بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
شاید حق با روانشناسان تکاملیست: ما آدمیان، بیش از اندازه تکامل یافتهایم. هوش ما چنان وسیع است که نخستین موجوداتِ کاملاً آگاه به کائنات قلمداد میشویم. شاید بهای این سطح از هوشیاری ظرفیت ادراک ماست که براساس آن متوجه هستیم که کائنات ارزش دیدن ندارد!
سعیده افضلی
افسردگی به نوعی فیزیک کوانتوم افکار و هیجانات است. هرآنچه در ذهن ما نهفته است را به نوعی محرز میسازد. تار و پود شما و درگیریهای ذهنیتان را از هم باز میکند و مینمایاند.
سعیده افضلی
برای دست و پنجه نرم کردن با زندگی و فائق آمدن بر آن، ذهن تمام قوای خود را در یک زمان خاص، متوجه تنها یک موضوع میگرداند.
سعیده افضلی
اگر دارویی وجود داشت که قادر بود از شدت آن جان کندن روانی (واقعاً اصطلاح مناسب همین است). فرو بکاهد، شاید فرایند بهبودی حقیقتاً تسهیل میشد. اما بههرحال عدم مصرف دارو موجب شد با خودم سازگاری بیشتری پیدا کنم. قادر شدم پی ببرم که دقیقاً کدام عوامل حالم را بهتر میکنند. (ورزش، نور آفتاب، خواب کافی و گپ و گفتهای صمیمانه). آن قسم از هوشیاری که من نسبت به خود و نیز دیگران دارم، با قرص و دوا زائل میشود. چنین نوعی از هوشیاری نسبت به خویشتن، به مرور کمکم کرد تا نسبت به نقطهٔ آغازینِ هر مرتبه از درد و رنجم آگاه باشم و از همان ابتدا، برای خود عنصر حمایتی ایجاد کنم.
سعیده افضلی
برخی از حملههای هراس و وحشتم از ترسم نسبت به دارودرمانی ناشی میشد؛ از اینرو هنوز هم برایم سؤال است که اگر شهامت مقابله با آن ترس را داشتم، آیا درد و رنج در من کاهش مییافت یا نه؟ اسیر چه رنج مدام و بیوقفهای بودم!
سعیده افضلی
بیماری مترادف است با درد و رنج. تابهحال خوب بودید و ناگهان دیگر نیستید.
•| ز غبار این بیابان |•
همواره گفتهاند دویدن، همچون آسانسوریست که افسردگی و اضطراب را پایین میآورد. برای من که واقعاً پاسخگو بود. آن زمان که دویدن را آغاز کردم، هنوز دچار حملههای شدید هراس و وحشت میشدم. نکتهای که علاقهام به دویدن را برمیانگیخت، این بود که بسیاری از عوارضش، شبیه به عوارض حملهٔ هراس و وحشت بود: تپش قلب بالا، به نفسنفس افتادن، و عرق کردن.
پس هنگامی که میدویدم، دیگر مثلاً افزایش ضربان قلب به وحشتم نمیانداخت. چون میدانستم دلیلی برای آن وجود دارد و آن دلیل دویدن است.
ali
این سهگانه را هرگز از یاد مبرید: زندگی کردن، عشق ورزیدن، رها کردن.
sh
کتاب بخوانید بیآنکه به تمام کردن آن بیندیشید. فقط بخوانیدش و از هر واژه، جمله و پاراگراف لذت بجویید. آرزو نکنید کاش زودتر تمام شود و یا کاش هرگز تمام نشود.
sh
حق با کرت وانهگت بود: «خواندن و نوشتن از نیروبخشترین مراقبههایی هستند که آدمی تاکنون یافته است.»
sh
متوجه باشید افکار، فقط افکارند و بس
sh
زندگی را مزمزه کنید؛ نبلعید.
sh
میبایست به خود مجال دهیم تا گرفتگی و رگبارِ آسمان ذهن را احساس کنیم، اما درعینحال آگاه باشیم که این تنها تغییر وضعیت آبوهواییست؛ درمیگیرد و میگذرد.
sh
تصور کنید تمام عمر گذشتهمان را در خمرهای کردهاند و پس از گذر سالها، به دستمان میدهند. چگونه آن را به اتمام خواهیم رساند؟ با مزمزهکردن و لذت بردن از هر جرعهٔ آن؟ یا اینکه یک نفس آن را سرکشیدن و فرو دادن؟
sh
این فقط یه لحظهست که توش گیر کردی. لحظهها میگذردن
sh
هوشیاری مدام نسبت به فناپذیری انسان اگرچه ظالمانه و شوم به نظر میرسد، اما موجب شده است از زندگی و زنده بودن لذت ببرم. سبب شده تا لحظه لحظهٔ بودن کنار فرزندان و زنی که میپرستمش را قدر بدانم.
sh
وابستگی بیش از اندازه به مادیات تنها مایهٔ رنج شما را فراهم خواهد ساخت
sh
برای جبران درد و رنج، همیشه لازم نیست لذت را جایگزین آن کنیم؛
گاهی لذت و شادی خود از دل درد و رنج زاییده میشود.
sh
پس اینقدر دلواپسِ نگرانیات نباش. فقط یهکم دلواپس باش. یکم دلواپسی رو میتونی اداره کنی. اما سوپر- دلواپسی رو نه!»
sh
بیماری مترادف است با درد و رنج. تابهحال خوب بودید و ناگهان دیگر نیستید.
sh
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان