بریدههایی از کتاب نامه ای به تو
۲٫۳
(۳)
کردهای و چه لحظههایی از دست دادهای، از زمان حالت غافل نشو...همین حالا که هستی زندگی کن، گاهی به دم و بازدم خودت توجه کن تا جریان زندگی را حس کنی.
مسافر کوچکم، خودت را دوست داشته باش، چون اگر خودت خودت را دوست نداشته باشی هر کسی به خود اجازه میدهد تو را برنجاند، آدمها زخمهای بدی میزنند به کسانی که خودشان را دوست ندارند، پس مراقب خودت باش، جسم و روحت سرمایههای تو هستند، هر دو هدیههایی بی بدیلند از آفریدگار، باید مراقب هر دو بعد وجودت باشی، هر دو را پرورش بدهی. میدانی، جسم و روح اتصال قوی با هم دارند، اگر غمگین باشی جسمت مریض میشود، پس برای سلامت بودن از غصهها دوری کن، باور کن ارزشش را ندارد، این سفر آنقدر کوتاه است و سریع میگذرد که نمیارزد غصهٔ چیزی را بخوری، سعی کن فقط از مسیرت لذت ببری، دنیا فقط یک مسافرت هیجان انگیز است، طوری زندگی نکن انگار که تا ابد قرار است اینجا بمانی، اگر خوب فکرش را بکنی واقعاً چیزی ارزش ندارد که روحت را برای آن بیازاری و جسمت را بیمار کنی...
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
اگر تمام عمرت هم صرف یادگرفتن کنی باز وقت کم میآوری مثل من که هزاران کار هست که دوست دارم یاد بگیرم اما زمان مجالم نمیدهد، در این دنیا، باید انتخاب کنی، باید اولویت بندی کنی که سراغ چه چیزهایی بروی، نمیشود همه چیز را با هم داشت پس خودت را اذیت نکن، هرچه بیشتر آرامت میکند انتخاب کن، به سمتی برو که قلبت تو را به آن سمت میخواند، البته نمیگویم تمام تصمیماتت را احساسی بگیر، عقل و منطق جای خودش، سعی کن به حرف هر دویشان گوش بدهی و بهترین تصمیم را بگیری، اگر اشتباه هم کردی اشکال ندارد، آدمها همه اشتباه میکنند، اشتباهت را بپذیر اما خودت را سرزنش نکن. اصلاً ماجرای خلقت از یک اشتباه شروع شد، از یک سیب ممنوعه، تو حق داری اشتباه کنی اما حق نداری مسیر اشتباهی را ادامه بدهی و حق نداری به خاطر یک اشتباه خودت را مجازات کنی، فقط درس بگیر و تجربه کسب کن و رد شو، این رد شدن خیلی مهم است، در گذشتهها جا نمان، رد شو... اگر جا بمانی زمان منتظر تو نمیماند و قبلاً هم گفتم که بی رحم است، چشم روی هم بگذاری سال به سال روی سنت میرود و میفهمی چه مدت صرف افسوس گذشته
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
خواستن قدم اول است، اگر واقعاً از ته دلت چیزی را خواستی قدم برمی داری و مسیرت آغاز میشود، تو هیچ وقت تنها نیستی، درست است که زمین از بهشت خیلی دور است، اما خدای زمین همان خدای بهشت است پس نگران نباش، این توانا بودن را او به تو خواهد داد و اگر نداد بدان شاید چیزی میداند که تو نمیدانی یا هنوز وقتش نرسیده، میدانی، یک میوهٔ کال هرچقدر آرزو کند که از درخت جدا شود، مهم نیست، خدا میخواهد او برسد و کامل شود، به وقتش آرزوهای کال تو هم همه کامل میشوند و میرسند، وقتی روی شاخهٔ انتظار هستند صبوری کن.
قبول دارم صبر فقط سه حرف دارد ولی خیلی سنگین است، خیلی سخت است، حداقل برای من که دوست دارم همه چیز با سرعت پیش برود، اما تو، سعی کن از من صبورتر باشی، باید به زمان اعتماد کنی، به وقتش، همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد البته اگر تو هم به وقتش هر کاری لازم باشد کرده باشی، همیشه تلاشت را بکن اما خودت را با عجله کردن عذاب نده، وقتی آرزوهایت در صف برآورده شدن هستند، خودت را با هدف دیگری مشغول کن، دنیا پر از آموختنیهاست.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
دنیا هزار رنگ دارد، مهم نیست تو چه رنگی را دوست داشته باشی، چون دنیا همیشه یک رنگ نمیماند، اما تو همیشه میتوانی نقاش زندگی خودت باشی، شاید نتوانی همهٔ دنیا و آدمهایش را به میل خودت عوض کنی اما بدان بوم زندگی تو در دست توست و این تویی که نقش میزنی، اگر دوست داری گلدان بکش، یا یک دریا ... سرنوشت این بوم رنگ فقط به تو بستگی دارد عزیزکم، نگذار موقع طرح زدن دستت بلرزد، قوی باش.
قبول دارم، برای قوی شدن باید چند بار زمین خورد، نمیتوانم جلوی زمین خوردنت را بگیرم اماخوب، تجربه هم به همین کار میآید. من برای تو میگویم تا تو زودتر قوی بشوی، خودت را باور داشته باش، تو با تمام تواناییها به دنیا میآیی، هیچ کس نمیتواند به تو بگوید چه کاری نمیتوانی بکنی، تو به هرچه بخواهی توانا میشوی،
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
فراموش میکنی، برای هر مشکلی سراغ هر کسی میروی و آخر یادت میافتد که خدایت تمام درمانها را دارد و فقط باید بخواهی تا آرامت کند، درمانت کند، غصههایت را بشوید و کمکت کند.
منت آدمها را نکش، تا وقتی که او را داری. آدمها شاید کمکت کنند اما هیچ وقت نمیدانی به ازای هرچه میدهند چه میخواهند، نسبت به آدمها خیلی هم بدبینت نکنم، بعضیهایشان واقعاً مهربانند، دست خیر دارند، از خدا میخواهم از این مهربانها سر راهت بگذارد، تعدادشان کم است، اما زمین به برکت همینهاست که هنوز میچرخد. سعی کن تو هم یکی از آنها باشی، مهربان باش اما نگذار از مهربانیات سوءاستفاده کنند، فریب نخور! از آدمها برای خودت بت نساز که بعداً تمام تصورت ویران بشود... گفته بودم که زمین خاکستری است، آدمها هم همین طورند. زیاد دل نازک نباش، دل نازک که باشی چشمهایت میشود چشمهٔ اشک، خودت آسیب میبینی، مطمئن باش هیچ کس غیر از خودت آنقدر آسیب نمیبیند، پس همیشه اول به خودت فکر کن، اشکهایت را پاک کن و قوی باش.
من قوی بودن را کم کم یاد گرفتم، اما دوست دارم تو زودتر یاد بگیری، اصلاً دوست دارم قوی پا روی زمین بگذاری، حرفهایم را گوش کن، میخواهم تو کمتر از من زمین بخوری، کمتر اشک بریزی و بیشتر دنیا را بشناسی.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
بحث عشق شد، خیلی مراقب قلبت باش، این قلب، نور خداست که در دل تو به جای گذاشته، راحت آن را با کسی قسمت نکن، هر کسی را به آن راه نده، اگر کسی وارد دلت شد تا همیشه جای قدمهایش روی روح و روانت میماند، این مهمترین هشدار من به توست، مراقب قلب پاکت باش تا زیر پای هر رهگذری لگد مال نشود، دل شکسته شدن، بدترین دردیست که این دنیا دارد، دور دلت حصاری بکش که ورود به آن آسان نباشد، خوب درهای دلت را قفل کن، هر کسی در زد لزوماً عاشق تو نیست، درک عشق زمان زیادی میبرد، باید روح یک نفر را لمس کنی تا مطمئن شوی راست میگوید، نمیخواهم بدبین باشی، فقط میگویم محتاط باش، طاقت ندارم دل شکسته ببینمت.
اگر هم زمانی دلت شکست، بدان همان خدایی که این دل را به تو داده خودش مرهم زخمهایش را هم دارد، همیشه راهت را به سوی او پیدا کن، از آدمها نخواه دردهایت را درمان کنند، درمان فقط نزد خود اوست، حالا این را میدانی اما به زمین که میآیی
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
کدام سمت میرانی، ساحلی امن است یا اقیانوسی وحشی؟ جزیرهٔ تنهاییست یا شهری رنگارنگ؟ همسفرهایت چه کسانی هستند؟ وای کوچک من، این همسفرها خیلی مهمند خیلی، اگر همسفرت خوب باشد قدم زدن در بیابان هم برایت شیرین میشود ولی اگر نباشد، به سادگی جنگل آسودگیات را به آتش میکشد، با هر کسی هم قدم نشو... راستی گفتم قدم، یاد کفش افتادم، من عاشق کتانی هستم اگر مثل مادرت باشی دوست داری راحت قدم بزنی، کفشهای پاشنه بلند و مجلل ممکن است اذیتت کنند، من که از پاشنههای بلند بیزارم، دوست دارم تمام کوچههای شهر را با کتانی قدم بزنم و زیر باران خیس خیس شوم از چتر هم بیزارم، راستش من گاهی کمی دیوانهام، دیوانگی را دوست دارم. هر چه هستم مهم نیست دیگران چه فکر میکنند تو هم هرگز به خاطر فکر دیگران خودت را تغییر نده، هر آنچه باش که خودت میخواهی، اگر دوست داری وسط یک روز آفتابی، آدم برفی درست کن، بگذار بگویند دیوانه است. خودت باش، این رمز آرامش است، اگر کسی عاشقت باشد تو را همانگونه که هستی میخواهد، هر وقت کسی را پیدا کردی که در کنارش خود خود واقعیات بودی، بدان این همان همسفریست که میتوانی آرامش را با او بچشی.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
تا میتوانی، کولهات را سبک کن، نگذار پشتت خمیده شود، هر چه سبکتر بروی راحتتری، مسیر دنیا پرپیچ است و پر از دستانداز، آنقدر سرعت نگیر که آسیب ببینی، آنقدر هم آهسته نرو که اندوختهٔ تجربیاتت خالی بماند.
دوران کودکی بهترین دورانت خواهد بود، هیچ وقت برای تمام شدنش عجله نکن، هیچ وقت آرزو نکن بزرگ شوی، دنیای ما آدم بزرگها از دور قشنگ است، بچگی کن، بخند از ته دل که یک روز دلت برای خندههای کودکانها ت شدید تنگ میشود و میدانی در این دنیا چیزی هست به اسم زمان، این زمان خیلی بی رحم است، هرگز به عقب برنمی گردد، هرچقدر التماسش کنی نمیشود که نمیشود. پس تمام لحظههایت را لمس کن، نگذار لحظهای از دستت برود، تمام این لحظهها هدیههای خدا هستند، باز نکرده چشم به رویشان نبند، آدمها خیلی روزهایشان را میگذرانند اما به حقیقت لمس نمیکنند... میدانی خیلیها کلاً تمام مسیر را چشم بسته میروند، تو خوب چشمهایت را باز کن، ببین مسیری که میروی به کدام انتهاست،
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
من هم برمیگردم به جایی که از آن آمدهام، آن موقع تو باید خودت دست خودت را بگیری و خاکهای لباست را بتکانی، هر زمان موفق شدی خودت برای خودت دست بزن، برای خودت گل بخر، برای خودت قهوه درست کن، و اگر مثل من عاشق بازی رنگها بودی، سراغ قلم و پالت رنگهایت برو و هر چه در دل داری روی بوم سفیدت خلق کن یا هرچه از ذهنت میگذرد روی تکهای کاغذ بنویس، بگذار فکرهایت پرواز کنند، آسمان خیال، بی انتهاست.
کوچک عزیز من، گاهی دلم خیلی برایت تنگ میشود، گاهی جای خالیت سکوت را بر سرم فریاد میکشد، اما صبر میکنم، باید زمانی بیایی که حرفهایم را به تو گفته باشم، خوب گوش بده، از شکست نترس، دنیا بدون شکست خوردن نمیچرخد، گاهی به کام تو نیست، می دانم شاید امکان نداشته باشد، ولی سعی کن اشکهایت را هدر ندهی، هر چه که حالا برایش اشک بریزی یک سال بعد به آن میخندی... میدانستی یک سیب را که بالا بیندازی هزار چرخ میخورد؟ هیچ وقت نمیتوانی آینده را پیشبینی کنی، پس سعی کن کوله باری از غصه برای شانههایت نسازی که حمل آن تا همیشه با خودت خواهد بود.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
کوچک من، حس میکنم کمی ترسیدهای، کمی مردد شدهای که اصلاً دوست داری قدم به زمین بگذاری یا نه، حق داری، میفهمم، من هم مثل تو هر روز هزار بار مردد میشوم، اینجا هیچ سیاه و سفیدی نیست، زمین با تمام وجود خاکستریست... خیلی وقتها طوفان حادثهها ویرانت میکند، اما بعد قویتر از قبل خورشید برمیگردد و چنان دلگرم میشوی که یادت میرود چه بر سرت آمده بود... بحث از یاد بردن شد، آدمها یک ویژگی دیگری که دارند خیلی فراموشکارند، خیلی زود از یادشان میروی... به دل نگیر، عزیزکم سعی کن از کسی انتظار نداشته باشی، روی پاهای خودت بایستی و هر بار زمین خوردی منتظر آدمها ننشینی که دستت را بگیرند، من نمیدانم تا کی با تو هستم، تا وقتی که باشم قول میدهم دستهایت خالی نمانند.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
مسافر کوچکم، هنوز پا به دنیای ما نگذاشتهای، اما من تو را جایی حس میکنم، انگار تکهای از قلبم به تو تعلق دارد پیش از آنکه باشی، پیش از آنکه در آغوش بفشارمت و پیش از آنکه نبض حیاتت بزند... حس میکنم مرا از دور نگاه میکنی، جایی بالای ستارهها... بالای ابرها و ماه، شاید دلت از من گرفته باشد، که چرا تو را راهی این سفر نمیکنم، تو کوله بارت را بستهای، اما من هنوز آمادهٔ رسیدن تو نیستم... دلم میخواهد قبل آمدنت خیلی چیزها به تو بگویم، میخواهم خوب بدانی به کجا قدم میگذاری...
اینجا، اسمش دنیاست، پر از آدم است و درخت و نور، پر از آفتاب است و سایه و باران... وقتی بیایی همه را لمس میکنی، اما قبل از هرچیز دوست دارم برایت از آدمها بگویم.
آدمها اینجا، نقابهایی به چهره دارند که گاهی خیلی طبیعی به نظر میرسد، یادت باشد کوچک من، آدمها را با نقابشان نشناس، با کلامشان هم نشناس... تو اینها را نمیدانی، چون عالم تو پاک است، چون جز حق و حقیقت ندیدهای، من اما بارها و بارها شیشهٔ اعتمادم هزار تکهشده، میخواهم از تو حفاظت کنم، در برابر دنیا و هرچه که دارد خصوصاً همین آدمها، همین حرفهایشان که خیلی قشنگ است، اما یادت باشد خیلی چیزها قشنگ هست اما واقعی نیست، راستش را بخواهی، دروغها اکثراً قشنگند، آنقدر قشنگ که دوست داری تمام عمرت باورشان کنی و حتی گاهی حاضری چشمهایت را به کوری بزنی اما حقیقت را نبینی، دروغ زیباتر است اما تو باور نکن.
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
حجم
۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان