بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نامه ای به تو | طاقچه
تصویر جلد کتاب نامه ای به تو

بریده‌هایی از کتاب نامه ای به تو

نویسنده:نگین آل آقا
انتشارات:انتشارات یمام
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۳ رأی
۲٫۳
(۳)
تو حق داری اشتباه کنی اما حق نداری مسیر اشتباهی را ادامه بدهی و حق نداری به خاطر یک اشتباه خودت را مجازات کنی، فقط درس بگیر و تجربه کسب کن و رد شو،
k.d
چه می‌گویی؟ زمین را که نگاه می‌کنی چه می‌بینی؟ راستی تو هم دلت برای من تنگ می‌شود؟ من که این‌جا، سرم به قدری شلوغ است که گذر زمان را از یاد می‌برم، سال‌ها می‌گذرند و من انگار جایی حوالی بیست سالگی جا مانده‌ام، ولی راستش لحظه‌هایی را که می‌نویسم خیلی دوست دارم، این لحظه‌ها مرا در خود حل می‌کنند و لذت بودن را می‌چشم، چقدر خوب شد که کاغذی هست و قلمی هست و دستی هست که این لحظه‌ها را رقم بزند و من با تو درد و دل کنم. باید خیلی چیزها به تو یاد بدهم، اما هنوز خودم خیلی چیزها را نمی‌دانم، دوست‌داشتن مهم‌ترین چیزی است که می‌خواهم به تو یاد دهم، این‌که چه‌طور دوست داشته باشی، درست است گاهی لطمه می‌بینی اما لذتی عجیب دارد، وقتی کسی را دوست داری انگار تمام دنیا زیباتر می‌شود، رنگ می‌گیرد، عشق مرموزترین حس این دنیاست، آن‌قدر رمز و راز دارد که حتی وقتی پیر می‌شوی نمی‌توانی بگویی
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
همیشه برای خودت زمان بگذار، به روزمرگی اجازه نده گرفتارت کند، تو با ارزشی و لیاقت بهترین‌ها را داری، خودت را در آینه نگاه کن و لبخند بزن، به نقاشی خدا لبخند بزن و به شکوه خلقت. گلدانت را از گل‌های تازه پر کن و و وقتی از عطر گل‌هایت سرمست شدی، خودت را محکم در آغوش بگیر، تو اگر به زمین آمده‌ای حتماً دلیلی دارد، حتماً تو قرار است کاری را بکنی که مسافر دیگری نمی‌توانسته، پس تو خاصی، آن‌قدر خاص که فرصت تجربهٔ این سفر به تو داده شده، قدم‌هایت را محکم بردار و به استقبال خورشید برو.
Meleegirl
من هنوز تو را ندیده‌ام اما حس می‌کنم حرف‌هایم را خوب می‌فهمی، حرف‌هایی که یک مادر دارد برای فرزندی که هنوز نیست ... این‌جا نیست، روی زمین نیست اما جایی دورتر، در کنار فرشتگانی ازجنس نور منتظر ورودش به زمین است، جایی که وقتی پا به زمین می‌گذاریم فراموشش می‌کنیم، راستی کوچک من، تمام این‌ها را گفتم اما از همه مهم‌تر این است که تو هرکسی که باشی، در هر قالبی و جسمی، با هر تفکری و ژنتیکی، من همیشه دوستت دارم، همیشه دوستت داشته‌ام و همیشه دوستت خواهم داشت.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
عشق را هیچ‌وقت گدایی نکن، کسی که واقعاً دوستت داشته باشد، تو را آن‌قدر لبریز از محبت می‌کند که نیازی به درخواست کردنش نخواهی داشت، عشق وقتی از درون عاشق بجوشد آن‌قدر پیمانهٔ معشوق را پر می‌کند که هیچ‌گاه این پیمانه خالی نمی‌ماند، و مهم‌تر از عشق بین معشوق و عاشق، عشق تو به خودت است، اول از همه باید خودت را دوست داشته باشی، تو لایق دوست داشته شدنی، تو باید قبل از هرچیز از خودت محافظت کنی، یادت باشد حسی که به تو صدمه بزند، عشق نیست، عشق آرام جان است، آشفتگی نیست. عشق ساحل امن است، موج‌های دیوانگی نیست، عشق را با هیچ حسی اشتباه نگیر، عشق حرمت دارد، روی هر حسی نباید اسم عشق گذاشت، عشق خیلی مقدس و پاک است.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بنشینی و چای بنوشی گرم نمی‌شوی، می‌دانی این سرما، جای خالی محبت است، هر وقت آن‌قدر سردت شد که با پتو و شومینه و چای گرم نشدی بدان دلت تنگ است و یک آغوش گرم می‌خواهی، یا گاهی فقط یک صدا از فاصله‌ای دور چنان آتش در قلبت روشن می‌کند که اتاق دلت گرم گرم می‌شود. کوچک عزیزم، باید یاد بگیری گاهی خودت اجاق دلت را گرم کنی، همیشه منتظر کسی نباش تا بیاید و به داد دلتنگی هایت برسد، آدم‌ها گاهی کنارت هستند اما فراموشت می‌کنند، انگار که مجسمه‌ای خشک شده هستی گوشهٔ طاقچه، یادشان می‌رود دوستت دارم را زمزمه کنند، آدم‌ها... گفته بودم که فراموشکارند، تو نگذار گل‌های تازهٔ احساست بخشکند، خودت گل‌ها را آب بده، خودت شاخه‌هایشان را نوازش کن، خودت مراقب باش موسیقی قلبت شاد بنوازد، هیچ‌کس این‌جا به فکر کسی نیست... باید یاد بگیری خودت مراقب خودت باشی.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
این‌جا گاهی هوا خیلی سرد می‌شود، آن‌قدر سرد که هر چقدر رو به روی شومینه
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
من برای خیلی چیزها نگران بودم، حالا می‌بینم ارزشش را نداشت، این‌ها را برایت می‌گویم تا تو قدر لحظه‌هایت را بیشتر بدانی، من غصه‌هایی خوردم که می‌شد جدی‌شان نگرفت، می‌شد با یک پوزخند از کنار خیلی حادثه‌ها رد شد، می‌شد خیلی اشک‌ها را نریخت، من اگر به عقب برمی گشتم خیلی کمترغصه می‌خوردم، چون حالا می‌بینم بیشتر نگرانی‌هایم بی‌جا بوده‌اند، حل شده‌اند... راه حل‌ها خودشان با پای خودشان آمدند و من لحظه‌هایم را حیف نگرانی و دلشوره کردم. مسافر کوچکم، شاید زیاد نصیحتت کردم ولی باور کن ارزشش را دارد، من این مسیر را آمده‌ام، حالا جایی حدود سی سالگی‌ام و دوست دارم هرچه یاد گرفته‌ام به تو بگویم، برایت خیلی آرزوها دارم، این را بدان که تو همیشه عزیزترین من هستی، برای همین باید قدری منتظر بمانی، چون من برایت بهترین‌ها را می‌خواهم، انتظار برای من هم سخت است، دلتنگی سخت است، تو را با تمام وجود می‌خواهم اما بیشتر از آن برایت آینده‌ای درخشان می‌خواهم.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
ناخودآگاه آرامشی به جانت می‌ریزد که باور نمی‌کنی، لبخند بزن و ذهنت را از تمام ناآرامی‌ها خالی کن، هر فکری را به ذهنت راه نده، فکرها خیلی مهمند خیلی. گاهی یک فکر مسیر زندگی‌ات را عوض می‌کند، شاید تمام فکرها به عمل تبدیل نشوند اما هر فکری با خود حامل یک انرژی مثبت یا منفیست، بگذار فضای ذهنت پر از افکار آرامش بخش و مثبت باشد، فکرهای منفی حتی اگر عملی هم نشوند خسته‌ات می‌کنند، جان آدم را می‌گیرند، خصوصاً نگرانی‌ها، این نگرانی و استرس بلای جان آدم‌هاست، ترس داشتن بابت چیزهایی که اصلاً رخ نداده است، ترس از آینده‌ای که از جاده‌ای مه آلود مبهم‌تر است، ما چه می‌دانیم چه خواهد شد، چرا لباس ترس به تن لحظه‌هایمان بپوشانیم، این‌ها را که به تو می‌گویم در واقع نه فقط تو، به خودم هم می‌گویم آخر گفتنش راحت است، اما در عمل من هم گاهی اسیر ترس و اوهام می‌شوم، که مبادا فردا چنین شود و چنان شود... خدای امروز، خدای فرداست، نگرانی‌هایت را به او بسپار و یک موسیقی دلنشین پخش کن، فکرش را نکن... همه چیز در نهایت درست می‌شود.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
مسافر کوچکم، وقتی به زمین آمدی یادت باشد نعمتی این‌جا هست به اسم لبخند، می‌دانستی حتی مصنوعی‌اش هم حال آدم را خوب می‌کند؟ تا می‌توانی از آن استفاده کن، هر چهره‌ای با لبخند زیباتر و درخشان‌تر است، اخم‌هایت را باز کن، چین و چروک به هیچ کس نمی‌آید... لبخند بزن حتی وقتی در دلت غوغا به پاست، همین لبخند
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
که کاملاً او را می‌شناسی، حسی هم هست به اسم نفرت، تا می‌توانی از آن دوری کن، اگر کسی قلبت را شکست و تو را آزرد، حق داری دلگیر شوی، ولی با خودت نفرت را حمل نکن چون مایهٔ عذاب خودت می‌شود و آن‌قدر سنگین است که من به چشم دیده‌ام چه بسیار آدم‌ها که زیر بار نفرت نابود شده‌اند، آدم‌ها را ببخش، می‌دانم سخت است، گاهی دلت نمی‌خواهد ببخشی، می‌خواهی تا همیشه بعضی‌ها را نفرین کنی، اما بدان نبخشیدن مثل زنجیر می‌شود به بال و پر قلبت و نمی‌گذارد پرواز کنی، تو حالا رهایی، قدر پرواز را شاید ندانی ولی روی زمین، وقتی که بالی نداری، آرزویت می‌شود پرواز و آن‌وقت باید آن‌قدر خودت را سبک و رها کنی تا بتوانی روی یک نسیم سوار شوی، کینه و نفرت، آدم‌ها را خیلی سنگین می‌کند، تو سعی کن ببخشی و آن‌وقت می‌بینی چه آرامش و لذتی دارد بخشیدن، رهاکردن، پریدن...
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
تو عروسک کوچک من، دورتر از من، در عالمی دیگر مشغول بازیگوشی هستی و من این‌جا دلم برایت تنگ شده، برای صدای خنده‌هایی که نیست و صدای گریه‌هایی که نیست، اما با تمام نیست‌ها تو برای من هستی، تو را حس می‌کنم، تو زیباترین عروسک کوچک دنیایی، که از راه دور مرا می‌شنوی و یک روز تمام دست نوشته‌هایم را می‌خوانی. قبل از اینکه بیایی برایت کمی از دنیا گفتم و کمی از آدم‌ها، حالا تو کمی برایم بگو، از دنیایی که فراموشش کرده‌ام، تو بگو آنجا در آغوش خدا چه خبرها داری؟ با فرشته‌ها
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بخند و بدان یک مادر هر کجا که باشد صدای خنده‌های فرزندش را خوب می‌شناسد، مادرها خیلی عجیبند، من هنوز مادر نیستم، اما هر دختری یک مادر کوچک درونش دارد، از همان وقت که مادر عروسک‌هایش می‌شود، از همان وقت که دغدغه‌اش می‌شود آب و غذا دادن به عروسک‌ها و خواب و بیدار کردنشان، شانه زدن موهایشان، دخترها مادر بودن را بلدند از وقتی که به دنیا می‌آیند این حس را دارند، برای همین تو را آن‌قدر شفاف می‌بینم که می‌توانم یک دنیا برایت حرف بزنم، تو همیشه همراه من بوده‌ای، و این حس مادرانه با من بزرگ شده است، عروسک‌هایم در سالهای دور جا مانده‌اند اما احساس من پا به پایم آمده است، این روزها دلم عروسکی می‌خواهد که قلب داشته باشد و می‌خواهم تمام زندگی‌ام را به پای عروسکم بریزم.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
من هست که مراقب توست، آرام می‌شوم، می‌دانم او همیشه هست و قطعاً بیشتر از من حواسش به آفریده‌هایش هست که تک به تک با عشق آفریده، تو را به او می‌سپارم. کوچک نازنینم، به دنیا که پا بگذاری هیچ چیز از روزهای قبل به یادت نمی‌آید، از عالمی که در آن هستی، هیچ چیز، فقط یک نور هست که همیشه در قلبت می‌درخشد، باید مراقب باشی آن نور را همیشه روشن نگه داری، وقتی به زمین می‌آیی خیلی چیزها دلفریب می‌شوند، خیلی چیزها باعث می‌شوند فکر کنی تا ابد این‌جا می‌مانی و یادت برود مسافری، دنیا گاهی قصه‌های قشنگی برای شنیدن دارد، گاهی آن‌قدر قشنگ می‌شود که دلت می‌خواهد روزهایت را قاب بگیری و جایی به دیوار دلت بزنی تا از یادت نرود، من برای تو سفری پر از روزهای قشنگ می‌خواهم، دلم می‌خواهد خنده‌های تو گوش دنیا را کر کند،
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
ارزشمند باش. این تنها چیزی است که بعداً با خودت برمی گردانی و به خدا تحویلش می‌دهی، دنیا پر از دل‌های شکسته و سیاه و مغموم است، تو اما دلی غرق نور تحویل خدایت بده، بگذار فرشته‌ها برایت دست بزنند، مطمئنم که می‌توانی و به تو افتخار می‌کنم. هر وقت دلت گرفت، اسم‌های خدا را صدا کن، او صدها اسم دارد و هزاران هزار ناجی که با تو روی زمین می‌فرستد، گاهی همین باران ناجی‌ات می‌شود، غم‌هایت را می‌شوید و بوی خاک حس تازگی به تو می‌دهد، گاهی صدای گرم یک دوست ناجی‌ات می‌شود، در میان گرفتاری‌ها، قاه قاه می‌خندی و اصلاً یادت می‌رود غصه چه بود درد چه بود، این طور دوست‌ها را همیشه خوب نگهشان دار، خیلی کم پیدا می‌شوند، اما اگر حتی یکی از دوست‌های واقعی را داشته باشی، بدان خیلی خوشبختی، دلت که خیلی گرفت سجاده‌ات را پهن کن و چند کلام با خودش صحبت کن، با خدایی که الان به او خیلی نزدیکی ولی از روی زمین آدم‌ها حس می‌کنند از او دورند و گاهی اصلاً فراموشش می‌کنند، تو یادت باشد، چه در بهشت باشی چه در زمین، خدا همان قدر به تو نزدیک است، فرقی ندارد تو چه باشی یا که باشی، او همیشه حوالی توست و این خیالم را راحت می‌کند، آخر گاهی خیلی می‌ترسم که مبادا اگر بیایی غصه‌ها گرفتارت کنند، یا دردها زمینت بزنند
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
می‌گیری نه بیش از حد جدی‌شان می‌گیری، بازی کن و نفس عمیق بکش، دنیا چیزی بیشتر از این نیست. حس می‌کنم حرف‌هایم را می‌شنوی، هر کجا که هستی، نمی‌دانم شاید روی بال یک فرشته سوار شده‌ای و بهشت را می‌گردی، شاید روی تکه‌ای ابر، ملحفه‌ای از مهتاب رویت کشیده‌ای و خوابیده‌ای، من برایت می‌گویم حتی اگر الان هم نشنوی، بعداً روزی که نمی‌دانم کی خواهد بود، تمام این‌ها را می‌خوانی، پس کوچک نازنینم، از سفری که پیش رو داری لذت ببر و نبض لحظه‌هایت را در دست بگیر، حسشان کن، زندگی، فرصت قشنگی است، اما اگر قشنگ نگاهش کنی... زندگی به رنگ احساس تو در می‌آید، به شکل رویای تو... مطمئنم تو رویاهای قشنگ می‌بافی و تن لحظه‌هایت می‌کنی، مطمئنم قلم موی زندگی در دست تو نقش‌های زیبایی به بوم روزها می‌کشد، من به تو باور دارم، تو کوچک زیبای من هستی که قلبی بزرگ‌تر از تمام دنیا داری، قلبی که خدا در آن جا می‌شود، حواست باشد عزیزکم قلبت بزرگ‌ترین دارایی توست، وقتی که می‌آیی سفید سفید است و نور مطلق، سعی کن تاجایی که می‌توانی مراقبش باشی تا تاریکی آن را پیدا نکند، تا لکه‌های سیاه رویش نیفتد، خوب مراقب این جواهر
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
مطمئن باش که آدم‌ها خیلی توانا هستند، از پس هر چیز بر می‌آیند، غصه‌های دنیا وقتی از دور نگاهشان کنی مثل یک بازی کودکانه‌اند، وقتی که خوب بزرگ شده باشی برای برد و باخت این بازی‌های کودکانه نه تپش قلب
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
عزیزکم، دست تو نیست که کاری کنی روزهای تلخ نیایند، دست من هم نیست، دست هیچ کس نیست، اما اینکه با تلخی‌ها چطور سر کنی این انتخاب توست، اینکه چقدر صبور باشی، اینکه چطور روزهای سیاه را بگذرانی بدون اینکه خودت را نابود کنی و برعکس یک خود قوی‌تر از خودت بسازی، این انتخاب توست، روزهای تلخ هستند که تو را قوی می‌کنند، اما خوب سخت است قبول دارم، خیلی از آدم‌ها در همین روزهای تلخ ویران می‌شوند و دیگر هیچ وقت مثل قبل نمی‌شوند، همیشه مثل یک آوارهٔ درمانده سفر می‌کنند، اما تو، از تو می‌خواهم وقتی روزهای سختت آمد یادت باشد خدایی هست که تنهایت نمی‌گذارد، و من هم هرجا که باشم برایت دعا می‌کنم، دعا می‌کنم که مثل کوه محکم باشی و با پرتاب هر سنگریزه‌ای فرو نریزی، برای محکم بودن باید خودت را باور داشته باشی،
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
همیشه برای خودت زمان بگذار، به روزمرگی اجازه نده گرفتارت کند، تو با ارزشی و لیاقت بهترین‌ها را داری، خودت را در آینه نگاه کن و لبخند بزن، به نقاشی خدا لبخند بزن و به شکوه خلقت. گلدانت را از گل‌های تازه پر کن و و وقتی از عطر گل‌هایت سرمست شدی، خودت را محکم در آغوش بگیر، تو اگر به زمین آمده‌ای حتماً دلیلی دارد، حتماً تو قرار است کاری را بکنی که مسافر دیگری نمی‌توانسته، پس تو خاصی، آن‌قدر خاص که فرصت تجربهٔ این سفر به تو داده شده، قدم‌هایت را محکم بردار و به استقبال خورشید برو. دنیا روزهای خوب و بد زیاد دارد، بعضی روزها آن‌قدر خوبند که دوست داری هزاربار تکرارشان کنی، دوست دارم تمام لحظه‌هایشان را ضبط کنی تا هیچ‌وقت فراموش نکنی که یک روز چقدر فوق العاده گذشت، شاید آن روز روزی باشد که اولین موسیقی‌ات را می‌نوازی، یا شاید روزی باشد که اولین بار می‌توانی سبک جدیدی برای خودت خلق کنی، شاید یک روز تولد باشد و شاید روزی باشد که عاشق می‌شوی... نمی‌دانم بهترین روز تو کی خواهد بود اما دلم می‌خواهد زندگیت پر از روزهای قشنگ باشد، کاش می‌شد کاری کنم که تو جز روزهای خوب را نبینی، اما حیف که کاری از من بر نمی‌آید، روزهای تلخ هم همین حوالی‌اند، گاهی پیدایشان می‌شود و غافلگیرت می‌کنند، دریای زندگی پر از تلاطم است، هیچ روزی مثل قبلی نیست، می‌دانی
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
تو فقط سعی کن مسیرت را درست بروی، سنگ ریزه‌های مسیر، تقصیر تو نیست اگر توی کفشت می‌روند، گاهی بایست، کفش‌هایت را بتکان و دوباره برو... اگر خیلی خسته شدی چند روزی را به هیچ چیز فکر نکن، بگذار ذهنت آرامش بگیرد، دریا هم از اینکه همیشه طوفانی باشد بیزار است، پس به خودت خوب استراحت بده تا دوباره انرژی بگیری و مطمئن باش هیچ‌کس غیر از خودت نمی‌تواند سرنوشتت را رقم بزند. تو قطعاً شبیه آرزوهایت می‌شوی پس خیلی دقت کن چه آرزوهایی داری، زمانت را صرف چه می‌کنی و روزهایت را به چه امید می‌گذرانی، خیلی جدی به دنبال هدف‌هایت برو اما گاهی آن‌قدر با زندگی شوخی کن که انگار دوستانی صمیمی هستید، خستگی در کن و باز جدی ادامه بده.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ

حجم

۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد