بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دلایلی برای زنده ماندن | صفحه ۷۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دلایلی برای زنده ماندن

بریده‌هایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴۴۴ رأی
۴٫۰
(۴۴۴)
یکی از ستم‌هایی که افسردگی به انسان روامی‌دارد، احساس گناه دادن به اوست. بیخ گوش شما زمزمه می‌کند: «به خودت یه نگاه بنداز آخه! زندگی خوب، نامزد خوب، همسر خوب، بچهٔ مامانی، سگ دوست‌داشتنی، مبلمان آنچنانی، کلی فالوور، شغل درست‌وحسابی، بدن سالم، تعطیلاتم که قراره بری رُم، خونه‌ت تمام رهنه و پولشو هم که کامل دادی، بابا ننه‌ت هم که از هم طلاق نگرفتن، با این همه امکانات رنگ و وارنگ، باز چه مرگته؟!»
سعیده افضلی
باری؛ تسکین و تسلایی در کار نبود. اما ماندن در آن حالت هم اشکال داشت؛ زیرا دلم نمی‌خواست بمیرم، فقط می‌خواستم زنده نمانم!
میهمان دنیا
بنابراین هرروز برای دویدن از خانه بیرون می‌زدم. وگرنه، تمرین‌های ورزشی دیگری در خانه انجام می‌دادم که به همان میزان، تقویت‌کنندهٔ قلب و عروقم باشند. همچون هاروکی موراکامی (در کتاب بسیار زیبایش «از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» آورده بود که بعدها خواندم) دویدن را به‌سان عنصری یافتم که تیرگی‌ها را می‌زداید و هوای غبارآلود را صاف و زلال می‌سازد. (جوهر تأثیرگذاریِ دویدن بر انسان از این قرار است: «با همهٔ محدودیت‌های فیزیکی‌ای که دارید، نهایت توان خود را به کار می‌گیرید. موراکامی نیز در کتابش به این عملکرد دویدن اشاره می‌کند.
سعیده افضلی
همواره گفته‌اند دویدن، همچون آسانسوری‌ست که افسردگی و اضطراب را پایین می‌آورد. برای من که واقعاً پاسخگو بود. آن زمان که دویدن را آغاز کردم، هنوز دچار حمله‌های شدید هراس و وحشت می‌شدم. نکته‌ای که علاقه‌ام به دویدن را برمی‌انگیخت، این بود که بسیاری از عوارضش، شبیه به عوارض حملهٔ هراس و وحشت بود: تپش قلب بالا، به نفس‌نفس افتادن، و عرق کردن. پس هنگامی که می‌دویدم، دیگر مثلاً افزایش ضربان قلب به وحشتم نمی‌انداخت. چون می‌دانستم دلیلی برای آن وجود دارد و آن دلیل دویدن است.
سعیده افضلی
باز آلدرین فضانورد آمریکایی هلی بری هنرپیشهٔ آمریکایی راک براف بازیگر و فیلم‌نامه‌نویس آمریکایی راسل برند هنرپیشه و کمدین انگلیسی فرانک برونو بوکسور سابق بریتانیایی
کاربر ۴۳۲۰۰۸۹
همان‌طور که شوپنهاور می‌گوید: «ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سه‌چهارمِ خویش می‌شوییم.» آن‌گاه اگر عشق را -حقیقی‌ترین آن را- بیابیم، می‌توانیم آن بخش‌های از دست دادهٔ خویش را دوباره بازیابیم.
سعیده افضلی
ما آدمیان ذاتاً تنهاییم. راهی برای دور زدن این حقیقت وجود ندارد. حتی اگر تمام مدت بکوشیم آن را به دست فراموشی بسپاریم. وقتی به دردی دچار می‌شویم، فرار از چنگ این حقیقت دیگر شدنی نیست. درد، از هر نوعی که باشد؛ تجربه‌ای‌ست منزوی‌کننده.
سعیده افضلی
کنار چه رودها که نخواهید دوید و چه گپ‌وگفت‌های شبانه‌ای که با عزیزانتان نخواهید داشت؛ چنان به خنده خواهید افتاد که اشک از چشمانتان جاری می‌شود. زندگی به انتظار شما نشسته است. ممکن است برای مدتی در این برهه گیر کنید، اما جهان همین‌جاست و جایی هم نمی‌رود. تا جایی که می‌شود سماجت بورزید و دست نکشید. زندگی ارزشش را دارد.
سعیده افضلی
۱۰- روزی فرا می‌رسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونی‌تان درخواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید. در اجرای هنری گروه بیچ بویز اشک شوق خواهید ریخت؛ به صورت دخترک نوزادتان خیره خواهید شد که در دامانتان به خواب رفته است؛ دوستان عزیزی خواهید یافت؛ غذای خوش‌مزه‌ای نوش جان خواهید کرد که هرگز امتحان نکرده بودید؛ قادر خواهید بود از فراز یک چشم‌انداز زیبا، به منظرهٔ دل‌انگیزِ زیر پایتان نگاه کنید، بی‌آنکه به مرگ ناشی از سقوط بیندیشید. چه بسیار کتاب‌هایی هستند که هنوز نخوانده‌اید و با مطالعه‌شان غنی خواهید شد. تماشاگر چه فیلم‌ها خواهید بود، درحالی‌که بسته‌های بزرگ پاپ‌کورن را با لذت نوش جان می‌کنید؛ با عشقِ زندگی‌تان چه قهقهه‌ها سر نخواهید داد و چه معاشقه‌ها که نخواهید کرد
سعیده افضلی
چنان نسبت به زمان وسواس پیدا کرده بودم که دیگران نسبت به پول داشتند. این وسواس تنها وسیلهٔ دفاعی‌ام شده بود. ساعت‌ها و دقایق را به‌سان پوند و پنس روی هم می‌گذاشتم و ذخیره می‌کردم. در ذهن مشوشم، در میان امواج پرتلاطم اضطراب، امید به گذر زمان همچون تنها روزنهٔ امید به من قوت قلب می‌داد: «امروز سوم اکتبره، بیست‌ودو روز از اون حس و حالم گذشته.» هرچه مدت زمان بیشتری سپری می‌شد؛ دو درک و دریافت امیدبخش در ذهنم پررنگ‌تر می‌شد: ۱- هنوز زنده بودم. ۲- هنوز دیوانه نشده بودم
سعیده افضلی
چنان‌چه داروها روی شما اثرگذارند، حقیقتاً چه اهمیتی دارد که آیا میزان سروتونین را در شما بالا می‌برند یا هر فرایند دیگری را موجب می‌شوند؟ به مصرف آنها ادامه دهید. اصلاً جهنم و ضرر؛ اگر لیسیدن کاغذدیواری حالتان را خوب می‌کند، متوقفش نکنید! من با مصرف دارو ضدیت ندارم. با هر کوفت و زهرماری که تأثیرگذار است موافقم؛ و می‌دانم دارودرمانی روی شمار بسیاری از مردم اثر مثبت دارد. شاید هم در آینده، به جایی برسم که خودم دوباره دارو مصرف کنم. اما هم‌اکنون، فقط کاری را انجام می‌دهم که مرا سرحال بیاورد. ورزش بی‌برو برگرد به حالم مفید است، همان‌طور که یوگا نیز چنین است. غرق شدن در امور یا اشخاصی که عاشقشان هستم نیز حالم را خوش می‌سازد؛ پس این کارها را انجام می‌دهم. به زعم من، در جهانی چنین درهم تنیده با عدم‌قطعیت، ما بهترین آزمایشگاه‌های تجربی خویشتن هستیم.
سعیده افضلی
چنان‌چه داروها روی شما اثرگذارند، حقیقتاً چه اهمیتی دارد که آیا میزان سروتونین را در شما بالا می‌برند یا هر فرایند دیگری را موجب می‌شوند؟ به مصرف آنها ادامه دهید.
سعیده افضلی
برمی‌داریم، تنها حقیقتی که به کارمان می‌آید این است که کدامین مسیر بهبودی، بر روی ما اثر مثبت می‌گذارد. اگر درمانی روی ما اثرگذار است، الزاماً نیازی نیست در پی چرایی آن باشیم.
سعیده افضلی
افسردگی ماهیت و ذات شما نیست؛ صرفاً اتفاقی‌ست که برایتان رخ داده است. مرضی‌ست که گاهی تنها با حرف زدن از میان می‌رود. دوایش واژگان، تسلّی و حمایت است؛ تنها همین سه‌گانهٔ شگفت‌انگیز. یک دهه طول کشید تا من بتوانم آشکارا و دقیق از این تجربهٔ خود با دیگران سخن بگویم. طولی نکشید که پی بردم خودِ سخن گفتنِ صرف نوعی درمان است. در جهانی که سخن گفتن امکان‌پذیر است، امید نیز تحقق‌پذیر خواهد بود.
سعیده افضلی
هیچ‌کس نمی‌تواند درون انسان را ببیند. از بیرون دیگران تنها قادرند شکل و فرم فیزیکی شما را مشاهده کنند؛ شما برای آنان یک کلّ منسجم هستید متشکل از اتم‌ها و سلول‌ها. اما از درون، خودتان احساس می‌کنید یک بیگ‌بنگ (انفجار اولیه که موجب پدید آمدن کیهان شد) اتفاق افتاده است. احساس متلاشی شدن دارید. گویی در میان فضای تاریک و بی‌کرانهٔ کیهان پخش و پلا شده‌اید.
سعیده افضلی
حرارت چنان است که اشک‌ها، پیش از فروچکیدن بخار می‌شوند و به هوا می‌روند
سعیده افضلی
جالب‌تر آنکه هرچه بیشتر غمگین می‌شدم، کمتر می‌توانستم گریه کنم.
سعیده افضلی
وقتی در پایین‌ترین حالت روحی خود قرار دارید، خیال می‌کنید هیچ انسان دیگری در جهان نیست که احساسی مانند شما داشته باشد. خود من از خدا می‌خواستم که کاش، یکی از آن دیگران باشم؛ هر کس دیگری شد، ایراد ندارد. یک آدم هشتاد ساله، یک بچهٔ هشت ساله، یک زن، یک مرد دیگر، حتی شده یک موجود دیگر، مثلاً یک سگ!
سعیده افضلی
جزیرهٔ ایسلند بیشترین میزان مصرف داروهای ضدافسردگی را به خود اختصاص می‌دهد. پس از آن در کشورهای استرالیا، کانادا، دانمارک، سوئد، پرتقال و نیز بریتانیا، مصرف داروهای مذکور بیشترین نرخ را دارد.
سعیده افضلی
اضافه شدن اضطراب به افسردگی به این می‌ماند که کوکائین را به الکل بیفزایید. این مؤلفه به بروز علائم پیری شدت و سرعت می‌بخشد. اگر تنها به افسردگی دچارید، گویی ذهنتان در باتلاق فرو می‌رود و نیروی حرکت آنی خود را از دست می‌دهد. اما اگر چاشنی اضطراب به آن اضافه شود، باتلاق همچنان باتلاق است؛ اما در خود گرداب دارد. هیولاهایی در آن آب گل‌آلود وجود دارند که به تمساح‌های تغییر شکل یافته می‌مانند و با نهایت سرعت، از این طرف به آن طرف می‌روند.
سعیده افضلی

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۲۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان