بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزنامه پاکستان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزنامه پاکستان

بریده‌هایی از کتاب روزنامه پاکستان

امتیاز:
۳.۶از ۳۲ رأی
۳٫۶
(۳۲)
چه کار می‌کنی؟ آواز می‌خوانی؟ ـ شعر فارسی می‌خوانم. چند روز است، فقط انگلیسی حرف زده‌ام. دلم برای زبان مادری‌ام تنگ شده. اسدعباس بیرون می‌رود و کمی بعد با پسربچه یکی از همسایه‌ها برمی‌گردد. ـ بیا! اهل افغانستان است. تا دلت می‌خواهد با او فارسی حرف بزن! شروع می‌کنم به حرف زدن با پسربچه. از خودم می‌گویم و از ایرانی بودنم. لابه‌لای حرف‌هایم، چیزهایی هم از او سؤال می‌کنم. هم‌زبانِ خردسال من، فقط گوش می‌کند و هیچ حرفی نمی‌زند. بعد از این‌که یک دلِ سیر، فارسی حرف می‌زنم، اسد به زبانِ اردو از او می‌پرسد: «اصلاً می‌فهمی حرف‌هایش را»؟ سرش را به طرف بالا تکان می‌دهد. یعنی: «نه»!
Mr.nobody
زیارت حسینیه‌ها برای شیعیان پاکستان، که این قدر از کربلا دورند، در حکم زیارت حرم امام‌حسین است.
Parvane
پاک‌ستان (با تأکید ویژه بر روی پاک بودن مردمش)، ۶۰ سال پیش از هندوستانِ هزارآیین جدا شد. اما سینمای هندوستان (بالیوود) که زبانش همان زبان مردم پاکستان است، هنوز وسط زندگی پاکستانی‌ها جولان می‌دهد.
Parvane
حس دیپلماتیکم را بی‌خیال می‌شوم و سعی می‌کنم خودم به عنوان یک ایرانی، درست و حسابی برخورد کنم. شاید همین رفتار کوچک، کمی تصویر ذهنی پیرمرد را تغییر دهد. تعارف را کنار بگذاریم. نگاه ما به مردم پاکستان چگونه است؟ در ایران پاکستانی کم پیدا می‌شود، ولی افغانستانی که زیاد است. زیاد دیده‌ام در اتوبوس یا رستوران، زشت‌ترین توهین‌ها به یک افغانستانی شده است. به جرم اینکه خارجی است! ـ سلام مرا به ایرانی‌ها برسان. بگو با اینکه شما خیلی از ما خوشتان نمی‌آید، اما ما زیاد شما را دوست داریم. و این یک پیغام دیپلماتیک نبود!
Zahra sadat
ما با زبان‌مان فقط با دیگران حرف نمی‌زنیم. شنیده‌اید که می‌گویند: «اندیشه نوعی سخن گفتنِ خاموش است»! زبان سیستم عامل ذهن ماست. یعنی دقیقاً برای فکر کردن مجبوریم از زبان مادری‌مان استفاده کنیم. هر چه ارتباط و همبستگی واژه‌های یک زبان، درون خودش محکم‌تر باشد، فکر کردن راحت‌تر می‌شود. مثلاً کلمه «ویلچر» را در نظر بگیرید. این کلمه برای ما فارسی‌زبان‌ها یک کلمه کاملاً متمایز و بدون ریشه است. حالا تصور کنید ما به جای ویلچر، از واژه «صندلیِ چرخ‌دار» استفاده کنیم. صندلیِ چرخ‌دار، ناخودآگاه ما را به یاد «صندلی + چرخ + داشتن» می‌اندازد. یعنی دیگر یک کلمه کاملاً متمایز نیست و می‌تواند با سه کلمه دیگر از نظام زبانی ما ارتباط داشته باشد و هنگام فکر کردن، پردازش ذهنیِ ما را راحت‌تر کند
Zahra sadat
روحیه استکبارستیزِ مردم پاکستان (و نه حکومت‌شان) شبیه حکومت ماست (و نه مردم‌مان)! شاید بشود گفت پاکستانی‌ها مثل سی سال پیش ما هستند. آن‌ها هنوز طعم خلاصی از نفوذ خارجی را به درستی حس نکرده‌اند، و استکبار خارجی برای‌شان یک مسئله عینی است، اما امروز مسئله استکبارستیزی در میان مردم ما (دست کم در مقایسه با سی سال پیش) تبدیل به یک مسئله تاریخی شده‌است. کم نیستند آدم‌های اهل‌مطالعه و تحصیل‌کرده‌ای که در ایرانِ امروز از بیخ منکر دشمنی آمریکا و غرب با ما باشند و حتی برخی رفتارهای‌شان با ما را مشفقانه و دوست‌دارانه تعبیر کنند.
Zahra sadat
بعد یک‌دفعه رفت و با دو تا پوستر بزرگ برگشت. یکی از امام خمینی و یکی از آقای خامنه‌ای. پوسترها را به طرف من گرفت و گفت: «من عاشق این دو نفر هستم»! این را به خوبی متوجه شده‌ام که همه شیعیانِ پاکستان، علاقه‌مند و دوست‌دار حکومت ایران هستند.
fatemeh
با اینکه خانواده‌اش را از ایران بیرون کرده‌اند، ولی باز هم عاشق ایران است. از سطح بهداشتی و فرهنگی در ایران تعریف می‌کند و هر چند جمله یک بار، ناسزایی نثارِ وضع پاکستان می‌کند. می‌گوید: «کشور شما قانون دارد. همین طوری داخلش کشت و کشتار نیست. هرچند وقت یک بار خبر نمی‌دهند که رفیقت را فلان‌جا سر بریده‌اند». من سنگ صبورش شده‌ام. از نفوذ آمریکا در پاکستان می‌گوید و آمریکا را عامل تمام بدبختی‌ها می‌داند. حرفِ سید حسین را، این بار از زبان او می‌شنوم:‌ «الان ایران تنها کشوری‌ست که جلوی آمریکا ایستاده است...»
fatemeh
روبه‌روی درب ورودی، سه عکس بزرگ از رهبر، سید حسن نصرالله و احمدی‌نژاد به دیوار چسبانده بود. حکومت ایران به واسطه موضع ضد استکباری‌اش، مایه دلگرمی این شیعیان است. البته فقط شیعیان نه. سیدحسین می‌گوید:‌ «هر وقت احمدی‌نژاد حرف درشتی علیه آمریکا می‌زند، دوستان سنّی‌ام با شادمانی موضوع را برایم تعریف می‌کنند». پیرمرد که بزرگ یک خانواده شیعه است، به عکس‌های روی دیوار اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما دوست‌دار این‌ها هستیم. من داخل خانه‌ام عکس رهبران پاکستان را نمی‌زنم، رهبران من این‌ها هستند».
fatemeh
ایران در خیلی زمینه‌ها تحریم شده است. آیا درست‌تر نیست شیوه‌ای را پیش بگیریم که این تحریم‌ها کمتر شود؟!» با خیال راحت می‌گوید: «بگذارید تحریم کنند. اگر آمریکا نفوذ کند دیگر نمی‌شود جلویش را گرفت. تو مثل ما در وضعیتی که آمریکا همه‌کاره کشورت باشد، نبوده‌ای. هر روز گوشه‌ای از کشورت بمب‌گذاری نشده است. به خاطر همین است که حرف‌های مرا نمی‌فهمی. من حاضرم توی بیابان زندگی کنم ولی آزاد!»
fatemeh

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد