بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه نیمه شب | صفحه ۴۰۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۰۷۵ رأی
۴٫۳
(۵۰۷۵)
عکس سیاه‌چالهٔ روی جلد مجله خیره شده بود، متوجه شد که درواقع خودش همین است، یک سیاه‌چاله؛ ستاره‌ای در حال مرگ که در خود فرومی‌ریزد.
BehNazJT
زندگی‌م پر از آشوب شده. جهان میل به آشوب و آنتروپی داشت. این از اصول اولیهٔ ترمودینامیک بود
BehNazJT
. فقط مشکل اینجاست که اوضاع بده و دیگه نمی‌تونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتری‌ها رو با قیافهٔ افسرده‌ت فراری بدی.»
BehNazJT
بیماری روح‌آزاری از درون نورا را می‌خورد. انگار ذهنش داشت خودش را بالا می‌آورد.
BehNazJT
نورا به خال کوچک روی دست چپش خیره شد. آن خال هم در تمام زندگی‌اش همراه او همه‌چیز را تحمل کرده بود. فقط همان‌طور سر جایش مانده و اهمیتی نداده بود، مثل یک خال.
BehNazJT
اگر اولش زغال‌سنگ باشی، تا آخر زغال‌سنگ می‌مانی. شاید درس درستی که باید از زندگی می‌گرفتند همین بود.
BehNazJT
اگر اولش زغال‌سنگ باشی، تا آخر زغال‌سنگ می‌مانی
BehNazJT
نورا قصه را کوتاه کرد. «فشارش خیلی زیاد بود.» «اما فشار ما رو می‌سازه. اولش زغال‌سنگ هم که باشی، با زیر فشار قرار گرفتن تبدیل به الماس می‌شی.» نورا دانش او دربارهٔ ساخت الماس را تصحیح نکرد. نگفت بااینکه زغال‌سنگ و الماس هر دو از کربن ساخته شده‌اند، زغال‌سنگ ناخالص‌تر از آن است که هر فشاری را هم که تحمل کند، بتواند به الماس تبدیل شود
BehNazJT
کف دست‌هایش را روی هم گذاشت و نوک انگشت‌های اشاره‌اش را به همدیگر چسباند، مثلثی رو به بالا تشکیل داد و بعد رأس مثلث را زیر چانه‌اش گذاشت. گویی کنفوسیوس است و دربارهٔ حقایق فلسفی عمیق کیهان تفکر می‌کند،
BehNazJT
گفت: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونه‌ست. توی اون کتابخونه هم قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای کرده بودی، چی می‌شد... اگه شانس این رو داشتی که حسرت‌هات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام می‌دادی؟»
فاطمه مینایی
گفت: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونه‌ست. توی اون کتابخونه هم قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای کرده بودی، چی می‌شد... اگه شانس این رو داشتی که حسرت‌هات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام می‌دادی؟»
فاطمه مینایی
نورا از وقتی برادرش رفته بود، بیرون که می‌رفت احساس بی‌پناهی می‌کرد. کتابخانه برایش مثل پناهگاهی کوچک از جنس تمدن بود.
BehNazJT
«بارون توی سیاره‌های دیگه از اینجا هم بدتره.» «از بدفوردشایر بدتر؟» «توی سیارهٔ زهره از اسید خالصه.»
BehNazJT
گفت: «بین مرگ و زندگی یه کتابخونه‌ست. توی اون کتابخونه هم قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای کرده بودی، چی می‌شد... اگه شانس این رو داشتی که حسرت‌هات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام می‌دادی؟»
BehNazJT
نورا آن‌قدر از تغییر ناگهانی احساساتش در همان یک لحظه ترسید که همان‌طور به لبخند زدن ادامه داد. انگار فکر می‌کرد لبخندش می‌تواند او را در همان دنیای قدیمی نگه دارد، دنیایی که در آن ولتس هنوز زنده بود
فاطمه مینایی
«سرکشی بنیاد حقیقیِ آزادیه. سرنوشت فرمان‌بَرها اینه که درنهایت بَرده بشن.»
Fatima
«هرگز اهمیت بالای چیزهای کوچیک رو دست‌کم نگیر. باید همیشه این رو به‌خاطر داشته باشی.»
Fatima
شاید در بعضی زندگی‌ها آدم همان‌طور بی‌هدف سر جایش معلق می‌مانَد و هیچ انتظاری ندارد و حتی سعی نکند عوض شود. شاید بیشتر زندگی‌ها همین‌طور باشند.
Fatima
نورا در دل به این فکر کرد که اصلاً مگر جایی روی زمین هست که دیلن دوستش نداشته باشد یا دست‌کم توانایی دوست داشتنش را نداشته باشد. به دیلن می‌آمد آدمی باشد که بتواند در صحرایی نزدیک چرنوبیل بنشیند و مناظر زیبای طبیعی‌اش را تحسین کند.
گلابتون بانو
نورا دیگر حس نمی‌کرد فقط برای برطرف کردن آرزوها و رؤیاهای دیگر آنجاست. دیگر حس نمی‌کرد حس رضایت و خرسندی را فقط با بی‌عیب‌ونقص‌ترین دختر، خواهر، شریک زندگی، همسر، مادر، کارمند یا هرچیز دیگری جز انسانی معمولی بودن به‌دست می‌آورد. انسانی عادی که فقط اهداف خودش را دنبال می‌کند و به خودش جواب می‌دهد.
feri

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان