که تخم بدی تا توانی مکار
چو کارت برت بردهد روزگار
ERFAN
همه تنش پر زخم شمشیر بود
که فرزند شیران بدو شیر بود
سرانجام بر دست غرنده شیر
گرفتار شد نامدار دلیر
بَرِ بهمن آوردش از رزمگاه
بدو کرد کیندار چندی نگاه
چو دیدش ندادش به جان زینهار
بفرمود داری زدن شهریار
فرامرز را زنده بر دار کرد
کن پیلوارش نگونسار کرد
از آن پس بفرمود شاه اردشیر
ز کینه بکشتش به باران تیر
ERFAN
به بیشه درون شیر و نر اژدها
ز چنگ زمانه نیابد رها
ERFAN
چو دانی که بر تو نماند جهان
چه پیچی تو زان جای نوشین روان
بخور آنچ داری و بیشی مجوی
که از آز کاهد همی آبروی
ERFAN
جهان سربه سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ما همه غفلت است
ERFAN
این وصف، زبان حال وی آن است، چندان که در این جهان به سر میبری و زیست میکنی، سخنگوی و خردمند و جهانجوی باش.
ERFAN
فردوسی در داستان بیژن و منیژه برگرفته از روح احساسی و عاطفی و مهربانی او از زن ایرانی میباشد. او در این داستان احترام خاصی برای زن قائل است و در خطبه آغازین بیژن و منیژه با چه احترام، محبت و مهربانی نسبت به او سخن میگوید و تفاوت چندانی بین زن و مرد قائل نیست و به زن به صورت یک انسان دارای صفات حمیده نگاه میکند
Sky_Blue
در سنت ایرانیان قدیم میان جهانداری و جهانگیری تفاوت وجود داشت. ایرانیان کوروش را جهاندار و اسکندر را جهانگیر میدانستند.
Sky_Blue
خرد باید و نام و فرّ و نژاد
بدین چار گردد سپهر از تو یاد
دگر بخشش و دانش و رسم گاه
دلش پر ز بخشایش دادخواه
ERFAN
بساز و به ناز و به باز و مرنج
چه یازی به کین و چه نازی به گنج
که بهر تو این است زین تیره گوی
هنرجوی و راز جهان را مجوی
که گر بازیابی به پیچی ز درد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد
چنین است کردار این چرخ تیر
چه با مرد بُرنا چه با مرد پیر
ERFAN