هیچوقت روزهایی را که توی خانهٔ عمو تیتو گذراندم و ماجراهایی که باعث شدند دستمان به چنان کتاب خاصی برسد از یاد نمیبرم. از آن به بعد، همهٔ کتابها را جوری خواندم انگار گیرشان انداختهام و حرفهایشان را فقط به من نشان میدهند.
☆...○●arty🎓☆
بعضی وقتها چیزهایی به دست میآوری که خیال میکنی بیخاصیتاند، ولی به درد این میخورند که به اهداف دیگر برسی. تور ماهیگیرِ خوب ماهیهایی دارد که ارزش آنچنانی ندارند، اما به او کمک میکنند یک ماهی باارزش صید کند. اوضاع آدمها هم همینجوری است: باید بهاندازهٔ کافی آدم بشناسی تا به آنی برسی که به دردت میخورد.
☆...○●arty🎓☆
«نباید فراموش کرد که خاطرات فقط از زمان حال به بعد وجود دارند؛ باید یک نفر زنده وجود داشته باشد تا گذشته نیز موجودیت پیدا کند و آن کسی نیست جز خواننده: جهانِ دیروز تنها زمانی وجود دارد که کسی امروز آن را به یاد بیاورد.»
☆...○●arty🎓☆
«بشر برای یادآوری آنچه تجربه کرده، حافظهای شخصی دارد. برخی از سالمندان چنان حافظهٔ خوبی دارند که اولین پستانک خود را از یاد نبردهاند. با وجود این، به یاد سپردن همهٔ خاطرات امری محال است. کتابها حافظهٔ خارجی بشر هستند: انباری از خاطرات.»
☆...○●arty🎓☆
«کتابها برای یادآوری آنچه نوشته شده و نیز یادآوری آنچه بیرون از کتاب است به کار میروند.»
☆...○●arty🎓☆
بعضی وقتها علم دیگه زیادی گندهش میکنه و میخواد واسهٔ همهچی قرص و شربت بهمون بده. چند وقت دیگه یه شربت کتاب هم درست میکنن و همهٔ قصهها رو میچپونن تو یه قاشق.»
☆...○●arty🎓☆