بریدههایی از کتاب روزنامه پاکستان
۳٫۶
(۳۰)
این را به خوبی متوجه شدهام که همه شیعیانِ پاکستان، علاقهمند و دوستدار حکومت ایران هستند. حتی برایم جالب است که امنیت و ثبات ایران را (در مقایسه با پاکستان) به پای حکومت شیعهای میگذارند که در ایران حاکم است.
فاطمه
میگوید به خاطر همین جسارتهای کلامی احمدینژاد، در انتخابات ۸۸ ایران، اغلبِ پاکستانیها ـ حتی وهابیهایی که خون شیعه را حلال میدانند ـ طرفدار احمدینژاد بودهاند. این علاقه جهانی به احمدینژاد، واقعیت دارد. شاید واقعیت تلخی باشد، اما به هر حال وجود دارد. شهرت بینالمللی احمدینژاد را قبلاً در اندونزی و مالزی دیده بودم و حتی در سفر حج. البته مهمتر از این شهرت، دلیل روانشناسانه این شهرت است! باید بررسی کرد که در این سالها آمریکا و اسرائیل و حتی مجامع بینالمللی، چه بلایی بر سر کشورهای جهان سوم آوردهاند، که آنها این طور عاشق کسی میشوند که زیر میز قدرتهای جهانی میزند.
fatemeh
گفت: «ما خارجیها را به دانشگاه راه نمیدهیم»! برایشان توضیح دادم و گفتم که «من به کشور این دوست، سفر کردهام و با او از نظامیترین خطها گذشتهایم و با عزت و احترام، در یک شهر کاملاً امنیتی، خودمان را به مزار عبدالسلام رساندهایم. حالا من میخواهم در بینالمللیترین دانشگاه ایران، دوستم را به کتابخانه عبدالسلام ببرم. چطور ممکن است راهی وجود نداشته باشد؟»
سکوت
چند جمله یک بار، ناسزایی نثارِ وضع پاکستان میکند. میگوید: «کشور شما قانون دارد. همین طوری داخلش کشت و کشتار نیست. هرچند وقت یک بار خبر نمیدهند که رفیقت را فلانجا سر بریدهاند».
سکوت
با این حساب احتمالاً ظاهرِ ناموجّهِ تفتان را باید بر اساس قاعده «هدف وسیله را توجیه نمیکند»، توجیه کرد
۱۲۱۲
ـ نه این طور نیستم. ما با شما دوست و برادر هستیم.
خودم از این جواب، بَدَم آمد. مگر پیرمرد حرف دیپلماتیک زده که دیپلماتیک جوابش را میدهی؟
ـ ممنون، ولی من حقیقت را میدانم. خودم بارها برای زیارت به ایران آمدهام و رفتار مردم ایران را وقتی متوجه میشوند اهل پاکستانم، دیدهام. حالا ولش کن. تیک هه! تیک هه!
حس دیپلماتیکم را بیخیال میشوم و سعی میکنم خودم به عنوان یک ایرانی، درست و حسابی برخورد کنم. شاید همین رفتار کوچک، کمی تصویر ذهنی پیرمرد را تغییر دهد. تعارف را کنار بگذاریم. نگاه ما به مردم پاکستان چگونه است؟ در ایران پاکستانی کم پیدا میشود، ولی افغانستانی که زیاد است. زیاد دیدهام در اتوبوس یا رستوران، زشتترین توهینها به یک افغانستانی شده است. به جرم اینکه خارجی است!
ـ سلام مرا به ایرانیها برسان. بگو با اینکه شما خیلی از ما خوشتان نمیآید، اما ما زیاد شما را دوست داریم.
و این یک پیغام دیپلماتیک نبود!
نورا
خوشش آمده بود از این جمله احمدینژاد: «آن قدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامهدونِ شون بترکه». من به او میگویم: «شما از حرفهای تند و تیز احمدینژاد خیلی خوشحال میشوید، اما باید حواستان باشد که همه چیز هم مبارزه لفظی نیست. مثلاً الان ایران در خیلی زمینهها تحریم شده است. آیا درستتر نیست شیوهای را پیش بگیریم که این تحریمها کمتر شود؟!» با خیال راحت میگوید: «بگذارید تحریم کنند. اگر آمریکا نفوذ کند دیگر نمیشود جلویش را گرفت. تو مثل ما در وضعیتی که آمریکا همهکاره کشورت باشد، نبودهای. هر روز گوشهای از کشورت بمبگذاری نشده است. به خاطر همین است که حرفهای مرا نمیفهمی. من حاضرم توی بیابان زندگی کنم ولی آزاد!»
میگوید به خاطر همین جسارتهای کلامی احمدینژاد، در انتخابات ۸۸ ایران، اغلبِ پاکستانیها ـ حتی وهابیهایی که خون شیعه را حلال میدانند ـ طرفدار احمدینژاد بودهاند.
نورا
روحیه استکبارستیزِ مردم پاکستان (و نه حکومتشان) شبیه حکومت ماست (و نه مردممان)!
صدف
من فکر میکنم اولین بار «مرزهای سیاسی» را «مرضهای انسانی» به وجود آوردهاند.
صدف
چه کار میکنی؟ آواز میخوانی؟
ـ شعر فارسی میخوانم. چند روز است، فقط انگلیسی حرف زدهام. دلم برای زبان مادریام تنگ شده.
اسدعباس بیرون میرود و کمی بعد با پسربچه یکی از همسایهها برمیگردد.
ـ بیا! اهل افغانستان است. تا دلت میخواهد با او فارسی حرف بزن!
شروع میکنم به حرف زدن با پسربچه. از خودم میگویم و از ایرانی بودنم. لابهلای حرفهایم، چیزهایی هم از او سؤال میکنم. همزبانِ خردسال من، فقط گوش میکند و هیچ حرفی نمیزند. بعد از اینکه یک دلِ سیر، فارسی حرف میزنم، اسد به زبانِ اردو از او میپرسد: «اصلاً میفهمی حرفهایش را»؟ سرش را به طرف بالا تکان میدهد. یعنی: «نه»!
Mr.nobody
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۳۰%
تومان