بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن | صفحه ۳۰ | طاقچه
کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن اثر بهزاد دانشگر

بریده‌هایی از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۴.۴از ۲۱۴ رأی
۴٫۴
(۲۱۴)
ما هرجا دنبال نشان‌دادن خودمان باشیم، مسیر را اشتباه می‌رویم.
کاربر ۴۷۵۳۶۷۳
ما هم توی این مملکت عادتمان این است که تا یکی از همین مسئولان دچار این بیماری‌ها و مشکلات نشود و به او نگویند این وسیله برایت لازم است، کسی به این نیاز توجه نمی‌کند.
کاربر ۴۷۵۳۶۷۳
از شرکت آمریکایی تماس گرفتند و اطلاع دادند. بعد باید دربارهٔ ارسال کالاها و نحوهٔ پرداخت پول صحبت می‌کردیم. مشکل اول همین بود که ما پول نداشتیم. آن موقع، اصلاً مشتری‌اش را هم نداشتیم و همین جوری گفته بودیم یک مشتری داریم؛ به خیال اینکه تا آن موقع یک مشتری پیدا می‌کنیم. نمایندهٔ شرکت گفت پرداخت پول دو ماه بعد از ارسال باشد. من اولش باورم نشد. یعنی اجناس را می‌فرستند برای ما، برای شرکتی که فقط یک بار نماینده‌اش را توی دبی دیده‌اند و یک کاغذ با همدیگر امضا کرده‌ایم و پولش را دو ماه بعد می‌گیرند؟ اگر ما پول را ندهیم چه؟ من فکر می‌کردم آن‌ها اول پول را می‌گیرند و بعد جنس را ارسال می‌کنند. پشت تلفن از خوش‌حالی زبانم بند آمده بود. فقط از دهانم در رفت که دو ماه خیلی زود است. سه ماه باشد. طرف قبول کرد.
کاربر ۴۷۵۳۶۷۳
اینکه کشور ما این‌قدر رفت دنبال مقاله، یعنی اینکه وقت ما دارد تلف می‌شود. آن‌ها هم به ما می‌گویند آفرین. به ما جایزه می‌دهند و می‌گویند رشد علمی شما زیاد شده است. منتها واقعیت این است که ما اینجا نشسته‌ایم پشت کامپیوتر و او در آن سر دنیا آن‌ها را می‌گیرد و می‌سازد و آن تجهیزات را به خود ما می‌فروشند و به ما می‌گویند آفرین. گاهی به مهندسانمان می‌گویم باید شما را از دریای علم بیرون بکشم. ما برای طراحی خیلی از قطعاتمان فقط به یک ملاقه از دانش و علم احتیاج داریم. فقط مهم این است که بدانی آن یک ملاقه کجای دریای علم است و بروی همان جا سراغش؛ اما اگر بیشتر هم توی دریا غوطه خوردی، در حقیقت انرژی‌ات را هدر داده‌ای.
Hakime Zare
الان طوری شده که دنیای غرب می‌آید با انبوهی از اطلاعات، شما را بمباران می‌کند؛ طوری که شما به همین راحتی نمی‌توانید اطلاعات درست را دربیاورید. اگر شما در گوگل یک مطلب را جست‌وجو کنید، میلیون‌ها مطلب می‌آید؛ اما کدامشان درست است و کدامش نادرست؟! اصلاً من چقدر باید روی این وقت بگذارم؟
Hakime Zare
در واقع، ما خودمان چیزی خلق نکردیم و کار خاصی انجام نداده‌ایم. بنا بوده است اتفاقی بیفتد و ما در این پازل حرکت کرده‌ایم. در این پازل جلو رفته‌ایم. مهم زمان‌هایی است که می‌آییم و بین دوراهی‌ها انتخاب می‌کنیم. در آنجا این انتخاب خیلی مهم است. آن انتخاب اگر بر مبنای خودمحوری باشد، مسلماً به بیراهه می‌رود؛ اما اگر این انتخاب بر مبنای وظیفهٔ الهی باشد، به جاهای خوبی ختم می‌شود. به نظرم کلید کار در این قسمت است. حتی در بقیهٔ لحظه‌های زندگی هم می‌توان از این کلید استفاده کرد.
ammarv93
من به دوستان معاونت علمی هم می‌گویم شما مدام نگویید الگو باید زیمنس باشد. اگر ما بخواهیم پا جای پای او بگذاریم، پس کِی می‌خواهیم به آن‌ها برسیم؟! تازه با آن بودجه‌هایی که آن‌ها هزینه می‌کنند و اعتبار و سابقه‌ای که دارند، سیصد سال دیگر هم بهشان نمی‌رسیم؛ اما ما باور داریم که به‌عنوان بچه‌مسلمان، خداوند حتماً جوری هدایتمان می‌کند که ما را از راهی دیگر به جایی بهتر می‌رساند. آن جای بهتر کجاست؟! نمی‌دانم؛ اما حتماً می‌رسیم. این اتفاقی است که در سی‌تی‌اسکن برای ما افتاد.
ammarv93
خودم معمولاً دلم می‌خواهد بروم با کارگرها بنشینم سر یک سفره غذا بخورم. قبلاً که دولت‌آباد بودیم، توی این ظرف‌های روحی غذا می‌دادیم و قانون گذاشته بودیم هرکسی باید خودش ظرفش را بشوید. برای بعضی از مهندس‌ها این کار سنگین بود. با من بحث می‌کردند سر این موضوع. تئوری‌های اقتصادی‌اش را هم می‌گفتند که یک نفر بایستد، بهتر از این است که همه بایستند و بهره‌وری‌اش بیشتر است. من حرفم این بود که خودم عقلم می‌رسد اگر یک نیروی خدماتی بیاوریم ظرف‌ها را بشوید، در وقت بقیه صرفه‌جویی می‌شود؛ ولی به نظرم شستن ظرف چیزهای دیگری را در نفسمان درست می‌کرد که در درازمدت بیشتر به ما کمک می‌کرد و برکتش برایمان بیشتر بود. ما باید شخصیت خودمان را و غرورمان را درست کنیم؛ وگرنه در درازمدت، کار دستمان می‌دهد.
ammarv93
همین مهندس‌هایی که مدعی بودند حزب‌اللهی‌اند و دین‌دار، روزهای اول روی غذایشان گیر داشتند؛ چون ما توی کارگاه ناهار می‌دادیم. یک غذا داشتیم برای همه و یک جا کنار همدیگر هم می‌خوردیم. دوستان می‌گفتند غذای ما باید با کارگرها فرق بکند. مهندس‌ها بحث می‌کردند که آقا، ما داریم کار فکری می‌کنیم. خیلی وقت‌ها شخصیت و پرستیژ اجتماعی هم بهش اضافه می‌شود. آن وقت، هی بیاییم قصه بگوییم که رسول خدا با اصحاب صفه می‌نشست غذا می‌خورد. خب پس من و شما کی برویم بغل همان کارگر افغانستانی بنشینیم غذا بخوریم؟
ammarv93
بالاخره یک روزی یک جایی می‌رسد که یا باید تن به خطر بدهی و ریسک کنی و این می‌شود مسیر رشدت. یا می‌ترسی و دنبال این هستی که بدون هزینه‌دادن و بدون خطرکردن فقط سر سالم از این مرحله به در ببری. این می‌شود که متوقف می‌شوی و بعدها همین می‌شود عامل عقب‌گردت.
ammarv93

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۶۸,۴۰۰
تومان