بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
«در نومیدی بسی امید است»
WHITEUMAS
زمان خود درمانگر دردهاست.
WHITEUMAS
واژگان -چه شفاهی باشند و چه نوشتاری- دستاویزهایی هستند که ما را به جهان بیرونی پیوند میزنند.
WHITEUMAS
افسردگی دروغ میگوید. باعث میشود گمان ببرید که همهچیز خراب است.
WHITEUMAS
یکی از نشانههای محرز افسردگی این است که سر سوزن امیدی به هیچ چیز ندارید و آیندهای را متصور نمیشوید. گویی داخل یک تونل ماندهاید که دو سر آن مسدود است و به هیچ وجه قادر نیستید روزنهٔ نوری که در انتهای آن سوسو میزند را ببینید.
WHITEUMAS
«با اینکه قلبت شکسته خواهد شد؛ تو با دلشکستگی تاب خواهی آورد و ادامه خواهی داد.»
•| ز غبار این بیابان |•
اگر افسرده باشید، درد و رنجتان نامرئیست؛ مستور و مستتر.
stone_heart
نکتهٔ عجیب دربارهٔ افسردگی آن است که هرچقدر هم سرشار از افکار خودکشی باشید، ترس از مرگ بر جای خود باقیست. تنها تفاوتش رنج زنده بودن است که هرچه بیشتر در شما شدت میگیرد. پس هرگاه میشنوید کسی خودش را کشته، بدانید که قطعاً میزان ترس از مرگ در او کمتر از سایرین نبوده است.
stone_heart
زمانی که افسردگی به حد اعلای خود برسد، نومیدانه میبینید که آرزو داشتید به هر مرض دیگری مبتلا میشدید، الّا این مرض. حتی شده امراض جسمانی! میپرسید چرا؟ به این دلیل که این مرض یک بیماری ذهنی و روانیست. از آنجا که گسترهٔ ذهن یا روانِ آدمی کران ندارد، رنج و دردش نیز بیانتها مینماید.
stone_heart
دلم نمیخواست بمیرم، فقط میخواستم زنده نمانم! مرگ مرا میترساند. مرگ فقط برای کسانی اتفاق میافتاد که به معنای واقعی زندگی کرده بودند. افراد بیشماری بودهاند که به معنای واقعی کلمه زندگی نکرده بودند؛ من هم دلم میخواست یکی از آنان باشم! و این همان آرزوی دیرین بسیاری از انسانها بود؛ اینکه ای کاش هرگز زاده نمیشدند
stone_heart
«و در پایان این ادامهٔ زندگیست که شجاعت بیشتری میطلبد، نه خودکشی.»
stone_heart
ما از جرّوبحث واهمه نداشتیم، زیرا میدانستیم بر رابطهمان تأثیر مخرب ندارد. وقتی مجازید نزد کسی خود خودتان باشید، خودِ ناخرسندتان را ابراز میکنید.
•| ز غبار این بیابان |•
ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سهچهارمِ خویش میشوییم.» آنگاه اگر عشق را -حقیقیترین آن را- بیابیم، میتوانیم آن بخشهای از دست دادهٔ خویش را دوباره بازیابیم. میتوانیم آن آزادی ازدسترفتهٔ کودکی خویش را دیگربار به دست آوریم. شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او میتوان، عجیبترین بُعد خویش را آشکار ساخت.
•| ز غبار این بیابان |•
هنگام افسردگی احساس تنهایی میکنید؛ گویی هیچکس آنچه که بر شما میرود را درک نمیکند. هراساناید از اینکه به هر نحوی دیوانه به نظر برسید. پس بر هر آنچه درونتان میگذرد سرپوش میگذارید. بیمناکاید که مردم بیش از پیش از شما رنجیده و رویگردان شوند. پس خفهخون میگیرید و دربارهٔ مشکلتان سخنی بر لب نمیآورید؛ که حقیقتاً باعث تأسف است،
esmat
افسردگی کاملاً نامرئی و اسرارآمیز است، داغ ننگش را بر پیشانی شما به جای میگذارد؛ خیلی ساده بدنام میشوید. و این داغ ننگ چه ستمیست علیه افسردگان! زیرا بر افکار اثر میگذارد و افسردگی مرضِ افکار است و اندیشه... .
esmat
«تنها یک انسان ابله یا دروغگو میتواند بگوید عملکرد مغز انسانی چگونه است.»
parisa
سپری کردنِ روزها برایم به مثابه عبور از یک کوهستان صعبالعبور بود. طی کردن یک هفته برایم بهسان گذر کردن از هیمالیا با یک گاری بود. پس متوجهاید که نسبی بودن زمان به زعم بعضی افراد چه معنا و مفهومی دارد؛ سرعت گذر دقایق برای همهٔ افراد یکسان نیست. یکسان نیست و لعنت به این دقایق کند و کشدار.
naghme_rsh
از تنبلی خود احساس گناه نکنید. اموراتی هستند که احتمالاً خیلی بیشتر از تنبلی به این جهان خسارت زدهاند. اما آن را از حالت نقص شخصیتی درآورید و آگاهانه تنبلی بورزید.
طاقچه چی
مشهورترین داستان کوتاه کافکا «مسخ» نام دارد که در آن، دستفروشی دورهگرد، از خواب بیدار میشود و میبیند به یک حشرهٔ غولپیکر تبدیل شده است. حشرهای که بیشازحد خوابیده و برای رفتن به سر کارش، دیر کرده است. این کتاب برای به تصویر کشیدن تأثیر نظام سرمایهداریست که از وجوه انسانی انسانها میکاهد. اما درعینحال میتوان آن را به منزلهٔ استعارهای گرفت از بیماری افسردگی؛ به کافکاییترین شکل و فرم آن. گریگور سامسا، شخصیت اصلی رمان، به منزلهٔ یک بیمار افسرده است که گاهی در همان اتاقی که شب گذشته خوابیده بود، از خواب برمیخیزد، اما خود را کاملاً متفاوت میبیند؛ بیگانه از خویشتن. گویی در یک کابوس وحشتناک به دست و پا میافتد.
pegahl
نقاشی جیغ اثر ادوارد مونک را در نظر بگیرید. این اثر نهتنها یک تجسم صوری دقیق از حملهٔ هراس و وحشت به دست میدهد، بلکه به گفتهٔ خودِ خالق اثر، وقوع یک چنین لحظهای، مستقیماً الهامبخش او بوده است. بخشی از یادداشتهای او در باب نقاشی مربوطه را در اینجا میآورم:
«در خیابان قدم میزدم که خورشید غروب کرد؛ به ناگاه آسمان به رنگ سرخ درآمد؛ گویی خون چهرهاش را پوشاند. توقف کردم و به حصاری تکیه دادم. خمودی غیرقابل وصفی وجودم را فرا گرفت. آبدرهٔ آبیفام تیرهگون را انگار زبانههایی از آتش و خون در برگرفت. دوستانم از قدم زدن بازنایستادند اما من عقب افتادم، درحالیکه از شدت وحشت، بدنم به لرزه افتاده بود. آنگاه بود که به گوش خود، جیغ هراسآور و کرکنندهٔ طبیعت را شنیدم.»
pegahl
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان