بریدههایی از کتاب جان های بیمار، ذهن های سرحال
۳٫۳
(۲۳)
شاید برخی زندگیها آنقدر ناممکن یا تحملناپذیر باشند که بهتر باشد کوتاه شوند.
محمد جواد اخباری
رنوویه مینویسد که ارادۀ یک فرد «قادر است تداوم منطقی یک زنجیرۀ مکانیکی را بشکند و علت آغازین زنجیرۀ دیگری از پدیدهها باشد.»
Bahar
بسیاری از کسانی که از سقوطهای انتحاری جان سالم به در بردهاند از احساس دریغ آنیای خبر دادهاند که وقتی دستانشان را از تیرک پل یا نردۀ بالکن وِل کردهاند به سراغشان آمده است، تأسف همراه با میلی کمابیش دیوانهوار به زندگی کردن. آنها شجاعت زیستن را فقط وقتی پیدا میکنند که سرنوشتشان تماماً محتوم و مقدر به نظر برسد.
Bahar
شوپنهاوئر که در پسزمینۀ افکار جیمز جا خوش کرده بود به خواننده یادآور میشد که، «به ما میگویند که خودکشی بزرگترین نشان بزدلی است... که خودکشی کاری غلط و ناصواب است؛ درحالیکه باید گفت، این اظهر منالشمس است که اگر در جهان یک چیز باشد که تکتک انسانها میتوانند بهنحوی انکارناپذیر مدعی آن بوده، دربارهاش محق باشند، آن جان و بودِ خودشان است.»
Bahar
خوشبختی نهفقط نوعی فعالیت است، بلکه فعالیتِ متلازم با خوشبختی فعالیتی جسورانه و مخاطرهجویانه است.
بهرام
«سکون کامل شب با سکوتی پرمهابتتر به خلجان درآمده بود. تاریکی واجد حضوری بود که بهدلیل نادیده بودنش بسی بیشتر نیز احساس میشد. اکنون همانقدر که از وجود خودم در آنجا مطمئن بودم تردید نداشتم که او (HE) نیز آنجاست. در واقع، باید بگویم که احساس میکردم خودم، اگر اصلاً چنین چیزی ممکن باشد، کمتر از او واقعی هستم.» (۱۵) این «او»، به گفتۀ مرد روحانی، بیشک همان خدای دیانت یهودیمسیحی بوده است، اما نامی که با آن این حضور را میخوانیم برای جیمز اهمیت چندانی ندارد. «او» واژهای بسیار کهن است، کهنتر و قدیمیتر از آنکه سن و جنسیت داشته باشد، افادهکنندۀ معنای «اینجا». «اینجا» (thishere) حال حاضری بود که درست به این دلیل که دیده نمیشد هرچه بیشتر احساس میشد.
بهرام
جیمز خیلی دیر، در سال ۱۹۰۱، اظهار داشت که، «بهجدّ بر این باورم که علائم و نشانهها همه حاکی از آناند که... مسئلۀ کلی امر متعال یکی از مسائل بزرگ، شاید حتی بزرگترین مسئلۀ، روانشناسی است.» (۱۴) «متعال» غالباً بهعنوان صفتی مترادف با «ناخودآگاه» به کار میرود، درحالیکه نباید چنین باشد. در عوض، باید گفت که صفت متعال در اشاره به فرایندهایی ذهنی درست زیر آستانۀ آگاهی است که غالباً میتواند بدون آنکه بهطور کامل بروز و ظهور یابد احساس گردد. فقط یک اشاره، یک جلوه، یک «شاید» گذرا و ناپایدار، فقط همینها همۀ آن چیزی است که ما دریافت میکنیم، اما غالباً همین کافی است تا بتواند بهنحوی شایسته بهعنوان چیزی که ما آن را، دستکم برای یک لحظه، میشناسیم مطرح گردد
بهرام
هنگامی که جیمز پژوهشهای روانی خودش را آغاز کرد، کاملاً در حوزۀ فیزیولوژی مستقر شده بود. بااینحال، در روش فکتمحور و عینینگرِ کالبدشناسان، آنجا که به طبیعت بشری و فهم خود از آن میرسید، چیزی حیاتی مغفول مانده بود. در نظر جیمز، در اینجا چیزی مهم ازدسترفته و مفقود بود: این حس که هر انسان چیزی بیش از صِرف بستهای از ادراکات و واکنشهای عصبی است، و نیز بیش از صِرف جسم و تنی که میتواند بدون ردّ و نشانی ناپدید گردد. او امید داشت که چیزی اثیری و استعلایی ـــــ چیزی حتی روحوار ـــــ وجود داشته باشد که فارغ از قیدوبستهای زندگی فیزیکی ما باشد. و در سرتاسر زندگیاش بارها و بارها خاطرنشان کرد که فرد میتواند گهگاه این «چیز» را، که دست از لبه و حاشیۀ آگاهی برنمیدارد، احساس کند.
بهرام
آری، فرد مسئول نسبت به معیارهای اجتماعش پاسخگوست، اما بر طبق استدلال جیمز، ما در نهایت پاسخگوی خودمان هستیم، پاسخگوی حس درونی اهمیت که در یک فعالیت خاص سر برمیآورد (یا نمیآورد). «آیا در اعمالم احساس “منِ واقعی” وجود دارد، یا اینکه من صرفاً نیمخواب و نیمبیدارم و فقط ادای عمل کردن را در تنها زندگیای که دارم درمیآورم؟» این پرسشی است که گریبان جیمز را در اوایل دورۀ بزرگسالی گرفته بود، اما همین پرسش، بهنحوی استوار و مستمر، به محور اصلی در نگرش اخلاقی او تبدیل شد.
بهرام
برای جیمز، درستکاری اخلاقی سازی نیست که با توانایی ما در پیروی از قواعد کوک بشود. بلکه باید گفت، مسئول بودن مقولهای است در پیوند با کنار آمدن با اعمال خود و متعهد بودن به آنها، حتی وقتی آنها چندان باعث افتخار آدم نیستند.
بهرام
«ضرورت احساس مسئولیت در کل ساعات متمادی روز بهاندازۀ کافی در سرزمین ما موعظه شده است. در هر صورت، بهاندازۀ کافی، هم بهطور عام، و هم برای جنس مؤنث بهطور خاص.» (۲۱) درهم شکستن قالب اجتماعی غالباً غیرمسئولانه به نظر میرسد، تا آنجا که چنین کاری مصداق تخطی از برخی آداب و سنن یا وظایف و تکالیف ویژه است، اما این نوع حدشکنی غالباً وسیلهای است برای آنکه به مؤلف زندگی خودمان تبدیل شویم، و این، به نظر جیمز، میتواند همان معنای حقیقی مسئولیت باشد.
بهرام
به زبان جیمز، «ما ناگزیریم امروز را با حقیقتی که امروز قادر به اخذ آنیم زندگی کنیم و آماده باشیم که فردا همان را دروغ و خطا بنامیم.» (۱۰) این قسم فروتنی معرفتی در تلازم کامل با تأکید جیمز بر این است که پیامدهای ایده های ما باید پاسخ گوی جهان محسوسِ تجربه باشند و بدان باز گردند.
بهرام
بیماری مزمن، هم جسمی و هم روانی، بیشباهت به دریا نیست. آنگونه که از ظواهر امر برمیآید، بیکران و پیشبینیناپذیر، کاملاً بیاعتنا به نقشهها و امیال و آرزوهای انسانی؛ همۀ اینها باعث میشوند امید چندانی به اینکه آدمی با آن به مقابله برخیزد وجود نداشته باشد. دریا آدم را به درون خود میکشد؛ فرو میبلعد. وقتی زیر آب باشی، نفْسِ تلاش برای زنده ماندن ـــــ عمل نفَس کشیدن ـــــ زوال پرشتاب آدم را تسریع میکند.
الی
دانشجو با گفتن این نکته آغاز کرد که او همواره این امر را بدیهی انگاشته بوده که وقتی وارد کلاسی فلسفی میشوی، ناگزیری باب مناسباتی را با عالم باز کنی که تماماً متمایز از مناسباتی هستند که آنها را پشتسرت در خیابان گذاشتهای. به گفتۀ او، فرض آن بوده که این دو عالم، عالم فلسفه و عالم خیابان، چنان با یکدیگر بیارتباطاند که شما احتمالاً نمیتوانید ذهنتان را بهطور همزمان به هردوی آنها مشغول دارید. جهان تجارب شخصیِ انضمامی که خیابان به آن تعلق دارد واجد نوعی کثرت و چندگانگی ورای تصور است، جهانی گوریده و بههمپیچیده، گنگ و آلوده، پردرد و گیجوگم. جهانی که استاد فلسفهتان به شما معرفی میکند اما چنین است: ساده، والا، پالوده و پاکیزه. تناقضات زندگی واقعی در آن جایی ندارند. معماریاش کلاسیک است. اصول خرد خطوط کلیاش را ترسیم میکند و ضروریات منطقی نیز اجزایش را بههم میچسباند. خلوص و وقار چیزهایی هستند که بیش از همه از خود نشان میدهد و جلوهگر میکند. یک نوع معبد مرمرین است که بر فراز تپهای میدرخشد.
بهرام
بیشتر آدمها، خواه بهلحاظ فیزیکی و خواه بهلحاظ فکری یا اخلاقی، در حلقهای بسیار بسته از بودِ بالقوهشان زندگی میکنند. آنها از آگاهیِ ممکنشان، و از منابع و امکانات جانشان بهطور عام، بسیار کم استفاده میکنند، بسیار شبیه آدمی که، محروم از تمامیت ارگانیسم جسمانیاش، باید به جنباندن و بهکارگیری تنها یک انگشت کوچکش عادت کند.
بهرام
به گفتۀ جیمز، «در قیاس با آنچه باید باشیم، ما تنها نیمی بیداریم.» (۱۰) ما در سراسر زندگی خوابگردیم، بسیار پایینتر از آستانههای تجربی (و اخلاقی)مان عمل میکنیم.
بهرام
اگر علم در مطالعۀ آگاهی انسانی ناکام است دلیل دارد؛ دلیلش در روش آن است که ضرورتاً عینی و تحلیلی است.
بهرام
اگر علم در مطالعۀ آگاهی انسانی ناکام است دلیل دارد؛ دلیلش در روش آن است که ضرورتاً عینی و تحلیلی است.
بهرام
آنهاست. جیمز در اصول روانشناسی توضیح میدهد که «وحشت با فرار افزایش مییابد»، «هقهق گریستن... باعث تشدید غم و اندوه میشود»، و «به هنگام خشم، ما خودمان را... با فورانهای مکرر خشم... به جوش میآوریم.» (۱۹)
بهرام
گوته، یکی از قهرمانان ادبی جیمز، این مطلب را به بهترین شکل بیان میکند: «کاری را که میتوانی انجام دهی، یا بهخیالت میتوانی انجام دهی، آغازش کن. جسارت در خودش نبوغ، قدرت، جادو دارد.»
Reza.golshan
حجم
۱۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۱۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰۳۰%
تومان