بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
اشکها هستند که در برزخ، روحمان را پالایش میدهند. اگر پایمان به جهنم رسید، تطهیر دیگر ممکن نیست. حرارت چنان است که اشکها، پیش از فروچکیدن بخار میشوند و به هوا میروند.
روباه شازده کوچولو
افسردگی دروغ میگوید. باعث میشود گمان ببرید که همهچیز خراب است.
اما خودِ پدیدهٔ افسردگی دروغ نیست، حقیقیترین پدیدهایست که تابهحال تجربه کردهام؛ و البته که پدیدهایست نامحسوس و نامرئی.
abolfazl99
خواندن نامههای کیتس («آیا متوجه نیستید برای جهانی اینچنین پررنج و درد، چقدر ضروریست که یک فرد خوشطینت و فهیم را تعلیم دهید و از او یک طلایهدار و پیشرو بسازید؟»)
مهسا
:@GoodWithoutGods به این دلیل که بینهایت اتم، دیگر طوری در این جهان گرد هم نمیآیند تا یکی مثل من خلق شود؛ پس من یک افتخار منحصربهفردم
مهسا
AlRedboots@: تحمل جای خالی نبودنتان برای عزیزانتان، خیلی سختتر از رنجیست که خودتان از زندهماندن میبرید
مهسا
اضطراب موجب میشود مغز بهجای آنکه با سرعت طبیعی پردازش کند، با شتاب به فعالیت بپردازد.
مهسا
«همانگونه که قطرههای بارن از درزهای کاهگِلِ ترکخوردهٔ بام، به درون خانه نفوذ میکنند، نفسانیات رنجآور نیز از ذهن خموده و ناهوشیار به دورن آدمی رسوخ میکنند.»
مهسا
چنانچه با عدهٔ زیادی از افراد در یک اتاق قرار بگیرم و دمی بتوانم از اندیشیدن به دنیاهای ذهنی خودم بیرون بیایم، آنگاه یک موجودی که غیر از من است، با من به خانه بازمیگردد! اما پس از بازگشت به منزل، شأن و مرتبهٔ تکتک افراد حاضر در میهمانی مرا در خود فرو میبرد و میچلاند؛ چنانکه برای لحظهای احساس عدم میکنم، گویی دیگر در جمع اثری از من نیست.
مهسا
خب که چی؟ انگ افسرده به شما زدهاند؟ اگر هر کسی به یک متخصص درست و حسابی مراجعه میکرد، بدون شک یک برچسب به او میزدند.
روباه شازده کوچولو
زمانی که بر روی تودهای نیمسوخته و داغ مینشینید، یک دم چونان یک ساعت در نظرتان میگذرد.» برای من در آن ماههای سقوط، گذر هر ثانیه همچون نشستن بر روی تودهای آتشین بود. و به غیر از آرزوی بهبودی، تنها چیزی که حقیقتاً خواستار آن بودم، گذر سریعتر دقایق بود. دلم میخواست ساعت ۹ صبح، ۱۰ صبح باشد. دلم میخواست صبح، غروب هنگام باشد. آرزو میکردم بیستودوم سپتامبر، بیستوسوم سپتامبر باشد. دلم میخواست روشنی روز، تاریکی هوا در شب باشد و تاریکی شبهنگام، طلوع آفتاب فردا روز باشد.
روباه شازده کوچولو
دربارهٔ مسائل مختلفی نگران بودم: جنگ جهانی هستهای، مشکلات کشور اتیوپی، تصور مسافرت با لنج مسافربری. همیشه و در همه حال نگران بودم. تنها مسئلهای که نگرانم نمیکرد، همان چیزی بود که در اصل باید نگرانم کند: دلواپسی دربارهٔ خودم!
