بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
همانطور که بوداییها به انسان توصیه میکنند، وابستگی بیش از اندازه به مادیات تنها مایهٔ رنج شما را فراهم خواهد ساخت.
حَنا
تأکید لجوجانه بر تنها یکی از ابعاد وجودی انسان است که اختلال وسواس فکری- عملی در او را موجب میشود.
حَنا
درست است که ما از لحاظ ذهنی، در خود میمانیم، اما از لحاظ فیزیکی که محدودیت نداریم.
پس اگر گاهی از چسبیدن به محیط زندگی همیشگی خود دست برداریم، ممکن است از شر حالت ناخوش روانیمان، دست کم برای مدتی خلاص شویم.
حَنا
افسردگی ماهیت و ذات شما نیست؛ صرفاً اتفاقیست که برایتان رخ داده است. مرضیست که گاهی تنها با حرف زدن از میان میرود. دوایش واژگان، تسلّی و حمایت است؛ تنها همین سهگانهٔ شگفتانگیز. یک دهه طول کشید تا من بتوانم آشکارا و دقیق از این تجربهٔ خود با دیگران سخن بگویم. طولی نکشید که پی بردم خودِ سخن گفتنِ صرف نوعی درمان است.
در جهانی که سخن گفتن امکانپذیر است، امید نیز تحققپذیر خواهد بود.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
واژگان بهجای آنکه کمک کنند تا ذهن را ترک کنیم، بستر ترک یک ذهنیت را فراهم میسازند و از آن پس، یاریمان میدهند تا خشت به خشت، ذهنی نو برای خود بسازیم. ذهنی که شاید شباهت به نسخهٔ پیشین هم داشته باشد؛ اما قطعاً از آن والاتر است. در همان حوالی ذهنِ پیشین، اما با بنیانی مستحکمتر و نیز چشماندازی زیباتر.
حَنا
بودن با او بهسان بودن با یک نسخه از خودم بود که بیرون از من موجودیت داشت.
حَنا
شوپنهاور میگوید: «ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سهچهارمِ خویش میشوییم.» آنگاه اگر عشق را -حقیقیترین آن را- بیابیم، میتوانیم آن بخشهای از دست دادهٔ خویش را دوباره بازیابیم. میتوانیم آن آزادی ازدسترفتهٔ کودکی خویش را دیگربار به دست آوریم. شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او میتوان، عجیبترین بُعد خویش را آشکار ساخت.
حَنا
شوپنهاور میگوید: «ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سهچهارمِ خویش میشوییم.»
حَنا
در جهانی که سخن گفتن امکانپذیر است، امید نیز تحققپذیر خواهد بود.
حَنا
«افسردگی یک گناه یا ضعف نیست که باید به آن اقرار کرد یا آن را پوشاند. این پدیده یک تجربهٔ انسانیست.
حَنا
اگر تابهحال گمان میکردید که یک فرد افسرده دلش میخواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسردهحالان اصلاً و ابداً به بُعد تجملی شادکامی اهمیتی نمیدهند. تنها چیزی که میخواهند فقدان رنج است.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
مرگ فقط برای کسانی اتفاق میافتاد که به معنای واقعی زندگی کرده بودند
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
کارکرد افسردگی و حملهٔ هراس و وحشت همین است: پدید آوردن افکار اغراقآمیز که ذهن شما را به خود مشغول میدارند.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
قعر یک درّه نمیتوان چشماندازی باز و باصفا داشت.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
افسردگی مرضِ افکار است و اندیشه... .
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
یکی از نشانههای محرز افسردگی این است که سر سوزن امیدی به هیچ چیز ندارید و آیندهای را متصور نمیشوید
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
ما آدمیان، بیش از اندازه تکامل یافتهایم. هوش ما چنان وسیع است که نخستین موجوداتِ کاملاً آگاه به کائنات قلمداد میشویم. شاید بهای این سطح از هوشیاری ظرفیت ادراک ماست که براساس آن متوجه هستیم که کائنات ارزش دیدن ندارد!
حَنا
نکتهٔ عجیب دربارهٔ افسردگی آن است که هرچقدر هم سرشار از افکار خودکشی باشید، ترس از مرگ بر جای خود باقیست. تنها تفاوتش رنج زنده بودن است که هرچه بیشتر در شما شدت میگیرد.
حَنا
اگر تابهحال گمان میکردید که یک فرد افسرده دلش میخواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسردهحالان اصلاً و ابداً به بُعد تجملی شادکامی اهمیتی نمیدهند. تنها چیزی که میخواهند فقدان رنج است.
حَنا
اگر راهی برای خروج از ذهن خویش وجود داشته باشد؛ و آن راه مرگ نباشد، آنگاه راه خروجی از جادهٔ واژگان میگذرد. اما واژگان بهجای آنکه کمک کنند تا ذهن را ترک کنیم، بستر ترک یک ذهنیت را فراهم میسازند و از آن پس، یاریمان میدهند تا خشت به خشت، ذهنی نو برای خود بسازیم. ذهنی که شاید شباهت به نسخهٔ پیشین هم داشته باشد؛ اما قطعاً از آن والاتر است. در همان حوالی ذهنِ پیشین، اما با بنیانی مستحکمتر و نیز چشماندازی زیباتر.
کاربر ۲۴۸۳۱۱۳
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان