بریدههایی از کتاب نظام حقوق زن در اسلام
۴٫۰
(۱۲۱)
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده و لی هرگز نگفته که شیطان یا مار حوّا را فریفت و حوّا آدم را. قرآن نه حوّا را به عنوان مسئول اصلی معرفی میکند و نه او را از حساب خارج میکند. قرآن میگوید: به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوههای آن بخورید. قرآن آنجا که پای وسوسه شیطان را به میان میکشد ضمیرها را به شکل «تثنیه» میآورد، میگوید «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ» شیطان آندو را وسوسه کرد «فَدَلّیهُما بِغُرورٍ» شیطان آندو را به فریب راهنمایی کرد «وَ قاسَمَهُما اِنّی لَکما لَمِنَ النّاصِحینَ» یعنی شیطان در برابر هر دو، سوگند یاد کرد که جز خیر آنها را نمیخواهد.
elnaz
امثال من گاهی با سؤالاتی مواجه میشویم که با لحن تحقیر و مسخرهآمیزی میپرسند: آقا سواره (ایستاده) غذا خوردن شرعا چه صورتی دارد؟! با قاشق و چنگال خوردن چطور؟! آیا کلاه لگنی به سر گذاشتن حرام است؟! آیا استعمال لغت بیگانه حرام است؟!...
در جواب اینها میگوییم: اسلام دستور خاصی در این موارد نیاورده است. اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور؛ گفته به هر حال نظافت را رعایت کن. از نظر کفش و کلاه و لباس نیز اسلام مد مخصوصی نیاورده است. از نظر اسلام زبان انگلیسی و ژاپنی و فارسی یکی است. اما ...
اما اسلام یک چیز دیگر گفته است؛ گفته شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است، تقلید کورکورانه کردن حرام است، هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است، طفیلیگری حرام است، افسون شدن در مقابل بیگانه (مانند خرگوشی که در مقابل مار افسون میشود) حرام است، الاغ مرده بیگانه را قاطر پنداشتن حرام است، انحرافات و بدبختیهای آنها را به نام «پدیده قرن» جذب کردن حرام است، اعتقاد به اینکه ایرانی باید جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشود حرام است، چهار صباح به پاریس رفتن و مخرج «را» را به مخرج «غین» تبدیل کردن و به جای «رفتم» «غفتم» گفتن حرام است.
ali
به این ترتیب قرآن با یک فکر رایج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایی دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه و شیطان کوچک است مبرّا کرد
elnaz
کیست که نداند امروز در مغربزمین، زیبایی زن، جاذبه جنسی زن، آواز زن، هنر و ابتکار زن، روح و بدن زن و بالأخره شخصیت زن وسیله حقیر و ناچیزی در خدمت سرمایهداری اروپا و امریکاست؟ و متأسفانه شما ـ دانسته یا ندانسته ـ زن شریف و نجیب ایرانی را به سوی اینچنین اسارتی میکشانید. من نمیدانم چرا اگر زنی با شرایط آزاد با یک مرد بهطور موقت ازدواج کند زن کرایهای محسوب میشود، اما اگر زنی در یک عروسی یا شبنشینی در مقابل چشمان حریص هزار مرد و برای ارضاء تمایلات جنسی آنها حنجره خود را پاره کند و هزار و یک نوع معلق بزند تا مزد معینی دریافت دارد زن کرایهای محسوب نمیشود.
کتابخوان🤓
ازدواج موقت از لحاظ حدود و قیود «آزاد» است، یعنی وابسته به اراده و قرارداد طرفین است
eradatiano
بشریت، هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق. انسانیت، هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق؛ هیچ کدام از حقوق و اخلاق به تنهایی معیار انسانیت نیست.
Rara,the real snowwhite
بیچارگیهای بشر امروز از آن است که «خود» را از یاد برده است.
احترام انسان با فلسفه شرق سازگار است نه با فلسفه غرب.
کتابخوان🤓
افلاطون روی همین جهت که زن را از مرد ضعیفتر میداند، خدا را شکر میکند که مرد آفریده شده نه زن. میگوید: «خدا را شکر میکنم که یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی، آزاد بهدنیا آمدم نه برده، مرد آفریده شدم نه زن».
StarShadow
اسلام دینی است پیشرو و پیشبرنده. قرآن کریم برای اینکه مسلمانان را متوجه کند که همواره باید در پرتو اسلام در حال رشد و نمو و تکامل باشند، مثلی میآورد. میگوید: مثل پیروان محمد مثل دانهای است که در زمین کاشته شود. آن دانه ابتدا به صورت برگ نازکی از زمین میدمد، سپس خود را نیرومند میسازد، سپس روی ساقه خویش میایستد. آنچنان با سرعت و قوّت این مراحل را طی میکند که کشاورزان را به شگفت میآورد.
این مثلی است از جامعهای که منظور قرآن است، نموداری است از آنچه آرزوی قرآن است. قرآن اجتماعی را پیریزی میکند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
ویل دورانت میگوید: هیچ دینی مانند اسلام پیروان خویش را به نیرومندی دعوت نکرده است. تاریخ صدر اسلام نشان داد که اسلام چقدر برای اینکه اجتماعی را از نوبسازد و پیش ببرد تواناست.
کتابخوان🤓
آیا اسلام که جلو مردان را از این گونه بهرهبرداریها از زن گرفته است و خود زن را به این اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع کرده است، مقام زن را پایین آورده است یا اروپای نیمه دوم قرن بیستم؟
کتابخوان🤓
در اینجا اعلامیه حقوق بشر گذشته از اینکه از دست دادن شوهر را به عنوان ازدست دادن وسیله معاش برای زن معرفی کرده است، بیوگی را در ردیف بیکاری، بیماری، نقص اعضاء ذکر کرده است؛ یعنی زنان را در ردیف بیکاران و بیماران و پیران و افراد ناقصالاعضاء ذکر کرده است. آیا این یک توهین بزرگ نسبت به زن نیست؟ مسلما اگر در یکی از کتابها یا دفترچههای قانونی مشرقزمین چنین تعبیری یافت میشد، فریاد اعتراض به آسمان بلند بود، همچنان که نظیر آن را در مورد بعضی قوانین ایران خودمان دیدیم.
StarShadow
سقوط و طرد پدر از خانواده و لااقل از اهمیت افتادن پدر و بازگشت به دوره مادرشاهی، جانشین شدن دولت به جای پدر و مساعده و نفقه گرفتن مادران از دولت به جای پدر، تضعیف احساسات مادری، در آمدن مادری از صورت عاطفی به صورت شغل و کار و کسب.
بدیهی است که نتیجه همه اینها سقوط کامل خانواده است که قطعا مستلزم سقوط انسانیت است. همه چیز درست خواهد شد و فقط یک چیز جای خالی خواهد داشت و آن سعادت و مسرت و برخورداری از لذات معنوی مخصوص کانون خانوادگی است.
StarShadow
زن و مرد دو ستارهاند در دو مدار مختلف؛ هر کدام باید در مدار خود و فلک خود حرکت نماید «لاَ الشَّمْسُ ینْبَغی لَها اَنْ تُدْرِک الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کلٌّ فی فَلَک یسْبَحونَ». شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشری این است که دو جنس هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه دهند. آزادی و برابری آنگاه سود میبخشد که هیچکدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند. آنچه در آن جامعه ناراحتی آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است نه چیز دیگر.
StarShadow
مگر هر کس نفقهخور کسی بود مملوک اوست؟ از نظر اسلام و هر قانون دیگری فرزندان، واجب النفقه پدر یا پدر و مادرند. آیا این دلیل است که همه قوانین جهان فرزندان را مملوک پدران میدانند؟ در اسلام پدر و مادر اگر فقیر باشند واجبالنفقه فرزند میباشند بدون اینکه فرزند حق تحمیلی به آنها داشته باشد. پس آیا باید بگوییم اسلام پدران و مادران را مملوک فرزندان خود شناخته است؟
StarShadow
یکی از مسلّمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد؛ نه میتواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن و نه اگر زن کاری کرد که به موجب آن کار ثروتی به او تعلق میگیرد، مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن ثروت تصرف کند، و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند. و بر خلاف رسم معمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت شوهر نیست؛ در انجام معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد.
StarShadow
معلوم شد مهر از آنجا پیدا شده که قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر یک از آنها نقش جداگانهای گذاشته است. معلوم شد مهر از احساسات رقیق و عطوفتآمیز مرد ناشی شده، نه از احساسات خشن و مالکانه او. آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته حس خودداری مخصوص او بوده، نه ضعف و بیاراده بودن او. مهر تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری. مهر به زن شخصیت میدهد. ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است.
StarShadow
قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است:
اولاً با نام «صدُقه» (بهضمّ دال) یاد کرده است نه با نام «مهر». صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته میشود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است. بعضی مفسرین مانند صاحب کشّاف به این نکته تصریح کردهاند؛ همچنان که بنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریبالقرآن علت اینکه صدَقه (بفتح دال) را صدقه گفتهاند این است که نشانه صدق ایمان است. دیگر اینکه با ملحق کردن ضمیر (هُنَّ) به این کلمه میخواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ کردن و شیردادن و نان دادن به او نیست. سوم اینکه با کلمه «نحله» کاملاً تصریح میکند که مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی و عطیه و هدیه ندارد.
StarShadow
نوع سوم نفقهای است که مرد در مورد زن صرف میکند. ملاک این نوع از نفقه نه مالکیت و مملوکیت است و نه حق طبیعی به مفهومی که در نوع دوم گفته شد و نه عاجز بودن و ناتوان بودن و فقیر بودن زن.
زن فرضا میلیونر و دارای درآمد سرشاری باشد و مرد ثروت و درآمد کمی داشته باشد، باز هم مرد باید بودجه خانوادگی و از آن جمله بودجه شخصی زن را تأمین کند. فرق دیگری که این نوع از نفقه با نوع اول و دوم دارد این است که در نوع اول و دوم اگر شخص از زیر بار وظیفه شانه خالی کند و نفقه ندهد گناهکار است اما تخلف وظیفه به صورت یک دینِ قابل مطالبه و استیفا درنمیآید یعنی جنبه حقوقی ندارد. ولی در نوع سوم اگر از زیر بار وظیفه شانه خالی کند، زن حق دارد به صورت یک امر حقوقی اقامه دعوا کند و در صورت اثبات از مرد بگیرد.
StarShadow
گذشته از همه اینها، نویسنده مزبور پنداشته که رسم مهر در صدر اسلام همین بوده که امروز هست. معمول امروز این است که مهر بیشتر جنبه ذمّه و عهده دارد؛ یعنی مرد مبلغی را طبق عقد و سند به عنوان مهر به عهده میگیرد و زن معمولاً آن را مطالبه نمیکند مگر وقتی که اختلاف و مشاجرهای به میان آید. این گونه مهرها میتواند جنبه وثیقه به خود بگیرد. در صدر اسلام معمول این بود که مرد هرچه به عنوان مهر متعهد میشد، نقد میپرداخت. علیهذا به هیچ وجه نمیتوان گفت که نظر اسلام از مهر این بوده که وثیقهای در اختیار زن قرار دهد.
StarShadow
ممکن است بگویید عملاً مردان ایرانی از زنان خود بهرهبرداری اقتصادی میکنند. من هم قبول دارم که بسیاری از مردان ایرانی اینطورند، ولی این چه ربطی به مهر دارد؟ مردان که نمیگویند ما به موجب اینکه مهر پرداختهایم، به زنان خود تحکم میکنیم. تحکم مرد ایرانی به زن ایرانی ریشههای دیگری دارد. چرا به جای اینکه مردم را اصلاح کنید، قانون فطرت را خراب میکنید و بر مفاسد میافزایید؟
StarShadow
حجم
۲۸۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۵۳ صفحه
حجم
۲۸۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۵۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۳,۶۰۰۶۰%
تومان