بریدههایی از کتاب کتابخانه نیمه شب
نویسنده:مت هیگ
مترجم:محمدصالح نورانیزاده
ویراستار:نگین موزرمنیا
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۰۸۱ رأی
۴٫۳
(۵۰۸۱)
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متأسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند
علی.ص
«بهنظر مشکل تو نه ترس از اجرا روی صحنه بود و نه ترس از ازدواج. مشکل تو ترس از زندگی بود.»
Mari
خانم الم لبخندی شیطنتآمیز زد. «واقعاً به آدم حالی میکنه، نه؟»
«چی رو؟»
«خب، اینکه میتونی دربارهٔ انتخابهات تصمیم بگیری، اما دربارهٔ نتایجشون نه.
Maryam
«خواستن؛ کلمهٔ جالبیه. کمبود رو نشون میده. گاهی اگه یه کمبود رو با چیز دیگهای پر کنیم، اون میل و خواستنمون هم بهکل ازبین میره. شاید تو هم مشکلت یه کمبود باشه، نهاینکه صرفاً چیزی رو بخوای.
هدیهٔ دریا
ثورو میگفت: «با اطمینان بهسوی رؤیاهایت قدم بردار. آن زندگیای را تجربه کن که تصور کردهای.»
دختر کتابخوان
«مشکل اینجاست که اصلاً زندگی رو درک نمیکنم.»
«لازم نیست درکش کنی. فقط باید اون رو زندگی کنی.»
mohiii ftt
«واسه همینه که این روزها همه از همدیگه متنفرن. چون دورتادورشون پر شده از دوستهایی که دوست نیستن
Fatemeh
اگر مدت زیادی یکجا بمانی، یادت میرود دنیا تا چه اندازه وسیع است.
mohammadrs
«دو جاده در جنگلی به هم رسیدند و من.../ من به آنیکی قدم گذاشتم که مسافر کمتری داشت/ و همین سبب تغییر شد...»
بلوط
تا حالا شده با خودتون فکر کنین «چی شد که کارم به اینجا رسید؟» انگار که توی یه هزارتو گم شده باشین و همهش هم تقصیر خودتون باشه، چون تکتک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟
بلاتریکس لسترنج
هرچقدر مردم بیشتر در شبکههای اجتماعی با هم در ارتباط باشند، جامعه تنهاتر میشود.
گفت: «واسه همینه که این روزها همه از همدیگه متنفرن. چون دورتادورشون پر شده از دوستهایی که دوست نیستن.
سلام
ناامید نشو! حق نداری ناامید بشی
ساکنِ ماه🌙
وارد اینستاگرام شد و دید که همه زندگیشان را ساختهاند، جز او
Ryan
«بین زندگی و مرگ یه کتابخونه هست. توی اون کتابخونه هم طبقات کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب موقعیت این رو بهت میده که یکی از زندگیهایی رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی. تا ببینی اگه انتخابهای دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه موقعیت این رو داشتی که حسرتهات رو ازبین ببری، کار متفاوتی انجام میدادی؟»
آبـــــان🍊
«آنچه که نگاهش میکنی اهمیتی ندارد، آنچه که میبینی مهم است».
Nastaran Ghadimi
کمکم رابطهشان گرمای خود را ازدست داد و دوستیشان به یک مشت پیغام تبریک تولد پر از شکلک و لایک در فیسبوک و اینستاگرام بدل شد.
Fateme Malekshahi
نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متأسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند.
ملیکا
تا حالا شده با خودتون فکر کنین «چی شد که کارم به اینجا رسید؟» انگار که توی یه هزارتو گم شده باشین و همهش هم تقصیر خودتون باشه، چون تکتک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ میدونین که راههای زیادی وجود داشته که میتونسته نجاتتون بده، چون میتونین صدای آدمهایی رو بیرون از هزارتو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم میگن و میخندن. بعضی وقتها هم از بین پرچینها یک نظر اونها رو میبینین، مثل هیبتی مات بین برگها. بهنظر میآد خیلی خوشحالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین، بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که تواناییهای اونها رو نداشتین و نتونستین همهٔ مشکلات رو حل کنین. آره، تا حالا چنین فکری کردین؟ یا این هزارتو فقط برای منه؟
Sepideh Alizadeh
«مشکلات هرکسی از نظر خودش بزرگترینه.»
sepideh
برایش جالب بود که میدید فقط اگر کمی طاقت میآورد و میماند، زندگی خیلی ساده میتوانست با اتفاقاتش دیدگاهش را به همهچیز عوض کند.
sepideh
حجم
۲۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان