بریدههایی از کتاب ما در برابر شما
۴٫۳
(۷۶)
«عاشقتم.»
«واسه همین هم من رو زدی؟»
«آره!»
ویدار دستی به چشمش میکشد.
«یعنی لازمه اینقدر... محکم عاشقم باشی؟»
hamtaf
ژینت میگذارد امتحان کند، چون گاه فقط باید بگذاری طرف امتحان کند تا بفهمد نمیتواند.
hamtaf
واکنش مردم به امر رهبری همیشه اینطور است: اگر تصمیمات تو به نفع من باشد، عادلی، و اگر به ضرر من باشد، دیکتاتور، چون حقیقت درباره توده مردم ساده است اما دردناک: ما به منافع جمع فکر نمیکنیم. ما فقطوفقط به خودمان فکر میکنیم.
hamtaf
لازم است که بپذیری و مدام به خودت یادآور شوی که دیگران هم حق زندگی دارند. ما دکمه خاموش و روشن نداریم که وقتی در میان مشکلات غوطهوریم بتوانیم از آن استفاده کنیم. و این به آن معنی است که دیگران هم چنین دکمهای ندارند.
hamtaf
به نظر من، مهمتر اینه که آدم تربیت کنیم تا ستاره.
hamtaf
چند هزار بار با خودش فکر میکند که طبیعت آدم را به تولید مثل وامیدارد تا شاید زد و طوری تکامل پیدا کرد که از بازوهایش پاشنهکش بروید تا دستش به زیر همه مبلها و یخچالهای بیشعور برسد؟
hamtaf
«مبادا بگذاری این لعنتیها زندگیتون رو ازتون بگیرن و نابودش کنن!»
MohammadAA2000
«ما برمیخیزیم وقتی که میبریم، ما برمیخیزیم وقتی که میبازیم. ما برمیخیزیم، در هر شرایطی.»
MohammadAA2000
در دنیای مردها زنها همیشه مشکل اصلیاند.
sara
«من تو هر تیمی که باشم همیشه پیرهن شماره ۱۶ توش منتظر توئه...»
اما پاسخ بنی را خوب میداند: «من فقط یه تیم دارم.»
پسری که زنده ماند
برای پسرها شاید گاهی دنیا بر وفق مرادشون بچرخه، اما دنیا تقریباً همیشه بر ضد ما دخترهاست.»
کاربر ۸۷۶۲۲۳۸
سه فرزند او خیلی با هم فرق دارند. بوبو درک نمیکند چطور ممکن است که خواهر و برادرها اینقدر با هم متفاوت باشند. ژنهای یکسان، تربیت یکسان، خانه یکسان. اما آدمهای گوناگون. دوست دارد بداند آیا مادرش هم همینطور فکر میکرد یا خودش را به یک اندازه در همه آنها میدید. چیزهای زیادی هست که بوبو باید از او میپرسید. این است کاری که مرگ با ما میکند. مثل یک گفتوگوی تلفنی است، به محض اینکه گوشی را میگذاریم، یادمان میآید چه باید میگفتیم. و اکنون فقط یک منشی تلفنی در آن سوی خط روشن است، پر از خاطرات؛ صداهایی پراکنده که ضعیفتر و ضعیفتر میشود.
علی زاده
کسی که به قدرت رسید به اختیار خودش اون رو رها نمیکنه.
کتابخوار
میخواهید برای من کاری کنید؟ اسلحهای را به زمین بنهید بهخاطر من
کتابخوار
کتابهایی را که پدر درباره «مربیگری روانی» میخواند دیده. در آنها نوشته شده این مغز است که باید بر بدن کنترل داشته باشد و حکم براند، اما گاه شاید تنها راه دوام آوردن و زنده ماندن این باشد که این جریان معکوس شود. دیده که آدمهای افسرده چطور از همین شیوه بهره میبرند؛ حرکت میکنند: ورزش، نظافت، تعمیر کلبه تابستانی. بالاخره، چیزی برای خودشان پیدا میکنند که مجبورشان کند صبحها برخیزند: گلهایی که باید آبشان داد، کارهایی که باید انجام شوند. و همه فقطوفقط برای اینکه وقت نکنند به چیزی فکر کنند یا چیزی حس کنند. انگار که امیدواریم که این آیینهای کوچک روزانه بتواند اضطراب را خواب کند.
کتابخوار
مایا به خودش در آینه نگاه میکند و از این در حیرت است که چرا چنین چیزی در آینه قابل دیدن نیست. حتی در عکسهای اشعه ایکس هم پیدا نیست. چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور ممکن است آن منی که در درون ما از ترس خودش را به در و دیوار میکوبد در عکسها مثل زخمی تاریک در روح یا شعلهای در استخوان پیدا نباشد؟ چطور ممکن است در آینه پیدا نباشد که او چه رنجی را تحمل میکند؟ ظاهرش خیلی خوب به نظر میرسد.
کتابخوار
واکنش مردم به امر رهبری همیشه اینطور است: اگر تصمیمات تو به نفع من باشد، عادلی، و اگر به ضرر من باشد، دیکتاتور، چون حقیقت درباره توده مردم ساده است اما دردناک: ما به منافع جمع فکر نمیکنیم. ما فقطوفقط به خودمان فکر میکنیم.
کتابخوار
میخواهی بدانی مردم چطور حاضرند همهچیزشان را فدای عشق کنند؟ باید اول بدانی چطور گرفتارش میشوند. برای عاشق شدن هیچچیز لازم نیست. تنها زمان
فائزه عطائیپور
«تو دلت پسر میخواد یا دختر؟»
آنا جوری که انگار تمام عمرش را به این پرسش اندیشیده است پاسخ میدهد: «پسر.»
«چرا؟»
«چون برای پسرها شاید گاهی دنیا بر وفق مرادشون بچرخه، اما دنیا تقریباً همیشه بر ضد ما دخترهاست.»
Alarika
مشکل رؤیا همین است: به قله آرزوهایت که میرسی، تازه میفهمی ترس از ارتفاع داری!
sh.taa
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان