«یک چیز را خوب میدانم، و آن این است که هیچ نمیدانم.»
MahdiiQ
اگر ندانیم که میمیریم طعم زنده بودن را نمیتوانیم بچشیم. و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.
MahdiiQ
دموکریتوس اعتقاد داشت روح انسان از «اتمهای روح»، اتمهای گرد و صاف و خاص درست شده است.
وقتی آدم می میرد، اتم های روح به هر سو پرواز میکنند، و به احتمال جزئی از تکوین یک روح تازه میشوند. مفهوم این سخن آن است که انسان روح جاودان ندارد، اعتقادی که امروزه هم طرفدار فراوان دارد.
MahdiiQ
هر کس که بداند که نداند از همه داناتر است.
بصیرت حقیقی از درون میجوشد. هر که بداند درست چیست دست به نادرست نمیزند.
MahdiiQ
حتما نوعی «عقل کل» وجود دارد که آنچه را در طبیعت روی می دهد هدایت می کند. این «عقل کل» یا «قانون کلی» وجه مشترک همهٔ ماست، رهنمای همه ماست.
با این حال بیشتر مردم در زندگی از عقل فردی خویش بهره می گیرند
MahdiiQ
سقراط فکر می کرد کسی که برخلاف تشخیص خود عمل کند نمیتواند نیکبخت باشد. و کسی که میداند نیک بختی چگونه به دست میآید حتماً چنین خواهد کرد. بنابراین، کسی که میداند درست چیست، نادرست رفتار نخواهد کرد. زیرا چرا باید کسی به دست خود، خود را بدبخت کند؟
MahdiiQ
امپدوکلس هم، وقتی ثابت کرد که جهان باید از بیش از یک ماده تشکیل شده باشد، خیلی زیرکی به خرج داد. این سخن دگرگونی طبیعت را ممکن ساخت بدون آن که لازم باشد چیزی در واقع تغییر کند.
MahdiiQ
مگر نه هر چیزی که وجود دارد می باید روزی به وجود آمده باشد؟
MahdiiQ
دریافت دقیق از چیزهایی که با حواس درک می کنیم ممکن نیست. ولی از چیزهایی که با عقل دریافت میشود می توان شناخت حقیقی داشت.
MahdiiQ
افلاطون به این نتیجه رسید که در ورای جهان مادی» باید حقیقتی نهان باشد. این حقیقت را عالم مثال خواند، در این عالم، در پشت هر پدیده طبیعت، «الگو» یی جاودانی و تغییرناپذیر وجود دارد. این پندار شگرف نظریه مثل افلاطون نامیده شده است.
MahdiiQ