بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خشکسالی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب خشکسالی اثر نیل شوسترمن

بریده‌هایی از کتاب خشکسالی

امتیاز:
۴.۵از ۲۲ رأی
۴٫۵
(۲۲)
شاید. حالم از شایدها به هم می‌خورد! شاید حکومت نظامی بشود. شاید فیما تانکر آب بفرستد. شاید فردا همه‌چیز روبه‌راه شود. زندگی کردن در جهانی از بلاتکلیفی محض هرلحظه اعصاب‌خردکن‌تر می‌شود.
کاربر... :)
کلتون می‌گوید: «شوخی می‌کنی؟ بابا تو یه اسطوره‌ای.» و بعد به طرف من برمی‌گردد. «یه پلاک به اسمش توی دفتر هست؛ رکورد بالاترین نمرهٔ مدرسه توی آزمون استاندارد ورود به دانشگاه رو داره. تقریباً نمرهٔ کامل رو گرفته!» کلتون دوباره به طرف جکی برمی‌گردد. «تمام طول سال ازت متنفر بودم!» «خب، حالا می‌تونی تنفرت رو به یه قیافه هم نسبت بدی!»
عباص
گاهی برای کار درست باید اول کار اشتباهی کرد.
Amir Reza Rashidfarokhi
از نظر صاحبان قدرت، روبه‌رو شدن با مردم آرامی که در سکوت می‌میرند خیلی آسان‌تر از سر و کله زدن با مردم خشمگینی است که برای نجات جان خود می‌جنگند.
Amir Reza Rashidfarokhi
داخل خانه همه‌چیز معمولی است. همان راهروها، همان دیوارهای آبی روشن، همان مبل گُلدار. اما نمی‌دانم چرا حس می‌کنم همه‌چیز فرق کرده، انگار دیگر همان خانه‌ای نیست که عملاً در آن بزرگ شدم... و بعد دلیلش را می‌فهمم. تلویزیون خاموش است و هوای خانه از رایحهٔ شیرین آشپزی خانم رودریگز خالی است. عکس‌های خانوادگی را از روی دیوار برداشته‌اند و چهارگوش‌های روشنی روی دیوارهای رنگ‌پریده از نور آفتاب به جا مانده؛ سایهٔ خاطراتی که این دیوارها زمانی در خود داشتند. انگار ساختمان از هرآنچه آن را به «خانه» تبدیل می‌کرد، عریان شده.
معصومه توکلی
یادمه داشتم فکر می‌کردم: نگاهش کن، داره خودش رو در حال انجام دادن همچین کار احمقانه و مسخره‌ای توی آینه نگاه می‌کنه ولی اصلاً حس نمی‌کنه مسخره‌ست. ولی من؟ نمی‌تونم بدون احساس حماقت توی آینه نگاه کنم و کاری بکنم.
کاربر... :)
متوجه می‌شوم فقط خرت‌وپرت‌ها نیستند که پشت کوسن‌های مبلِ جهان گم می‌شوند. این اتفاق برای مردم هم می‌افتد.
کاربر... :)
احساس می‌کنم جهان به دو شق تقسیم شده و ما در حال سفر بر درز این گسستگی هستیم. شکافی بزرگ میان آنچه بود و آنچه خواهد شد.
کاربر... :)
سناریوهای آخرالزمانی فقط وقتی جالب‌اند که آخرالزمان یک وضعیت خیالی باشد. حالا آرزو می‌کنم کاش همه‌شان اشتباه کرده بودند.
کاربر... :)
اسم واقعی دایی ریحان هِرب است، ولی نمی‌دانم من و برادرم از کی تصمیم گرفتیم او را به اسم انواع سبزی‌هایی که توی باغچه‌مان داشتیم صدا کنیم. دایی شوید، دایی آویشن، دایی پیازچه و در دوره‌ای که پدر و مادرمان آرزو می‌کنند از یادمان برود، دایی شادونه. دایی ریحان اسمی بود که آخر سر رویش ماند.
ن. عادل

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۶۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد