بریدههایی از کتاب کتاب وحشی
۳٫۹
(۲۶)
«هر کتابی مثل یه آینهست: فکرهات رو انعکاس میده. چیزی که یه قهرمان میخونه با چیزی که یه شرور میخونه یکی نیست. خوانندههای بزرگ چیزهایی به کتاب اضافه میکنن، اونها رو بهتر میکنن. ولی اینی که میگی بهندرت اتفاق میافته. وقتی یکی کتاب رو برات تغییر میده و تو متوجه میشی، یعنی مطالعات تو مثل رودخونه شده. هیچ رودی بیحرکت نمیمونه نوهعمو، آبش عوض میشه.»
Ftm.shf
همهٔ عمرم کتاب خوندم، ولی چیزهای زیادی هست که هنوز دربارهشون هیچی نمیدونم. مهم نیست همهچیز رو توی کلهت نگه داری، مهم اینه که بدونی کجا باید پیداشون کنی. فرق بین مغرور و دانا اینه که مغرور به چیزی که میدونه مینازه، دانا دنبال چیزی میگرده که هنوز نمیدونه.
love.is.books
در لحظات دلواپسی که حس میکردم تنهاترینم، کتابها همدمم بودند
☆...○●arty🎓☆
«قبل از هرچیز باید بهت بگم خیلی عجیبه که کتابها با نظم حرکت کنن و از اون عجیبتر اینه که پلکان درست کنن. این یعنی به پات افتادن و حاضرن تا هرجا بخوای تو رو بالا ببرن. همیشه یه کتاب پیدا میکنی که پشتت وایسته. کتابها وفادارن. اونقدر که کتابها برای خوانندههاشون جنگیدن، هیچ سربازی برای وطنش نجنگیده.»
☆...○●arty🎓☆
ذهن مثل یه ماشین تفکره. مهم نیست چقدر توش اطلاعات بچپونی، بلکه باید یاد بگیری ازش استفاده کنی. هر کله یه ماشین متفاوته. واسه همین هرکی باید روش مخصوص خودش رو برای فکر کردن داشته باشه.
melik
«عموت هی کتاب میخونه، ولی نه زندگیش رو با کسی شریک میشه، نه کار خاصی میکنه. فقط چیزها رو به یاد میآره یا تصور میکنه. زندگیش کمه.»
اَمَل
بدها، نوهعموی عزیزم، همیشه به نظر بد نمیآن. حتی بعضی وقتها به نظر فرهیخته میآن.
raana
البته باید اعتراف کرد غذاهایش هربار خلاقانهتر و خوشمزهتر میشدند. عمو تیتو یکپا استاد شده بود. ولی ضدحالش این بود که حرف زدنش هم عین استادها شده بود. هیچچیزی کسالتآورتر از این نیست که در یک موضوع محدود، زیادی خبره باشی. کار به جایی کشید که گفتوگو با عمو تیتو غیرممکن شد. برای اینکه یک کلمه با او حرف بزنی، باید کلی اطلاعات دربارهٔ سیر به دست میآوردی.
فام
نمرههای واقعی یه آدم باهوش باید اینطوری باشه: بتونه فکرها رو به هم ربط بده: ده.
بتونه چیزهایی رو که یاد گرفته، خلاصه کنه: ده
بتونه خودش به تنهایی دربارهٔ چیزهایی که بقیه میدونن، فکر کنه: ده.»
فام
دلگرمی حس لطیفی است؛ مثل حس یک بوی شیرین خارقالعاده، حس سفر به ستارهها.
Ftm.shf
منم میدونم تنهایی چه حسی داره. بعضی وقتها باهاش کیف میکنم، ولی بعضی وقتها حوصلهم سرمیره. گمون کنم داری دوباره قدرتت رو به دست میآری. یه اتفاق مهمی افتاده.»
Ftm.shf
«ذهن مثل یه ماشین تفکره. مهم نیست چقدر توش اطلاعات بچپونی، بلکه باید یاد بگیری ازش استفاده کنی. هر کله یه ماشین متفاوته. واسه همین هرکی باید روش مخصوص خودش رو برای فکر کردن داشته باشه.»
Ftm.shf
«یه چیزی اونورتر: اَبَرانسان هستن. تا ابد زندهن و دنبال خوانندهها میگردن.»
Ftm.shf
«پای نیوتن! نگاه کن نوهعمو. به یاد سیبی که افتاد روی کلهٔ نیوتن، پر از گلولههای تُرده. به لطف همین بود که نیروی جاذبه رو کشف کرد. فکر کنم حالا که اینقدر باهوشی و عدد چهل و دو رو بلدی، خودت اینها رو میدونی. پای با سیب پر شده که به هضم غذا کمک میکنه و قانون جاذبه رو ثابت میکنه: همهچیز میافته پایین نوهعمو جان. اول میخوری، بعدش پس میدی.»
Ftm.shf
هیچی بهاندازهٔ یه کتاب شخصیت نداره. کتابخونه یه روحدونیه نوهعمو؛ مجموعهای از روحها. کتابها مثل ارواح توی قبرستون حرکت میکنن، برای اینکه به یکی نزدیک بشن یا از دستش در برن.»
Ftm.shf
فرق بین مغرور و دانا اینه که مغرور به چیزی که میدونه مینازه، دانا دنبال چیزی میگرده که هنوز نمیدونه.»
Ftm.shf
سعی کردم بهش دلگرمی بدهم: «باید ما رو همونطور که هستیم بشناسه. اگه از چیزی که دوست داریم خوشش نیاد، دلیلی نداره بیاد پیشمون.»
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
باید بهاندازهٔ کافی آدم بشناسی تا به آنی برسی که به دردت میخورد.
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
بعضی وقتها چیزهایی به دست میآوری که خیال میکنی بیخاصیتاند، ولی به درد این میخورند که به اهداف دیگر برسی.
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
دو راه وجود داره که یه کتاب به دستت برسه: عادی و سرّی. راه عادی اینه که بخریش یا بهت قرض یا هدیه بدن. راه سرّی خیلی مهمتره: اینجا کتاب خوانندهش رو انتخاب میکنه. بعضی وقتها این دوتا باهم قاتی میشن. خیال میکنی خودت تصمیم گرفتی یه کتاب بخری، اما در واقع اونه که اومده اونجا تا ببینیش و جذبش بشی. کتابها دلشون نمیخواد هر آدمی اونها رو بخونه. میخوان توسط بهترین آدمها خونده بشن، برای همین دنبال خوانندههاشون میگردن
love.is.books
حجم
۷۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۷۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
قیمت:
۷۸,۰۰۰
تومان