـ خدا بندههاشو امتحان میکنه. هیچکس نباید انتظار داشته باشه توی این دنیا، ازش امتحان نگیرن. اصلاً اومدیم برای کلاس و درس و امتحان. با توکل بر خدا، سعی کن تو امتحانی که یکهو ممکنه پیش بیاد، قبول بشی. همین. بقیهش حله.
ـ من حاضرم، ولی چطوری؟
ـ راه و چاه داره. امتحانِ مدرسه نیست که درس و وقتش معلوم باشه. خدا ممکنه امتحانی سر راهت بذاره که اصلاً نفهمی امتحانه. مردود بشی و حالیت نشه. قبول بشی و نفهمی!
Alla
ـ ای برادر! چو خاک خواهی شد / خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی!
Alla
«افسوس که آدمیزاد تا حالش خوبه، قدر نمیدونه! خودشو که گرفتار کرد، اونوقت میفهمه آسودگی خیال و راحتی یعنی چی!»
Alla
آدمیزاد یا خودمحوره یا خدامحور. یعنی یا خودبینه یا خدابین. آدمِ خودبین، از خودراضیه. همه رو فدای خودش میکنه؛ برای همین، همه ازش دوری میکنن. پرهیزگاری، شغل آدمای خدابینه. خدابین از خودبینی نجات پیدا میکنه. پرهیزگاری یعنی تمرین برای دوری از خودخواهی. اگه دیدی همه ازت بریدن، معلوم میشه که راهو اشتباه رفتی. باید برگردی تا اوضاع عوض بشه.
رضوان
آدمیزاد مثل مگسی که به تار عنکبوت میافته، به دام گناه میافته؛ اونوقت هی دست و پا میزنه و بیشتر خودشو گرفتار میکنه. بعد یکدفعه میبینه دیگه راه نجاتی نداره. دیگه به هیشکی امیدی نداره، جز خدا. از ته دل میگه خدایا کمکم کن! خدا هم نجاتش میده. خیلی مهربونه
رضوان
حجم
۲۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
حجم
۲۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰۵۰%
تومان