چه باید گفت وقتی آنکه مثل کوه پشتت بود
تو را از یاد برده، یار پشت یار میگیرد
.ً..
۲۱: پیراهنی که...
تاریخ لای چرخ زمان گیر میکند
تقویم روی فصل خزان گیر میکند
وقتی کنار حوض وضو تازه میکنی
در سینۀ مناره اذان گیر میکند
اینقدر ابروان خودت را گره نزن
آرش میان این دو کمان گیر میکند
هربار پلک میزنی انگار ناگهان
دریا درون قطرهچکان گیر میکند
در کوچهها بدون هدف راه میروم
از راه میرسی و زبان گیر میکند
از شهر کوچ میکنی و لقمههای نان
یکباره در گلوی جهان گیر میکند
در پارکها مجسمهها پیر میشوند
در پخشها نوار بنان گیر میکند
هر شب برای عطر تنت آه میکشد
پیراهنی که در چمدان گیر میکند
R
چرا انسان عصر سنگها این را نمیفهمد
که با هر شیوۀ ممکن نباید نان به دست آورد
.ً..
دلم، ای جعبۀ آیینه و مینا، مواظب باش
که سنگت میزند هر کس تو را آسان به دست آورد
.ً..