روباه شازده کوچولو
هیچکس نمیتواند درون انسان را ببیند. از بیرون دیگران تنها قادرند شکل و فرم فیزیکی شما را مشاهده کنند؛ شما برای آنان یک کلّ منسجم هستید متشکل از اتمها و سلولها. اما از درون، خودتان احساس میکنید یک بیگبنگ (انفجار اولیه که موجب پدید آمدن کیهان شد) اتفاق افتاده است. احساس متلاشی شدن دارید. گویی در میان فضای تاریک و بیکرانهٔ کیهان پخش و پلا شدهاید.
روباه شازده کوچولو
اگر تابهحال گمان میکردید که یک فرد افسرده دلش میخواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسردهحالان اصلاً و ابداً به بُعد تجملی شادکامی اهمیتی نمیدهند. تنها چیزی که میخواهند فقدان رنج است.
روباه شازده کوچولو
همانطور که شوپنهاور میگوید: «ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سهچهارمِ خویش میشوییم.» آنگاه اگر عشق را -حقیقیترین آن را- بیابیم، میتوانیم آن بخشهای از دست دادهٔ خویش را دوباره بازیابیم. میتوانیم آن آزادی ازدسترفتهٔ کودکی خویش را دیگربار به دست آوریم. شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او میتوان، عجیبترین بُعد خویش را آشکار ساخت.
روباه شازده کوچولو
برای جبران درد و رنج، همیشه لازم نیست لذت را جایگزین آن کنیم؛
گاهی لذت و شادی خود از دل درد و رنج زاییده میشود.
روباه شازده کوچولو
بدون شک در انتهای تونل تاریک، نور را خواهید یافت؛ حتی اگر قادر نباشید از ابتدا آن را ببینید.
ARGHAVAN
اگر تابهحال گمان میکردید که یک فرد افسرده دلش میخواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسردهحالان اصلاً و ابداً به بُعد تجملی شادکامی اهمیتی نمیدهند. تنها چیزی که میخواهند فقدان رنج است.
روباه شازده کوچولو
به هیچ وجه راهی وجود نداشت افرادی که مرا در ویلای محل زندگیام ملاقات میکردند پی ببرند که در من چه میگذرد. ابداً ممکن نبود جهنم مرموزی که در آن دست و پا میزدم را احساس کنند، یا دریابند که چرا مرگ، یک راهکار ویژه و مفید برای من به شمار میرود.
baharejhd
بعدها که کتابهای بسیاری در باب ذهنآگاهی و مراقبه خواندم، پی بردم نکتهٔ کلیدی در حصول شادکامی (و یا حتی عنصر والاتر از آن: آرامش) این نیست که ذهن همیشه سرشار باشد از افکار شاد. نه؛ چنین چیزی شدنی نیست. هیچ ذهنی روی زمین وجود ندارد که با همهٔ فراست و تیزهوشیاش، همهٔ عمر تنها افکار شاد را در خود بپروراند.
نکتهٔ کلیدی پذیرش افکار است؛ از هر قسمی که هستند، حتی بدترینشان. پذیرا بودن آنها، بیآنکه به آنها بدل شوید.
م.احمدی
روزی فرا میرسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونیتان درخواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید. در اجرای هنری گروه بیچ بویز اشک شوق خواهید ریخت؛ به صورت دخترک نوزادتان خیره خواهید شد که در دامانتان به خواب رفته است؛ دوستان عزیزی خواهید یافت؛ غذای خوشمزهای نوش جان خواهید کرد که هرگز امتحان نکرده بودید؛ قادر خواهید بود از فراز یک چشمانداز زیبا، به منظرهٔ دلانگیزِ زیر پایتان نگاه کنید، بیآنکه به مرگ ناشی از سقوط بیندیشید. چه بسیار کتابهایی هستند که هنوز نخواندهاید و با مطالعهشان غنی خواهید شد. تماشاگر چه فیلمها خواهید بود، درحالیکه بستههای بزرگ پاپکورن را با لذت نوش جان میکنید؛
mrs. sifan
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان