بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

بریده‌هایی از کتاب اعترافات یک کتاب خوان معمولی

نویسنده:آنه فدیمن
امتیاز:
۳.۴از ۳۲ رأی
۳٫۴
(۳۲)
هنری هالم» در دفترچهٔ خاطراتش نوشت که «تازه فهمیدم چه قطعهٔ بی‌نقصی از ایمان و امید و مذهب است که (موجب می‌شود) حس کنم اگر پایان ماجرا همین‌جا یا همین حوالی رقم بخورد...، تقدیر محقق شده است».
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
از قدیم محبت خاصی به او داشته‌ام. یکی از دلایلی که چندین و چند کتاب دربارهٔ او دارم آن است که او و همراهانش هم یک‌جورهایی اهل کتاب بودند.
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
آن حال‌وهوای گرگ‌ومیش عصر ویکتوریا همیشه حسی سوزناک، ولی ناگفتنی برایم داشته است
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
اگر در مقام انتخاب باشم، یعنی حداقل در انتخاب آنچه می‌خوانم، رؤیاپردازی را بر کارایی ترجیح می‌دهم
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
گاهی احساس می‌کنم انگار بخش زیادی از عمرم را صرف آموختن زبان مُرده‌ای کرده‌ام که هیچ‌کس بلد نیست.
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
میلی شدید به چیزی پیدا کردم که در وصف نمی‌آید جز آنکه خنک، وسیع، تند، بی‌رنگ و دور است.
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
جورج به اشیای سه‌بُعدی باور دارد. اگر چیزی را بخواهد، معتقد است که آن چیز خودش را به او نشان می‌دهد و البته معمولاً هم همین‌طور می‌شود.
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
ما هر دو نویسنده بودیم و چنان علاقه‌ای به کتاب‌هایمان داشتیم که مردم به نامه‌های عاشقانهٔ قدیمی‌شان دارند.
کاربر ۵۱۵۹۹۱۸
خواهران جان مک‌گارن، نویسندهٔ ایرلندی، وقتی خردسال بود، هنگامی که کتاب می‌خواند، بند یکی از کفش‌هایش را باز کردند و آن را از پایش درآوردند؛ از جایش تکان نخورد. یک کلاه حصیری روی سرش گذاشتند؛ واکنشی نشان نداد. فقط وقتی صندلی چوبی‌ای که رویش نشسته بود را از زیر پایش کشیدند، به تعبیر خودش، «از کتاب بیدار شد». «بیدار شدن» درست‌ترین فعل در اینجاست
علیرضا
در یکی از تولدهای قبلی‌ام، جورج نسخهٔ دوجلدی دورترین شمال را به من داد: روایت فریتجوف نانسن از سفر ناموفقش با کشتی برای رسیدن به قطب شمال. لبه‌های کتاب باز نشده بودند. با ناخن‌های نابلدم که ورق‌ها را از هم باز می‌کردم، غصه‌دار شدم. این کتاب‌های زیبا در ۱۸۹۷ منتشر شده بودند و حتی یک‌نفر هم آن‌ها را نخوانده بود. آن‌ها را به هرکس شد، امانت دادم تا جبران نوازش‌هایی باشد که یک‌قرن از آن محروم مانده‌اند.
me
پیش خودم فکر کردم: «دستت برایم رو شده پدر اوریلی. همان حقهٔ قدیمی هندوانه زیر بغل گذاشتن که ما بهتر از مردانیم، پس لازم نیست با آن‌ها برابر باشیم.»
me

حجم

۲۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲۰۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد