بریدههایی از کتاب شب گرفتن ماه
۳٫۰
(۲)
سخن شما، افتخار، دلیری، انصاف و شجاعت برمیانگیزد.
منکسر
«هیچ شادی نیست اندر این جهان/ بهتر از دیدار روی دوستان»
منکسر
آلتونتاش، با همهٔ کندذهنی و نادانیاش، درک میکرد که افکار جامعه را نمیتوانست نادیده بگیرد.
منکسر
من خجالت میکشم بگویم که اصلاً نمیدانستم جشن مهرگان از کجا آمده، و سببش چه بوده است. حالا فهمیدم که این جشن، به یاد پیروزی فریدون بر ضحاکِ ماردوش بوده است!
منکسر
ابودولف شنیده است که در شهر، بعضی کسان، پشت سر، به من طعنه میزدهاند که عمر عزیز را به داستانپردازی ضایع میکنم. از داستان چه سود؟ جاهلان نمیدانند که داستانهای من، همه پند و حکمتاند. تجربهٔ روزگاراناند.
منکسر
حرص، نیاز، خشم، ننگ، کینه، سخنچینی، ناپاکدینی، ناسپاسی و بیدانشی، ده دیوی بودند که بزرگمهر معتقد بود که آدمی را گمراه میکنند و جان و خرد او را تیره میسازند؛ و آدمی باید همیشه از آنها گریزان باشد.
منکسر
ـ آه، فاطمه جانم! جهان چنین است. وقتی با دشمنت قدرت مقابله کردن نداری، به ناچار، باید با او مدارا کنی.
منکسر
تا سال ۲۰۳ هجری، در جای مشهد فعلی، روستایی بود با نام سناباد. در آن سال، پس از آنکه امام رضا در آن روستا شهید شد، نام آن به مشهد، یعنی جای شهادت، تغییر یافت.
منکسر
فردوسی، با نیت تقدیم به پادشاه سامانی، شروع به نظم شاهنامه کرده بود. اما کار نسخهٔ اولین کتابْ زمانی به پایان رسید که سامانیان از بین رفتند. در وطن او، خراسان، سلطنت محمود غزنوی، و در ماوراءالنهر، حاکمیت قراخانیان بر قرار شد. فردوسی، این سلطنتهای جدیدِ متعلق به ترکان را، بیگانه، و از دانش و خرد، دور میدانست، و از آنها، امید هنردوستی و شاعرپروری نداشت. بنابراین، از فروش اثر بزرگ خود، نومید شده بود.
منکسر
فردوسی، در دل، از بختِ شومِ خود شکوه میکرد. آخر، از سه حامیای که در طول زندگیاش یافته بود، دو نفرشان پیش از به پایان رسیدنِ شاهنامه، از بین رفته بودند. منصور بن محمد، والی پیشین توس، آن مرد «خردمند و بیدار و روشنروان»، که نخستین بار فردوسی را به نظم شاهنامه تشویق کرد، و در این کار بزرگ، از همه نظر، از او دستگیری میکرد، خیلی زود، در یک جنگ، کشته شد. حسین قتیب، ناگهان معزول و زندانی گردید. اکنون، در اتمام شاهنامه، اسکافی، حامی سوم او را هم، از مقام نایبی برکنار کرده و به زندان انداخته بودند. به راستی که قسمت، با او، بازیهایی شوم میکرد!
منکسر
جنگ با ضحاک خونخوار و سپاه یغماگر او، در اول ماه مهر صورت گرفته و به پیروزی ایرانیان انجامیده بود. آنها به یاد آن غلبهشان بر متجاوزان و برای بزرگداشت روز تاجگذاری فریدونِ فاتح، ابتدای ماه مهر را، با نام مهرگان، جشن میگرفتند. در آن روز، آتشها میافروختند و عنبر و زعفران میسوختند. ولی با گذشت زمان، مردمان عادی، باعث و معنی این جشن را، تقریباً، فراموش کرده بودند.
منکسر
ترکان قراخانی در حال لشکرکشی به ملک سامانیاناند. انگار همان جنگهای بدفرجام ایران و توران است که دوباره آغاز شده است. من اکنون جنگ و جدل و خرابی و تباهیای را که از فتنهٔ آن دو برادرِ تاجدارِ ایرج برخاست، مینویسم. چنان که پیش از این، همینگونه، عاقبتِ نابخردی و ناعاقبتاندیشی کاووس شاه، افراسیاب و شاهان دیگر را نوشتهام. نوشتم و مینویسم، تا شاید صواب و خطای پیشینیان، برای امروزیان و فرداییان، درس عبرت شود.
منکسر
از بیرون دروازه، باغستانهای روستاهای شاداب و باژ شروع میشد. این دو دهِ خوشمنظرِ پُر دار و درخت، در نزدیکی یکدیگر واقع شده بودند. اولی زادگاه فردوسی و دومی محل سکونت او بود. آبا و اجداد فردوسی نیز در این دهکدهها زیسته بودند. آنها از جملهٔ اصیلزادگان آزاده و مالکان بزرگ بودند.
منکسر
این رمان، به عنوان کتاب خارجیِ برگزیدهٔ سال جمهوری اسلامی ایران در سال ١٣٧۵ انتخاب و معرفی شد؛ و از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نویسندهٔ آن، لوح تقدیر و پنجاه سکهٔ بهار آزادی، اهدا گردید. اثر مذکور، به قصد استفادهٔ نوجوانان، نزدیک به یکصد صفحه کوتاه، و به فارسی رایج در کشورمان گردانیدهشد.
منکسر
حجم
۲۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد