بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه نیمه شب | صفحه ۴۰۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۰۷۵ رأی
۴٫۳
(۵۰۷۵)
«و هر زندگی کِی به پایان می‌رسه؟» «می‌تونه چند ثانیه، چند ساعت، چند روز یا چند ماه و حتی بیشتر باشه. اگه زندگی‌ای پیدا کردی که واقعاً می‌خواستی زندگی‌ش کنی، می‌تونی تا وقتی که از کهولت سن بمیری، همون رو زندگی کنی.
BehNazJT
نورا خیلی زود متوجه شد که حسرت‌هایش از چیزهای کوچک و روزمره (پشیمونم که امروز ورزش نکردم) تا موضوعات مهم (پشیمونم که قبل از مرگ پدرم بهش نگفتم دوستش دارم) را شامل می‌شدند.
BehNazJT
«انجام دادن فقط یک کار به شکلی متفاوت معمولاً مثل اینه که همه‌چیز رو متفاوت انجام بدی. هرچقدر هم که تلاش کنیم، نمی‌تونیم کارهایی رو که توی دوران زندگی انجام داده‌یم تغییر بدیم... اما تو دیگه توی دوران زندگی نیستی. اومدی بیرون. این موقعیت رو داری که ببینی همه‌چیز می‌تونست چطور پیش بره.»
BehNazJT
اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگی‌ت متفاوت می‌شد. همهٔ اون زندگی‌ها هم توی کتابخونهٔ نیمه‌شب وجود دارن.
BehNazJT
«هر زندگی میلیون‌ها تصمیم رو شامل می‌شه. بعضی از این تصمیم‌ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته می‌شه، نتیجه تغییر می‌کنه. تغییری جبران‌ناپذیر که به‌نوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگه‌ای می‌شه. این کتاب‌ها دریچه‌ای هستن به تمام زندگی‌هایی که تو می‌تونستی تجربه کنی.
BehNazJT
«نمی‌تونی بری سراغ مرگ. مرگ می‌آد سراغ تو.»
BehNazJT
این حرفش درد داشت. نفس در سینهٔ نورا بند آمد.
شمع
«مشکلات هرکسی از نظر خودش بزرگ‌ترینه.»
شمع
عزیزی که این نامه را می‌بینی، من موقعیت‌های زیادی برای ساختن زندگی‌ام داشتم و تک‌تک‌شان را ازدست دادم. با بی‌احتیاطی و بدشانسی خودم، دنیا روی خوشش را از من گرفت. بنابراین کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسد که من هم دیگر باید رویم را از دنیا بگیرم. اگر احساس می‌کردم ماندنم ممکن است، می‌ماندم، اما چنین حسی ندارم. بنابراین نمی‌توانم بمانم. با ماندنم زندگی را برای دیگران بد می‌کنم. چیزی برای ارائه ندارم. متأسفم. با همدیگر مهربان باشید. خدانگهدار. نورا.
BehNazJT
هر حرکتش اشتباه بود، هر تصمیمش فاجعه و هر روزش عقب‌نشینی از آن کسی که در تصوراتش از خود ساخته بود. شناگر، موسیقی‌دان، فیلسوف، همسر، مسافر، یخچال‌شناس، خوش‌حال، محبوب؛ هیچ‌چیز. حتی نتوانسته بود عنوان «صاحب گربه» یا «استاد یک‌ساعتهٔ هفتگیِ پیانو» یا «انسانی با روابط‌عمومی متوسط» را برای خود حفظ کند.
BehNazJT
لحظات خوش هم اگر به‌اندازهٔ کافی مهلت داشته باشند، می‌توانند به درد تبدیل بشوند.
BehNazJT
اگر نزدیک سیاه‌چاله‌ای شوی، نیروی جاذبه‌اش تو را به عمق حقیقت شوم و تاریک خود می‌کشد.
BehNazJT
«هوای بیرون خیلی بده. مگه نه؟» نورا زمزمه کرد: «آره.» بنرجی به باغچهٔ گل‌هایش نگاه کرد. «ولی زنبق‌ها شکوفه کرده‌ن.»
BehNazJT
ثورو می‌گفت: «با اطمینان به‌سوی رؤیاهایت قدم بردار. آن زندگی‌ای را تجربه کن که تصور کرده‌ای.» مطالعه دربارهٔ ثورو را از بقیهٔ فیلسوف‌ها بیشتر دوست داشت، اما واقعاً چه کسی با اطمینان به‌سوی رؤیاهایش قدم برمی‌داشت؟ خب، البته به‌جز خودِ ثورو که بلند شد و رفت وسط جنگل زندگی کرد و ارتباطش را با دنیای خارج از جنگل قطع کرد تا خیلی راحت فقط سر جایش بنشیند و بنویسد و هیزم خُرد کند و ماهی بگیرد.
BehNazJT
«تو آدم خوبی هستی. نگران دنیایی، نگران محیط‌زیست و آدم‌های بی‌خانمان.»
شمع
«با اطمینان به‌سوی رؤیاهایت قدم بردار. آن زندگی‌ای را تجربه کن که تصور کرده‌ای.»
BehNazJT
«مشکل تو هم اینه که بقیه رو به‌خاطر زندگی مزخرف خودت مقصر می‌دونی.»
BehNazJT
«به‌نظر مشکل تو نه ترس از اجرا روی صحنه بود و نه ترس از ازدواج. مشکل تو ترس از زندگی بود.»
BehNazJT
«گروه‌های موسیقی همیشگی نیستن. مثل یه بارش شهابی خیلی زود دوره‌مون می‌گذشت.» «ولی بارش‌های شهابی خیلی قشنگن.»
BehNazJT
البته من هم همچین پول زیادی ندارم. این روزها آهنگ زدن توی میخونه‌ها خیلی به‌صرفه نیست، حتی وقتی قبول کنی دست‌شویی‌هاشون رو تمیز کنی. تا حالا دست‌شویی میخونه‌ها رو تمیز کردهٔ، نورا؟»
BehNazJT

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان