بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه نیمه شب | صفحه ۷۱۷ | طاقچه
کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۶۵۰ رأی
۴٫۴
(۴۶۵۰)
لحظات خوش هم اگر به‌اندازهٔ کافی مهلت داشته باشند، می‌توانند به درد تبدیل بشوند.
زهرا۵۸
زغال‌سنگ هم که باشی، با زیر فشار قرار گرفتن تبدیل به الماس می‌شی.» نورا دانش او دربارهٔ ساخت الماس را تصحیح نکرد. نگفت بااینکه زغال‌سنگ و الماس هر دو از کربن ساخته شده‌اند، زغال‌سنگ ناخالص‌تر از آن است که هر فشاری را هم که تحمل کند، بتواند به الماس تبدیل شود. آن‌طور که علم ثابت می‌کرد، اگر اولش زغال‌سنگ باشی، تا آخر زغال‌سنگ می‌مانی. شاید درس درستی که باید از زندگی می‌گرفتند همین بود.
زهرا۵۸
افسردگی موقعیتیه. فقط مشکل اینجاست که پشت‌سرهم... موقعیت‌های جدید واسه افسردگی‌م پیش می‌آد.
زهرا۵۸
می‌دانست که باید برای گربهٔ عزیزش احساس دل‌سوزی و غم بکند و واقعاً هم چنین احساسی داشت، اما باید حقیقتی را هم اعتراف می‌کرد. درحالی‌که به چهرهٔ آرام و بی‌حرکت ولتر نگاه می‌کرد و بی‌دردی‌اش را می‌دید، احساسی اجتناب‌ناپذیر در عمق دلش شکل گرفت. حسادت.
زهرا۵۸
کتابخانه برایش مثل پناهگاهی کوچک از جنس تمدن بود.
زهرا۵۸
«بین مرگ و زندگی یه کتابخونه‌ست. توی اون کتابخونه هم قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای کرده بودی، چی می‌شد... اگه شانس این رو داشتی که حسرت‌هات رو ازبین ببری، کاری متفاوت از اونچه کردهٔ، انجام می‌دادی؟»
زهرا۵۸
«دو جاده در جنگلی به هم رسیدند و من.../ من به آن‌یکی قدم گذاشتم که مسافر کمتری داشت/ و همین سبب تغییر شد...»
fateme fijani
اگر مدت زیادی یک‌جا بمانی، یادت می‌رود دنیا تا چه اندازه وسیع است. از طول و عرض جغرافیایی سر درنمی‌آوری. درست همان‌طور که نمی‌توان درک درستی از وسعت روح هر انسان داشت. اما وقتی آن وسعت را حس کنی، وقتی چیزی آن را برایت فاش کند، امید خواهی‌نخواهی جوانه می‌زند و درست مثل گُل‌سنگی که از صخره جدا نمی‌شود، جانانه به تو می‌چسبد و رهایت نمی‌کند.
مروارید ابراهیمیان
اَش عقیده داشت هرچقدر مردم بیشتر در شبکه‌های اجتماعی با هم در ارتباط باشند، جامعه تنهاتر می‌شود. گفت: «واسه همینه که این روزها همه از همدیگه متنفرن. چون دورتادورشون پر شده از دوست‌هایی که دوست نیستن. تا حالا اسم عدد دانبار رو شنیدهٔ؟»
مروارید ابراهیمیان
نورا در شب‌هایی که دچار افسردگی و تمایل به خودکشی می‌شد، فکر می‌کرد مشکلش همان تنهایی است، اما دلیلش درواقع این بود که تنهایی‌اش تنهایی حقیقی نبود. ذهن انسان وامانده از دیگران در شهری شلوغ، میل زیادی به برقراری ارتباط دارد؛ چراکه فکر می‌کند ارتباطات انسانی هدف نهایی‌اند. اما در طبیعت محض  یا آن‌طور که ثورو خطابش می‌کرد، «داروی حیات‌بخش طبیعت»  تنهایی شکل دیگری به خود می‌گیرد. برای خودش به نوعی ارتباط تبدیل می‌شود. ارتباطی میان فرد و دنیا، و میان فرد و خودش.
مروارید ابراهیمیان

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان